360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

تارکوفسکی - استاکر- سینمای معنی گرا

تارکوفکسی مصاحبه ای دارد که در انتها آورده ام.بعضی فیلم ها را باید سالی و ماهی یکبار دید

مثلا - استاکر - یکی از اینهاست. از وی اچ اس تا بلو ری 

غریب است و بدون خلاصی - سلامتی روح آدم را دچار رطوبت می کند. مثل یک بخشی که حرف از انعطاف می زند. تکه های بامزه هم زیاد دارد مثلا یکی که نویسنده است و باید دور و برش زنها زیاد باشند. به اندازه ی کودکی آدم ناب و دست نیافتنی است. مثل اولین باری است که یک جای خوب رفته اید.
واقعا وسطهای فیلم برای بار چندم غافلگیر شدم. حس می کنید تمام حرفها و فلسفه های دنیا بازی است. اصلا یک ابر متن قوی آن زیر هست که آدم را می گذارد توی محلولی قوی تر از آب تا کلا اکسید بشود.


گفتگوی " تام لسیکا " و " آندری تارکوفسکی " است که در تاریخ 16 / 4 / 72 انجام شده و در سال 1993 به چاپ رسیده است .

من آن روز خیس و خاکستری را در فروردین 1972 ، خوب به خاطر می آورم . ما کنار پنجره ای باز نشسته بودیم و درباره چیزهای گوناگون حرف می زدیم که ناگهان بحث به سمت فیلمی از " اوتار ایوزلیانی " به نام " روزی روزگاری ، پرنده ای سیاه و آوازه خوان می زیست " رفت .
تارکوفسکی گفت : (( فیلم خوبیه . ولی یه کم ، می دونی ، یه کم زیادی... زیادی ...)) .  
اما بدون آنکه جمله اش را به پایان رساند ، ساکت شد . بعد از مکثی کوتاه ، چشمانش به بالا چرخید ، با حرکتی عصبی انگشت اشاره اش را گزید و با قاطعیت گفت : (( نه ، نه ، فیلم خیلی خوبیه ! ))
درست در همین لحظه از او خواستم ، لیستی از ده فیلم برترش تهیه کند . او پیشنهاد مرا بسیار جدی گرفت. برای چند دقیقه ای روی کاغذی خم شد و در افکار خود فرو رفت . بعد شروع کرد به نوشتن لیستی از کارگردان ها. " بونوئل " ، " میزوگوچی " ، " برگمان " ، " برسون " ، " کوروساوا " ، " آنتونیونی " ، " ویگو " . و " درایر " با کمی مکث. و سپس شروع کرد به نوشتن اسم فیلم ها و شماره هر کدام را با وسواس مشخص کرد. زمانی که به نظر می رسید لیست تمام شده ، ناگهان به صورتی غیر منتظره ، فیلمی دیگر را نیز به لیستش اضافه کرد ، " روشنایی های شهر " .
این نسخه ی نهایی لیست " تارکوفسکی " است :

1. خاطرات یک کشیش روستا ( 1951 – روبرت برسون )
2. نور زمستانی ( 1962 – اینگمار برگمان )
3. نازارین ( 1959 – لوئیس بونوئل )
4. توت فرنگی های وحشی ( 1957 - اینگمار برگمان )
5. روشنایی های شهر ( 1931 – چارلی چاپلین )
6. اگتسو مونوگاتاری ( 1953 – کنجی میزوگوچی )
7. هفت سامورایی ( 1954 – آکیرا کوروساوا )
8. پرسونا ( 1966 - اینگمار برگمان )
9. موشت ( 1967 – روبرت برسون )
10. زنی در شن ( 1964 – هیروشی تشیگیهارا )

