360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

در عظمت نویسنده شدن : داستان نویسی یا شعر- هر دو یا هیچ کدام؟

ادبیات داستانی یک هنر یتیم است. 

این حرف چندان جدید نیست که از در و دیوار فضای مجازی و حتی حقیقی، نویسنده و شاعر دارد تراوش می کند. 


به نظر نویسنده بودن با تعریف سر دستی و عوام خودش به صورت نا خود آگاه یک سری آدم عقیم را به یاد می آورد که نمی توانند حرف بزنند و اصلا عملی جز تردد در فضای روشنفکری مثل کافه و غیره ندارند. حداقل یکبار شکست عشقی اساسی خورده‌اند و به شدت احساس وظیفه و تاثیر اجتماعی می‌کنند. دوره‌ای طولانی را در راهی غیر از ادبیات و شعر و شاعری کار کرده‌اند و کوله باری از سرخوردگی و ورشکستگی نسلی را حمل می‌کنند. دماسنجهای اغراق آمیزی برای نشان دادن وضع دنیا هستند و ... 

جدای از درست و غلط بودن و تمامیت داشتن این حرفها به نظر چیزی که برای بالا بودن تعداد به نظرم با حرفهای بالا متفاوت است، تجزیه‌ی اتمیک فکر به دلیل برخورد کشتی کهنه‌ی اندیشه به مانعی بزرگ است که باعث شده تکه‌های بسیار زیادی به هر سمتی و به شکل بی هدفی از دل این برخورد بیرون بیاید. جایی که ما زیست می‌نماییم این روزها به نظر نخبه‌های اجتماعی که انگار سمت و سوی سرمایه‌های اجتماعی را تعیین می‌کنند، به شدت غیر موجودند. این موضوع همین کثرت بالای تعداد آدمهایی است که در هر نوع فضای شبه فکری از جمله نویسندگی و ادبیات، دیده می‌شود. شخصا احساس می‌کنم روزی این کثرت به کیفتی جبری و طبیعی منجر شود. 

در این فضا اصولاپرسیدن میان شعر و داستان نویسی دقیقا سوالی برای یافتن مرد پرتقال فروش خواهد بود!