360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

پدر یک باز شکاری بود

 

پدر یک باز شکاری بود که توی قفس کفترهای ملقی و ساده اسیر بود. برای همین کم کم یادش رفت که اهمیت و ارزشش بیش از این چهارچوب کوچک است. پرهایش ریخت و دیگر دست انداختن کبوترها را فراموش کرد. مادر و پدرهای ما که به شکل هندوانه‌ی دربسته ازدواج کرده بودند خیلی بهتر از بیشتر جوانهای امروزی شدند. این ازدواج‌های باهوش. آدمها که شروع به مهاجرت می‌‌کنند   اولین چیزی که در جای جدید لازم دارند لوله کش و دکتر خوب است. به نظرم ما هم هویت وطنی‌مان را اینطوری به دست آورده ایم.  بعدها کم کم فراموش کار شدیم. شاید یکی از علتهای فراموشکاری این است که سالهای سال شوخی و جوک، مفهومی پیشرفته‌تر از جنگهای قومیتی و به شکل جوکهای قومیتی بوده است. شاید اینطوری  شد که هویت ملی یک موضوع مدرسه‌ای است که توی تعطیلات مدرسه فراموش می‌کنیم. از امروز باید شروع بشود. مثل رها شدن آدمها وقتی درهای مترو باز می‌شود. خیلی سخت است تجربه‌ی شهرنشینی نداشته باشی و یکهو تجربه‌ی متروپولیسی لازم داشته باشی. کجا فرمان بگیری ببیچی. کجا راه بدهی و کجا بی خیال بشوی. هر وقت کتاب خوب و به نظرم مهمی می‌خوانم یا دارم درباره‌ی چیزهای بزرگ فکر می‌کنم توی خیالم با کسی گفتگو  می‌کنم. معمولا هم آدمهای مهمی که هیچ وقت بیشتر از یک سلام و علیک ساده و یا جمله‌های بی ربط و خنده‌داری که توی جلسات کاری بهشان گفته‌ام چیزی یادم نیست. بعد توی خیالم شروع می‌کنم باهاش حرف زدن. مثل اینکه دو نفری توی دفترش نسشته باشیم و او وقت کافی داشته باشد  تا در بین صحبتهای ممکن، به حرفهایم گوش بدهد. بعد او ستایشگر این مرد جوان، لب به حیرت می ‌گشاید و یا از میان سبیل و ریش جو گندمی‌اش شروع می‌کند به چیزهایی شبیه اینکه تاریخ تکرار می‌شود. تاریخ تکرار می‌شود به شکل زیر پوستی خاطره گویی. مثل خوردن سبزی پلوی شب عید. سبزی پلو با ماهی به غیر از شب عید نمی تواند هیچ کسی را متحول  نماید. مثل نوشیدن بی وقت و ساعت است و احساسات منفی آدم را غلیظ تر خواهد کرد. برای سال جدید اگر سبزی پلو با ماهی را نوش جان کردید لم می‌دهید و به تمام چیزهای بی مزه مثل تلویزیون و عشق فیلم رزمی و بریز و بپاش و باجناق اول و دوم تان زل می‌زنید.