پس از آن که لیست نوشته شد و تارکوفسکی آن را امضا کرد ( آ . تارکوفسکی 16 / 4 / 72 ) ، ما دوباره به گفتگویمان باز گشتیم ، اما همان طور که انتظارش را داشتم تارکوفسکی به شکل رندانه ای بحث را به سوی چیزهای کم اهمیت تری برد .
امروز که بعد از بیست سال باز می گردم و لیستش را مرور می کنم ، هنوز حیرت می کنم که چه آسان ، انتخاب هایش ، شخصیت او را به عنوان یک هنرمند آشکارمی کند .
درست مثل لیست های " ده فیلم برتر" بیشماری از کارگردان ها ، که هر ساله در مجلات گوناگون به چاپ می رسند ، لیست " تارکوفسکی " هم چیز های بسیاری را آشکار می سازد . اولین آنها این است که فیلم های انتخابی او ، به استثنای " روشنایی های شهر " هیچ کدام از سینمای صامت یا از دهه های 30 و 40 نیستند . علت آن چندان پیچیده به نظر نمی رسد ، چرا که تارکوفسکی ، 50 سال آغازین سینما را ، تنها مقدمه ای برای شروع (( فیلمسازی اصیل)) ، می دانست . و با وجود ارزش زیادی که برای کار های " داوژنکو " و " بارنت " قایل بود ، اما هیچ فیلمی از سینمای شوروی را در لیستش قرار نداد . چه ، او فیلمسازی اصیل را در جایی خارج از وطنش تصور می کرده است. البته نباید تاثیر تجربه های نا خوشایند " تارکوفسکی " ، در مدت فیلم سازیش در اتحاد جماهیر شوروی را فراموش کنیم .
" تارکوفسکی " ، لیستش را نه بر اساس زیباشناسی آثار یک فیلمساز ، بلکه بر اساس مرزهای والایی که هنر فیلمساز می تواند به آن دست یابد بنا کرده است. کارگردان آندری روبلوف سعی در نیل به عمیق ترین مفاهیم معنوی و حداکثر بازنمایی وجودی در آثارش داشت . و به شدت آماده بود تا هر چیزی را که بر خلاف خواسته ها و اهدافش حرکت می کرد پس بزند . لیست او که شامل سه فیلم از " برگمان " است ، بدون شک بیانگر ذائقه ی او چه به عنوان یک بیننده و چه به عنوان یک فیلمساز است . که البته کنش فیلمسازیش بر مخاطب بودنش برتری جسته است ؛ هر چند او از زمانی که شروع به نوشتن لیستش کرد ، تنها اسم فیلمهای مورد علاقه اش را تهیه نمی کرد ، بلکه کارگردانان محبوبش را نیز مشخص می نمود . حس نزدیکی بین " تارکوفسکی " و " برگمان " ، 15 سال قبل از ساختن فیلم " ایثار " در میان این لیست مشخص می شود . با این وجود ، فیلم " برسون " بر حسب اتفاق ، به عنوان فیلم نخست لیستش ، انتخاب نشده بود . " تارکوفسکی " او را منتها درجه خلاقیت منحصر به فرد می دانست : (( روبرت برسون برای من نمونه ای کامل از یک فیلمساز اصیل است ... او ایمانش را به قوانینی قطعی و مشخص که به عینیت هنری منجر می شود از دست نداده است .
... برسون تنها انسانی است که بعد از فشار بی امانی که ذات شهرت است ، خودش باقی مانده و طاقت آورده است .... ))
به نظر من ، حضور عجیب فیلم " روشنایی های شهر " در لیست ، نیز قابل توجیه است . آنچه برای " تارکوفسکی " در این فیلم مهم جلوه می کند ، تکنیک های ناب فیلم برداری یا اشارات فلسفی آن نبود ، بلکه ذات خودشناسی بسیط چاچلین به عنوان یک کارگردان بود : (( چاپلین ، تنها کسی است که بدون ذره ای تردید ، بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ سینما ست . فیلم هایی که او از خود به جای گذاشته است ، هیچگاه رنگ کهنگی به خود نخواهند گرفت .))
حداقل چیزی که ماهیت این لیست ، آشکار می سازد ، مانیفست تارکوفسکی است در دفاع از سینمای مولف .

2. گفت و گو با تارکوفسکی در جشنواره ی کن - 1983 :

مصاحبه کننده : مائوریتسیو پورو

- آقای تارکوفسکی ، چرا " نوستالژیا " ؟

" نوستالگیای " ما با " نوستالژیای " شما فرق دارد . این یک حس شخصی نیست . بلکه چیزی بسیار پیچیده و عمیق برای یک روس است ، زمانی که از وطنش دور افتاده است . یک مرض است ، نوعی بیماری ست که توان روح ، توانایی فعالیت و لذت زندگی کردن را می مکد . من فکر می کنم این " نوستالگیا " در داستان ، قابل لمس است . داستانی که در آن با یک روشنفکر روس روبرو هستیم که به ایتالیا می آید .

