360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

از فوتبال تیم ملی ایران تا سریال هفت سنگ

2- امشب عادل فردوسی پور و یارانش به همراه بخشی از تیم ملی فوتبال ایران بازی فوتبالی به گردن ندارند. 

برای همین دور هم در برنامه 2014  جمع شده اند دارند درباره ی اینکه چرا صندلی عادل فردوسی پور کج نمی شود و زمین نمی خورد و همچنین واکاوی نتایج کسب شده توسط تیم ملی فوتبال در جام جهانی بحث می کنند. عادل فردوسی پور، احتمالا مامان جدیدی برای بچه‌ها پیدا کرده است و با سر و لباس تر و تمیز تری توی برنامه ‌ی 2014 نشسته است. رضا جاودانی باعث می‌شود تضاد تصویری لباس خوب، بد و زشت کاملا متمایز شود. بعد از سالها که انگشت شیث رضایی ما را برده بود صفحه‌ی اول گوگل، تماشاگران داغ ایرانی را می‌توانید این روزها روی صفحه اول یاهو هم ببینید.  آندو تیموریان چندین بار درباره ی واقعی بودن گریه اش صحبت کرده و اعتراف کرده است که این تیم ترین تیم گریه اش هم واقعی است.  

کفاشیان به تمام مدلهای مختلف مدیای بلند مدت و کوتاه مدت حافظه‌اش فشار می‌آورد ولی اسم شهری را که خبر نگار و فوتبالیست و انواع دیگر حامیان قلبی، ریوی و کلیوی را فرستاده بود یادش نمی‌آید: اون شهر دومیه چی بود؟

عادل: بلو هوریزنته. 


3- 3- احسان علیخوانی رسما دربرنامه ی عسلی اش به نام ماه عسل در جواب : گریه های دور همی با مهمان ها گفت: ما رومون بیشتر از این حرفاست. 


4- سریال هفت سنگ کپی modern family است که به صورت سریال از شبکه abc پخش می شود. اینجا هم مانند گرفتن مسی 5 تا نویسنده دارند این کار را کپی می کنند که قاعدتا مثل همه ی سریالهای ماه رمضان، دیدنی است. 


1- خوردن زولبیا از بامیه سخت تر است. خمهای پیچیده تری دارد. استاد قنادی هم سخت درستش کرده است. اینطوری  است که این شیرینی به راحتی نمی ریزد مگر جای اشتباهی اش را گاز بزنید. 

 

با صدای پرویز بهرام بخوانید. 


6- بر خلاف گفته ی عده ی زیادی از مردم عزیز، در هیچ باغ وحشی نه در هم و بر هم رفتن حیوانات وجود دارد و این حیوانات گرامی حرفی برخلاف خواسته ی مربی گرامی شان می زنند




روایتهایی در اهمیت فوتبال و جام جهانی 2014

روایت اول- بی آزارترین راننده ای که نمی شناسید را دوست دارید هر روز صبح یا همین حوالی ظهر که دارید  می رسید شرکت، ببینید. کمی از جام جهانی میگوید و در همین حین بخشهای افتابگیر بزرگراه مدرس را رد می کند. بعد یکجایی نهاد معلمی اش را بیرون می ریزد: 

آقا این فوتبال هم  همون گلادیاتور بازیه ها.  

بعد شستص را از بالا جابجا می‌کند به پایین. 

: همین که طرف اون بالا نشسته می‌گه بکشیدش.  

تایید می‌کنم و او ادامه می‌دهد: شایدم این ماتادور می‌گن. همون گاو بازیه. حالا مدرنیزه شده می‌شه: فوتبال. 

بعد پیاده می‌شوم.

روایت دوم-  گفتگوها در طول روز ادامه دارند:

- شما چی می‌زنین؟ 

در حالی که با شروع خندیدنش چین‌های سوخته‌ی کنار چشمهایش جمع می‌شود می‌گوید: ماندولین. 

- ما هیچ سازی نمی‌زنیم. فوق فوقش تسبیح می‌زنیم. 

: ای بابا. ما خوبیم. یه کسایی هستن که همینطوری را به را  طفل 18 ساله میزنن. 

