360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

در جستجوی جماعت از دست رفته

می‌نشینی و گوش می‌دهی که  نصف رفقام دندان پزشکی و چی چی پزشکی می‌کنند و ماهم همانطور خوابیده پارس می‌کنیم و زیر پایمان لحاف چهل تیکه انداخته‌ایم جای فرش که سرخی صورتمان شده است از برای مهمان غریبه‌ای که ممکن است شبی از شبهای زمستان بخواهد همین جا گیر کند. روز اولی که آمدیم این خانه به قرار گوش به دیوار دوختیم تا  بلکه سور و ساط دانسینگ   اگر روا شد و ستاره‌ی سهیل در آسمان ما پیدایش شد، شدنی‌است یا به قبر پدر بی دین و ایمانمان نزدیک شده‌ایم. فقط ممکن بود نذر پسرم، خیر شکمم یک وقتی گرل فرند گرامی از تندی گرمای هوا بخواهد از کولر بلبلی این خانه خنک شود، را یکبار دعوت کردیم جایی که اسمش را می‌گذارند خانه. طلفم همان طور که گرما زده شده بود، سپیدی سینه‌اش دوبرابر شده بود. برای همین دلمان نیامد همانطور رها کنیم برود به چنگال دیگری گرفتار شود. خفتش را به گوشه‌ی بستر دوختیم که اگر دختر سعدی هم که باشی از این گردنه گریزی نیست.  نیک خصالی‌اش هم در این بود که روز گرما و آفتاب و جعالت هوای تابستان که می‌شد، کُند بر پایش می‌افتاد و به زحمت از جایش رها می‌شد و پینکی ساده‌ای توی اتاق هزار پرده تاریک، برایش بهترین راحت، عصر مزخرف تابستانی، بود. گاهی از روزهای بی جایی در تهران، من پپه، فکر می‌کردم از ظلم گرما و نور است که به آن پستو خزیده‌ایم. عبث پیله‌ای بود که قرار بود آدم تردی چون او را کنار نخراشیده‌ای چون من بیاورد.  
چند قراری اینطوری طی شد. اما افاقه نکرد و تصمیم به آن شد بعضی رفقایمان را به این مهمانی دو نفره‌ دعوت کنیم. شد و زد آن یکی دوستش را که الحق دخترک جرت و قوزی بود از طایقه‌ی دخترهایی که بدون راننده هیچ جا نمی‌روند، دعوت داشتیم. دخترک همان اول  افتاد به جمبوری و از در و تخته‌ی خانه هزار و عیب و ایرادگرفت. من هم در جواب فقط گفتم ما دربه در خانه‌ی عاریتی توی تهران هستیم و به این شیوه‌ی جلنبری افتخار دائم و قایم کردم. بعد مهمانی با چند تا چای دبش تمام شد و بهترین زن دنیا را بردم رساندم خانه‌شان. اینطوری آدم بریده‌‌های زمان را می‌گذارد جلویش و هی داغ داغ می‌کند تا بالاخره به یک شکلی تمام شوند.