360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

شلغم را از طرف تیزش خوردن

حالا ما نوجوان بودیم مثل همه‌ی شما. آن موقع موبایلی هم نبود که فیلم بگیریم ولی اصولا -بی دستی- اوج کار بود. ممکن بود یکی با دست راست براند. یکی با دست چپ هدایتش کند ولی بی دستی اوج تعادل نیروهای خیر و شر در نوجوانی ما بود. 

 معمولا این  کار را هم با دوچرخه‌های بزرگ انجام می‌دادیم. دوچرخه‌های ما آن موقع سایزش 28 بود. یعنی بزرگترین سایزی که برای دوچرخه در نظر گرفته‌اند همین یکی بود. بعضی وقتها هم بین قهرمان‌های – بی دستی- مسابقه‌ی استقامت برگزار می‌شد. اینکه یه لحظه دوچرخه‌ی به آن بزرگی را بی دستی هدایت کنید اصلا امتیازی نداشت. بچه‌ها کوچه باز می‌کردند و قهرمان باید تمام کوچه را بی دستی  می‌رفت و زمین نمی‌خورد. زانوهای ما پینه‌ بسته‌ی بی دستی رفتن بسیار بود. دریغ از امروز که بچه‌ها در خلوت خودشان مسابقه‌ی بی دستی می‌دهند و فیلم می‌گیرند و توی اینترنت منتشر می‌کنند. تازه یکی از دوستان ما که متخصص هوش مصنوعی هم هستند اذعان داشته اند: تشویش و تشویق اذهان عمومی کافی است. به نظر می‌رسد نوجوانهای سیزده ساله‌ی امروزی از تکنیکهای هوشمندانه‌ی پرسپکتیو در فیلمبرداری استفاده کرده اند. واقعا به این عدم صداقت کاری باید 25 اید. ای کاش دوباره زنگهای پرورشی و بعدش بیکاری برقرار می شد تا نوجوانها با پرورش و فراغت کافی و بدون هیچ عجله ای تکنیکهای بی دستی را یاد بگیرند و حتی به فرزندان خود بیاموزند. کاری که این مدل از دوچرخه سواری با ما کرد، تمام انباشه‌ی سوختهای فسیلی مصرف شده در طی سالیان و در خاک ایران با ما نکرد. حالا حساب کنید این سوختهای فسیلی یک وقتی توی شمع ایرج میرزا سوخته است. دوره‌ای هم چراغ پیه سوز  ملک الشعرای بهار را به وجد آورده است. روزگاری هم باعث و بانی منقل خسرو شکیبانی شد. دوره ای طولانی هم حمامهای جن زده ی آبادیهای کل کشور را گرم کرد. زمانی هم به آب گرم و نوجوانی و تاراج دهه ی شصتیها کمک شایان نمود. حالا زمان ما یک مسابقه ی هفته بود که توی آن سیزده ساله ها  هم دوست داشتند با هر کونکونک بازی ای بتوانند بیایند مسابقه و از اطلاعات عمومی آنها فیلمبرداری شود. اما حالا اوضاع کاملا عوض شده است و قطعا یک جاهایی کلاغها دارند روباه ها را فریب می دهند.