360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

نیشگون- حریف شبهای بعد

1- خانم دکتر این بازوی ما خیلی کبود شده
اصلا کبودیش داره همینطوری مثل یه لکه ی نفتی منتشر میشه. کم کم سختم میشه برم بیرون چون از زیر گردنم اومده بیرون و میترسم به زودی هر کی که با آدم احوال پرسی میکنه اونقدر دلش بسوزه یا کنجکاو بشه و یا اصلا برای اینکه حرف بهتری از آلودگی هوا داشته بشه. ازم بپرسه این از کجا ایجاد شده. به هر صورت احساس میکنم خیلی کم زنده میمونم. حالا این جای داستان مهم نیست. این مهمه که دوست ندارم این لکه که داره به همه جای تنم سرایت میکنه رو کسی ببینه. یعنی به زودی ممکنه به خودم بگم برای آخرین بار از خونه خارج شو و برای همیشه خدا حافظی کن. چون قراره از این به بعد با این لکه تنها باشی. خیلیها ممکنه بگن چرا باید با یه لکه ی سیاه و بی مزه و مزاحم که آدم رو توی خونه پابند میکنه دل بستگی پیدا کرد. ولی من مطمئنم گاهی آدم لازم داره پوست بندازه و برای مبارزه با آفتاب سوختگی تمام قوای پوستش رو جمع کنه تا از نفوذ بیش از اندازه ی  آفتاب جلوگیری کنه. 

 

2- بیا امشب هم بیا همان جایی که همیشه کام میدادی. چراغ هم نیاور. هیچ انسانی قرار نیست بیاید. بیا با همان دست همیشگی. چند شب دیگر دوهزار وپانصد و سی پنج باری را که قرار گذاشتی با خودت که اگر شش در شدی نیایی به پایان میرسد. با همه توانت بازی کن بلکه این اتفاق دیرتر شود. برای همین روزهایت دارم فکری میکنم. از جنس اینکه بازی گوشیهایت برای بودن زیر یک سقف نبوده متاسفم. برای اینکه فکر میکردی،‌ ته حرفهایت دید میزدی در آینده که دردت گرفت کسی سر زاییدنت نباشد. چه فکر کودکانه‌ای. جدی نرخ روزانه انباشتن دوستی‌ها را هم درنظر بگیری این قدر کم است ؟