روایت سوم- یک روز صبح دوست ما که اتفاقا در خوابگاه دانشگاه مهمان ما بودند شروع کردند به حل مهمترین مساله‌ی ممکن در حول و حوش خود. ایشان با درایت تمام سوال زیر را از هم اتاقی‌ها می‌پرسیدند و به نوعی مکاشفه‌ای درباب نحوه‌ی لباس پوشیدن و حاضر شدن برادران برای رسیدن سر کلاسهای دانشگاه می‌فرمودند: 

شما وقتی شلوار می‌پوشید، می‌ندازید کدوم وری؟ 

روایت آخر- فوتبال و جام جهانی حالا ماتادوری باشد، از قومیتهای مختلف تشکیل یافته باشد، به طور کلی بی اهمیت باشد، می‌تواند برای عده‌ای پول ساز باشد که به راحتی بالا آمدن خورشید از افق، می‌توانند و انجام می‌دهند. خوشی مردم نیم روز است و باقیمانده‌اش منفعت سالیان است که کفاشیان‌ها برای آقازاده‌شان یک پورشه‌ی 2014  دیگر نیز تهیه فرمایند. 


اختراع شیر سماور و اگزوز خاور برای داور بازی- مسی امیر داعش

شیر سماور مهمترین اختراع معاصر ایرانی است. این وسیله علاوه بر خنک کردن دل ملت ایران و عقده گشایی‌های وسیع در زمینه‌های ورزشی و دیگر زمینه‌های دیپلماتیک کاربردهای ناقص‌تری نیز دارد. اگر اختراع شیر سماور و متعلقات جانبی آن مال خود روس‌ها باشد، قطعا اگزوز خاور از شرق میانه سربرآورده است. ما ملت همیشه قهرمان دوست داریم برای احقاق حقوق خودمان به سبکهای بهروز وثوقی و همچنین روشهای خفت بار دیگری اقدام کنیم.  
فوتبال ما اسیر و زمین گیر رانت است. مردانی که این همه از پول ملت خورده‌اند و حالا نای برخواستن ندارند. مگر بابک زنجانی ها قهرمان ما نیستند؟ پس جای تعجب ندارد که بازی خوب، پول خوب و در نتیجه دعای یک ملت قهرمان همیشه همراهتان باد. 
مثال این قضیه را در جاهای دیگری از این مرز پر گهر نیز می‌توان یافت. مثلا تربیت المپیادی‌های مختلف در طول سالیان چقدر نشان‌دهنده‌ی سطح علمی دانشگاه‌های ماست؟ دانشگاهی المپیادی دارد و دانشگاه‌های دیگری توانسته‌اند بهترین شهر بازیهای منطقه‌ی خاور میانه را با امکانات کافی در اختیار توریسم دانشگاهی بگذارند. در جای دیگر صنایع فضایی، مهندسی ژنتیک و دیگر  پدیده‌های تکنولوژیکی که ویترین سیاسی ما شده‌اند. دریغ و درد که جنس ویترین فروشی نیست و این حرکت همواره و قهرمانانه بر روی لبه‌های تکنولوژی، علم و ورزش توانسته‌است بهترین روش دستچین مغزها را در اختیار  بزرگان دنیا قرار دهد. مهمتر از این حرفها این است که ما هنوز نمی‌توانیم یک ساختمان 6 واحدی را از لحاظ دفع و تحویل زباله به شهرداری، مدیریت کنیم ولی همواره غرور و هویت و پر گهر بودن خودمان را جلوتر از خودمان در میهمانی‌ها راه می‌دهیم.  

پ.ن: 
ایرانی قهرمان باز هم توانست خودی نشان بدهد. ایرانیان یک شبه صفحه ای علیه داور آرژانتینی تدارک دیدند، و صفحه ی فیس بوک داور بازی را با دستاوردها و اختراعات شیرسماوری و اگزوز خاوری خود مغشوش کردند. لئونل مسی، این بازیکن مودب و متین، را - امیر داعش- نامیدند.  و باز هم ستایش های این چنینی خود را علیه دشمن خارجی ادامه خواهند داد. 

