360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

Matt Damonمت دیمن وقتی بچه بود

خجالت یعنی هزار بار روزگاری را مرور کنی. هی بگردی و ببینی اینطوری که پیش می‌رود باید فلان جا فلان حرف را می‌زدی یا بر عکس فلان حرف را نمی‌زدی. باید از کسی دورتر و دورتر سوال کنم. کسی مثل یک کشیش آن طرف پرده که نشناسدم. همینطوری هی خودم را در معرض تابش رادیو اکتیو قضاوت دیگران قرار بدهم. سالهای سال باید بگذرد و ماه‌ها از این روزگار رد شده باشد. آلبرکامو در یادداشتهای روزانه‌اش گفته است: شجاعت زندگی آدمی است.  

 تمام زندگی آدم شجاعت، به وسیع‌ترین شکل ممکن‌اش است. قریحه ولی اثر آدمی است. شجاعت یک جور آنارشی بیکران هم معنی می‌شود. جامعه‌ای که سالهای سال زیر آفتاب هویت جعلی آریایی بودن خود، رنگ از رخش پریده است، قطعا شجاعتش را از دست داده است. شجاعت یعنی وقتی قبول کردم و دیدم سر زانویم زخم شده است، می‌نشینم قدری استراحت می‌کنم و دوباره متولد می‌شوم. متولد ماه شجاعت یکی از هوروسکوپهای دور از دست، معنی می‌شود. اگر فکر می‌کنید آب بازی هم نوعی شجاعت است، اقدام کنید. همین امروز از آب بازی فراوان، استفاده ببرید. یکی شجاعت برایش خوردن چند ده قرص کدئین به نظر می‌رسد. یکی ولی دست از پا خطا نمی‌کند. برگهای گراس را از لای کتاب فلسفه در نمی‌آورد، آتش بزند تا برای هر برگ یکی از مشکلاتش حل بشود. آدم شجاع اهل رهایی بی‌کران توی خودش است. رهایی بیکران با برگهای فلسفه گشا، خواب خوبی بیش نیست. 

جلوی سفارت ایتالیا تنها جایی است که باید نشست. دن کورلئونه توی پدرخوانده،  فقط به خاطر شجاعتش زنده ماند. شجاعت زمخت مافیایی که به درد دنیای امروز نمی‌خورد. شجاعت عشایری و نوستالژیک. شجاعت یعنی یک پیامی بفرستید به دنیای بیرون. یعنی من هستم. یعنی من هم هستم. یعنی قصد دارم دنیا را جستجو کنم. یعنی سرگشته‌ای هستم که اهل نیکان به حساب نمی‌آیم. نیکان یکجا گرفته‌اند نشسته‌اند. سالهاست تکلیفشان با نهاد خوبی و بدی، معلوم است. عدالت پیشگان هم اینطوری‌اند. صدای توی سرشان اینقدر بلند است که چیز دیگری جز عدالت‌خواهی نمی‌شنوند. مثل آنهایی که رفته باشند پیک نیک و زیر انداز درست و حسابی نبرده باشند. یکی یک قلوه سنگ بزرگ زیرش افتاده باشد. دیگری چمنش خیس باشد.  آنقدر سر و صدا راه می‌اندازند تا هیچ بخشی از آن روز قشنگ را به جز مقدمات و تمهیدات مربوط به زیر انداز برطرف کنند. شجاعت یعنی توی سرتان را به اندازه‌ی یک بیابان باز بگذارید. تا مدتی کسی را راه ندهید و بگذارید هوا بخورد. عجله نکنید. سعی نکنید دست موجودات عجیب و غریب را بگیرید و به زور بیاندازید توی این بیابان. خودشان پیدایشان می‌شود. موجودات عجیب و غریبی که تا مدتی فقط می‌توانید مشاهده کنید. آنها دارند با هم معاشرت می‌کنند. اگر دوباره خلوت شد نگران نباشید. مطمئن باشید این دفعه پیدایشان می‌شود و می‌توانید باهاشان حرف بزنید ولی خواهشمندم. تمنا می‌کنم ازشان با کسی حرف نزنید.  اگر این پنهان سازی بزرگ را انجام دادید، آنها دیگر سایه‌های سفید نیستند. رنگ می‌گیرند و می‌آیند نزدیک‌تر و از هویتشان و یا روزمره‌هایشان با شما حرف می‌زنند. حال خوبی خواهید داشت. 

ولی ترا به خدا بابت این یکی تاخیر به دلتان راه ندهید. 

Matt ِِDamon  دیمون وقتی بچه بود. 


زیر گنبد کبود. همه چی بود و هیچکی نبود. بود ولی کم بود. زیر گنبد کبود عاطفه نبود. بود ولی توی کیسه‌ی زباله‌ی تاریک نشسته بود. ساعت 9 منتظر بود بیان دنبالش. زیر گنبد کبود، هنوز مت دیمون بچه بود.  اونجا هر چیزی رنگش فقط رنگ عاطفه بود.