360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

ده نمکی فرهنگی یا فرهنگ ده نمکی کتاب خوانی و نمایشگاه کتاب

نمایشگاه کتاب امسال و سالهای بعد را نخواهم رفت. اما یک بار گزارش تصویری از نمایشگاه کتاب درست کردیم در چهار قسمت که اگر حوصله کردید ملاحظه کنید. 

1 -از خدا هم پنهان باشد از شما پنهان نیست که ما جماعت کتاب خوان و خیلی کتاب دیده  لازم است هر سال به مناسبت نمایشگاه کتاب، غر بزنیم که ای داد! جماعت میلیونی ایرانی پول تتویی که می دهد و مصیبتی که برای خوشگل شدن می کشد به اندازه ی نیم مثقال غوطه خوردن در کتاب نیست. غوطه خوردن یعنی یک کتاب برداری و باهاش عشق بازی کنی. ما چون اهل فن هستیم  خیلی زیاد می دانیم که چطوری دوره و زمانه می تواند در این کتاب نخواندن مقصر باشد 

 به عنوان مثال آب که سر بالا می رود، مسعود ده نمکی می شود منتقد احمدی نژاد و مثل این نمایشگاه دارها گوشه ی آن را می تراشد و می بیند رنگی است و کفش آفتاب دیده است. برادر ده نمکی دیشب نشسته بود با این آقای فریدون جیرانی - برنامه هفت سابق- گپ یک طرفه ای می زد بعد نکته اش این بود که احمدی نژاد را معلول یک گفتمان عمیق تری به نام رحیم پور ازغدی می دانست. تبارک الله از این روزگار که هنوز میدان دارهایش حاج آقا گرینوف را به عنوان نماینده طبقه متوسط می دانند، کتاب خوانی اش هم بیشتر همان روضه  و منبر را توی قوطی و شیرازه کردن می طلبد: چگونه ترشی درست کنیم. سری کامل تندرستی و جوانی for dummies .

لعنت به این روحیه ی انفصال از کتاب که خانم نامداری تلویزیونی اش کتاب - پ نه پ - تبلیغ می کند. 


2- پدیده ای مانند ده نمکی، نه چیز تازه ای است نه غریب و نه دور از دست. فرهنگ ایرانیزه کردن به نظرم خیلی به وجود چنین تفکراتی کمک کرده است. وقتی من نوعی هیچ مطالعه ی درست و حسابی نداشته باشم و به جای خواندن اصل و اصولی فلان مکتب فکری همش دنبال مرید بازی باشم و مثل یک زائر غریب در این وادی، دنبال رییس کاروان بگردم و هر جا بخواهد استدلال کند بگویم مثلا شهید آوینی در فلان مقاله فلان حرف را زده است. 

آقای ده نمکی در پاسخ سوال طبقه ی متوسط را نادیده انگاشتید طوری گفت من به طبقه بندی اعتقاد ندارم، طوری مردمی به نظرم رسید که یادم آمد ده نمکی بودن، چرخه ی غیر قابل تصوری از بازگشت به نقطه ای است که هر بار باید از نو - فردین و بهروز وثوقی ظهور کند. بعد شیفته ی آقا مصطفی خطیب مسجد بشود. دوباره برود تنگسیر و بعد برگردد. چرخه ای که چشن بسته دورش خواهیم چرخید.