360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

یک روز بزرگراهی توی تهران

اول- طوری نگه می‌دارد که یک شاخه‌‌ی بازیگوش درخت از پنجره می‌کشد توی ماشین. عذر خواهی می‌کند. می‌گویم ولش این یعنی آشتی با طبیعت. بعد کارتش را می‌دهد. کار موزیک مجالس می‌کند. الیشمز و اینها پنج شش میلیون تومان برای هر برنامه درمی‌آورند. شبیه هم‌جنس‌گراها حرف می‌زند.  

 نیازمند و لمس کننده و خم شونده در حالت گفتگو. یک ماشین دیگر سر مدرس سوار می‌شویم. دخترک دارد تلفنی درباره‌ی مبارزه‌ی آزاد کیوکوشین یا یک همچین چیزی صحبت می‌کند.  پسر آن طور باسنی  و دختر آنطوری  خشن و غیره.  خدواند بعضی روزهای شخمی را به غایت خنده دار طراحی کرده است. روز متفاوتی است. تو اگر درد داشتی برای همیشه طوری رعایت می‌کردی تا اینطوری به نظر نرسی. 

دوم- یکی  دارد مسافر می برد. زنی را سوار می کند. زن جوان مانتوی آستین کوتاه پوشیده است. مسافرکش که معلوم نیست چه چیزهای دیگری می کشد، از خال کوبی روی ساعد سفید زن خوشش می آید.  خال کوبی را لمس می کند. زن واکنش منفی ولی نه چندان تندی نشان می دهد: آقا من شوهر دارم. کارت اصلا درست نبود. 

زن روزنامه نگار است. باید با عجله برسد دفتر روزنامه.  واقعیت  را خود راننده تعریف می کند. همه ی ماجرا همین است. راننده یک  آبدارچی ساده لوح توی شرکت هم می تواند باشد.  یک موجود خشن و بی سواد که می تواند به بدن زن، غریبه هم احترام بگذارد ولی  هنوز یاد نگرفته است. شاید پسرش درست شود. ولی معلوم نیست تا آن موقع چندسال طول می کشد.