- با توجه به نوستالگیای شخصی شما در ایتالیا ، کار کردن با ایتالیایی ها چگونه بود ؟

به شدت عالی . چرا که سینما ، در هر حال ، یک خانواده ی بزرگ جهانی است . من فیلم را بدون استفاده از مترجم ساختم . من سعی می کردم عباراتی را که به کار برده می شد ،به صورت دست و پا شکسته بفهمم . چرا که سینما یک زبان بین المللی است که به ما کمک می کند تا همدیگر را بفهمیم و همچنین خودمان را با آن بیان کنیم .
اگر چه متوجه این نکته بودم که در ایتالیا جنبه های مالی و تجاری این نوع فیلمسازی بسیار مورد بحث و توجه قرار دارد . چیزی که ما روس ها کمتر به آن اهمیت می دهیم .

- وقتی که به شخصیت اصلی فیلم نگاه می کنیم ، به نظر میرسد که فیلم به نوعی بیوگرافی شخصی خود شماست .

البته . ولی از زاویه ی دید هنری . در واقع من تا به حال فیلمی نساخته بودم که با این شدت آیینه ی تمام نمای حالات خودم باشد . فیلم عمیقا دنیای درونی من را بیرون می ریزد . من وقتی که فیلم کامل شده را دیدم ، در مقابل این حقیقت گویا ، حیرت زده شدم . تقریبا بیمار شدم . مثل این بود که کسی خودش را در آینه ببیند . می شود این طور گفت که من از خواسته های خودم هم فراتر رفته بودم .

- و خواسته های شما چه بود ؟

من می خواستم که خیلی ساده ، یک روس را نشان بدهم که به ایتالیا می آید و با احساسات غیر منتظره ای روبرو می شود که به انتظارش نشسته بودند . بدون شک اگر من هم به آفریقا یا هر جای دیگری رفته بودم ، ممکن بود همین اتفاق برایم بیفتد .
این مرد ، مفهوم مرزبندی کردن بین سرزمین های مختلف را درک نمی کند . و قوانین ساختگی ای را که باعث جدا افتادن مردم از هم می شوند . و همه اینها باعث به وجود آمدن نوعی خشم و عذاب در درونش می شود . شما حتا اگر از یک بچه هم بپرسید که چه چیزی باعث می شود انسان ها بهتر همدیگر را درک کنند ، جواب می دهد که باید مرزها را از بین ببریم . البته این جواب به نظر ساده لوحانه و آرمان خواهانه می آید ، اما پاسخ درست همین جاست ؛ چرا که داستان با صراحت برخورد عظیم میان این دیدگاه پاک و معصومانه و شرایط زندگی در دنیای واقعی برای مردی که از سرزمینش دور است را بازگو می کند .

- آیا کار شما در زندگی شخصی تان هم تاثیر داشته است ؟

سینما با شکوه ترین و مهم ترین هنر است . هر چند که هنوز در حال پرداخت تاوان گناه اصلی خودش یعنی زاده شدن در این بازار به عنوان یک کالای مصرفی است .

- فکر نمی کنید در نوع نگاه شما ، بدبینی بسیاری مشاهده می شود ؟

برعکس . بدبین واقعی کسی است که به جستجویش در جهت پیدا کردن خوشبختی ادامه می دهد . فقط کافی است دو یا سه سال صبر کنیم و بعد دوباره از او سوال کنیم که چه چیزی به دست آورده است !

- می توانم بپرسم ، خوش بینی کجای این گفته قرار دارد ؟

در اینجا که ما آگاه باشیم که داستان تمدن ما دو قطب ناهمگون دارد که در کنار هم در حال رشد هستند . یکی نیاز به تکنولوژی و دیگری نیاز به معنویات ؛ چیزی که به کمال رساندنش هدف اصلی زندگی انسان است .

مصاحبه کننده : ناتالیا آسپزی

- آیا شما به جوایز اهمیتی می دهید ؟

اگر جواب بدهم نه ، دروغ گفته ام . مثل این است که یک نویسنده بگوید که کاملا برایش بی اهمیت است که کسی نوشته هایش را بخواند یا نخواند . مسلما فیلم ها برای دیده شدن ساخته می شوند ، اما اگر " نوستالگیا " ، اینجا در " کن " جایزه ببرد ، من واقعا خوشحال خواهم شد .

تمام مراحل ساخت " نوستالگیا " از شکل گیری ایده تا فیلم برداری و تولید در ایتالیا صورت گرفت ، با این وجود این فیلم ، روسی ترین فیلم من است .

