360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

چرا دانشگاه آزاد بهتر از دانشگاه سراسری است؟

شاید قدیمی شده باشد و اصلا این روزها دانشگاه نرفتن را بهتر از دانشگاه رفتن و در یک پیمانه کلی در نظر بگیرند. اما بعضی از تفاوتها را باید اینجا دسته بندی کرد: 

1- دانشگاه آزادی‌ها از همان ترم یک یاد می‌گیرند که برای هر چیزی باید پول بدهند، اما دانشجوهای سراسری وقتی روزانه هستند چنین چیزی را دریافت نمی‌کنند. 

   2- دانشگاه آزادی‌ها اغلب دچار کمبود امکانات هستند، اما دانشگاه‌های سراسری اکثرشان امکانات بهتری نسبت به دانشگاه آزادی‌ها دارند. به طور دقیق‌تر اینترنت پرسرعت و خوابگاه و آزمایشگاه و البته استاد که باید درباره اش جداگانه حرف زد. برای همین بعد از یکی دوترم، همیشه فعالها- یعنی همانهایی که نمرات دانشگاه و انواع نمودارهای نمرات بر اساس نمره آنها محاسبه می‌شود،  از خیل آدمهای دیگر جدا می‌شوند. اینها دقیقا حکم کارمندان بی مزد و مواجبی را دارند که تا سالها بهترین استعداد‌ها و سالهای جوانیشان را لابلای هزارتوی بیهوده‌ و بی بازده دانشگاهی تلف می‌کنند. حداقل اتفاقهای خوب برای این دانشجوها که 80 درصد دانشجوهای دانشگاه‌های دولتی را تشکیل می‌دهند، بطالت به ورق بازی کردن، دیدن سریال، دختر و پسر بازی، بیرون رفتن‌های الکی، فعالیتهای آماتوری بدون سازماندهی و یا به طور کلی فعالیتهای صد در صد مخالف رشته‌ی دانشگاهی‌شان است. باید به یاد بیاورید که این بخش، سهم بزرگی از استعداد‌های حفاظت نشده‌ی کشورمان هستند که سالانه به خاطر خود سوء مدیریت مدیران آموزش علوم در حال تلف شدن هستند. 

3- دانشگاه آزادی‌ها استادهایی دارند که در انواع پروژه‌های نزدیک به تواناییهای دانشجوها، پروژه‌های کوچک کاربردی و زودبازده مشغول به کارند، در حالی که دانشگاه‌های سراسری دو سر نا همگون از اساتید وجود دارد: 

الف- اساتید فسیل در دانشگاه که به قدر دیوارهای فرسوده دانشگاه درسی را تدریس نموده‌اند و بی کم و کاست همین طور حکم همان طبیبی را دارند که فقط تمام عمرش توی چشم مریض زل زده و برایش به ترتیب نسخه سرما خوردگی نوشته است- آیتم سوم استامینوفن 500  3 برگ –

ب- دسته‌ای از اساتید که اصولا پروژه‌های بزرگ و ملی انجام می‌دهند و خیلی کم می‌شود یک دانشجوی کارشناسی بتواند در چنین پروژه‌هایی درگیر شود. این اساتید برای دانشجوهای خودشان حکم پیر پرنیان پوشی را دارند که می‌توانند آینده‌ی شغلی مناسبی را بعد از چند سال تجربه در یک کسب و کار، ترسیم نمایند. 

به نظرم از این همه صغرا کبرا باید یک جور نتیجه‌ای حاصل بشود. نتیجه‌اش هم به سادگی خروجی‌های متفاوتی را ایجاد نموده‌است. به سادگی می‌توان انواع اتفاقات را دید که کم و بیش شنیده‌اید: 

یکی از اساتید دانشگاه که خیلی خوب هم پروژه می‌بست، فقط با دانشگاه آزادیها کار می‌کرد چون واقعا می‌دانستند پول چیست و تعهد کاری معنی ملموسش چیست؟ 

آدمهای با تحصیلات موفق مثل شریفیها، امیر کبیریها و دانشگاه تهرانیها در رشته‌های فنی و مهندسی که بنده بیشتر می‌دانم، اکثرشان دچار دایلمای فکری، های تک بودن هستند و و واقعا کمتر می‌شود اتفاق تجاری قوی از سمت ایشان اتفاق بیفتد. البته باید بگویم خیلی از این دوستان و همسنگرهای ما ایده‌های خیلی خوبی را راه اندازی کرده‌اند که واقعا تمام اصول تجاری در تعریف پروژه و بعدها تعریف محصول در آن به درستی لحاظ شده است و صحت این ادعا با درآمد سالیانه ایشان قابل بررسی است.