- نظرتان درباره ی ماندن در ایتالیا چیست ؟

بسیار برای ماندن مشتاق هستم . ایتالیا ، تنها کشوری بود که توانستم برای زمانی طولانی در آن بمانم . من بیشتر از یک هفته نمی توانستم جای دیگری دوام بیاورم . با این وجود ، آخر همین ماه به مسکو باز خواهم گشت . من مدت زیادی دور از سرزمین و مردمم نمی توانم زندگی کنم . پروژه های زیادی را در سر دارم ؛ باید تصمیم خودم را بگیرم . ساختن فیلمی بر اساس " ابله " اثر " داستایوفسکی " ، ذهنم را کاملا درگیر کرده است . فرهنگ و اندیشه ی من کاملا تحت تاثیر و پرورش یافته ی نویسندگان بزرگ روس است . من هم مثل آنها تجربه های زیادی در ستیز برای برقراری پیوند میان زندگی مادی و زندگی معنوی داشته ام .

- آیا درست است که شما " نوستالگیا " را فقط یک بار قبل از آوردنش به " کن " دیده اید ؟

بله . و به شدت راضی کننده بود . احساس می کنم که این فیلم ، موفق ترین فیلم من است . و به بهترین شکل ممکن ، دنیای درونی من را به تصویر می کشد . قهرمان فیلم ، به گونه ای همذات خود من است . او تمامی احساسات ، خصوصیات روانی و طبیعت من را یک جا در خود دارد . او تصویر من در آینه است .

- چرا اصرار دارید درباره ی فیلمتان حرف نزنید ؟

این طور نیست . من فقط نمی خواهم پیرنگ داستان فیلم را تعریف کنم . به نظرم کار بیهوده ای است . چه اهمیتی دارد که ما بدانیم که با یک نویسنده ی روس سرو کار داریم که برای یک سری تحقیقات درباره ی یک مرد روستایی هم محلی اش که هنرمندی بوده که تمام آثارش دو قرن است که بین رفته ، به ایتالیا می رود و حالا با یک استاد ایتالیایی و یک مترجم بلوند مواجه می شود ؟!
با این وجود من سعی میکنم ، آن چیزهایی که فیلم می خواهد بیان کند را بازگو کنم . و آن بیان احساسی است که عمیقا در من ریشه دوانده است . و از زمانی که روسیه را ترک کرده ام ، همچنین احساسی نداشته ام . به همین دلیل ، می توانم بگویم ، تنها جایی که می توانسته ام " نوستالگیا " را بسازم ، ایتالیا بوده است . برای ما روس ها " نوستالگیا " ، مثل شما شما ایتالیایی ها ، یک حس لطیف و آرام نیست . برای ما یک بیماری کشنده است ، یک مرض نابودگر است ، مصیبتی بزرگ است که ما را اسیر می کند . نه اسیر دور بودن و محروم بودن خودمان از آرزو ها و خواسته هایمان ، بلکه اسارتی که حاصل از رنج دیگران است . حاصل از دردی مشترک است .

- در میان آثارتان ، " نوستالگیا " را در چه جایگاهی قرار می دهید ؟

" نوستالگیا " به شدت برای من ، فیلم مهمی است . این فیلمی است که سعی داشتم خودم را به شکلی کامل در آن به تصویر بکشم . باید اعتراف کنم که این فیلم این یقین را به من داد که سینما واقعا یک شکل هنری بزرگ است . و حتی می توانم بگویم توانایی نشان دادن پیچیدگی های غیر قابل درک روح انسان را هم دارد .

- با وجود اینکه شما فقط یک بار این فیلم را به صورت کامل شده ، دیده اید ، اما می خواهم بپرسم که چه چیزی در آن بیشتر روی شما تاثیر گذاشت ؟

نوعی غم غیر قابل تحملی که در فیلم بود ، که به نوعی بازتاب کاملی از تمام نیاز های من برای غسل در معنویات است . در هر حال ، من تحمل شادمانی را ندارم . به نظر من مردم خوشحال ، گناهکارند . چرا که توان درک بهای سنگینی را که باید برای زندگی بپردازند ، ندارند . خوشحالی و نشاط برای من فقط از جانب کودکان و افراد سالخورده ، قابل پذیرش است . اما در مورد بقیه ، کاملا برایم غیر قابل بخشش است .
- چرا در مدت 23 سال فعالیت کاریتان ، فقط شش فیلم ساخته اید ؟
چون من فقط فیلم هایی را می ساخته ام که دوست داشتم بسازم . و البته برای این کار سرمایه ی مالی زیادی هم لازم بود . و حالا ، بعد از 50 سال سعی می کنم از طمع و زیاده خواهی خودم دست بکشم . شاید لازم باشد کمی عجله کنم . باید بیشتر کار کنم . باید همه چیز را بگویم.