به نظر می رسد قسمت زیادی از اروپایی ها در سالهای 20 و 39 نیز گرفتار چنین تحقیرهایی بوده اند. خودشان را باهوش می دانستند ولی نبودند و هزاران گرفتاری دیگر که روشنفکرهایشان با صریح ترین لهجه ها به نفی این اخلاق پرداختند. مثلا آثار اوژن یونسکو را نگاه کنید. امیدوارم سالها بعد از این ما هم از این مسیر سنگلاخ فرهنگی عبور کنیم. 

مهراب قاسم خانی و نهضت شلوارک - هنرمندان در جام جهانی فوتبال برزیل

آیا نهضت شلوارک ادامه ی راه نهضت کوله پشتی است که  ولگردهای دار و دسته دارما به سرکردگی جک کرواک راه انداخته اند است؟ 

جنجال سفر هنرمندان به برزیل 

شلوارک برایم شاید یکی از مهمترین دلیل‌های مهاجرت از ایران باشد. به همین دلیل هم تا به حال مهاجرت نکرده‌ام

اما این روزها به نظر می‌رسد پوشیدن شلوارک توسط هنرمند نامدار، پیمان قاسم خانی که در هیاتی به سرپرستی جواد هاشمی- شهید زنده‌ی سینمای ایران- و به نظر با هزینه‌ی شخصی ایشان رفته است سفر تا پشت و پناه تیم فوتبال ایران باشد، بیش از حد داغ شده و مانند این های و هوی ما وقتی توی تونل‌های جاده چالوس سفر می‌کنیم و ممکن است از سر خستگی داد بزنیم، بازتاب پیدا کرده است. اما اعتراض عده‌ای که بیت المال و سفر و شلوارک وچراهایی بی پایان که سیم خارداری اساسی دور و بر شلوارک طرف درست کرده است بی پاسخ نماند و ایشان بر همان منوال اروتیک شفاهی و پاورقی‌اش باز هم به عنوان یک هنرمند خوش درخشید.  اما تصور  بنده وقتی عکس را می‌بینم چیست:  

وقتی شریفی نیا دارد از یک خانم خوشگل گذران که احیانا جزو کاروان فرهنگی- ضد ورزشی (ابعاد شخصی ولید بن عقبه را در نظر بگیرید) می‌باشد، عکس می‌گیرد می‌خواهد نشان بدهد – ما می‌توانیم- همان زن باره‌ای که به نظر می‌رسیم باشیم و اصلا همچین افه‌ای خیلی هم حق و تریپش هم کاملا آرتیستیک است. 

وقتی سید جواد هاشمی دارد با عده‌ای آدم معمولی و هنرمند، یعنی آدمهای نرمالی که به شغل شریف هنر ورزی در انواع  گریپ فروت نویس، گیشه بازیگر و نوستال خوان مشغول هستند، اسپانسر شیپ می‌دهد،  معنی واقعی‌اش خوردن عسل و خربزه‌ای است که تا به حال ما فکر می‌کردیم اشکال دارد بعد یاد کلیپهای مختلط مایکل جسکون از کودکان جهان افتادیم و یادمان آمد اشکالش روز اول مشخص نمی‌شود. واقعا من به شخصه این همه هنرمند در یک قاب ندیده بودم. اما مهمترین بخش ماجرا اطلاع رسانی، عکس رسانی، پژمان رسانی و دیده بوسی با مخاطب است. کودک فعالی را تصور کنید که می‌رود توی کوچه و اینقدر خوش برخورد و شیطان به نظر می‌رسد که تقریبا با هر کسی برخورد می‌کند می‌پرسد: با من بازی می‌کنی؟ آخرش هپاتیک شلوارکی خواهد گرفت. 

 مخاطب  این جور اداهای محو شونده – از برکات جام جهانی تکنولوژیک- در نهایت می‌شنود: ما سفر شخصی خودمان را داریم که در این ساک: حریم شخصی، هنرمند شخصی، بچه محل تیز و در عین حال ایشا الله بز بود شخصی و بد حجاب شخصی را همراه داریم.  زیبایی ماجرای تناقض‌ها آنجاست که ما سالهاست تنها ملتی در دنیا هستیم که بد حجاب داریم. یعنی در تمام 7 میلیارد جمعیت دنیا موضوع حجاب یا وجود دارد یا وجود ندارد ولی ما به شکلی کاملا شخصی، بد حجاب هستیم. بد حجابی ویژه‌ی خانومهای محترم نیست. دم خروس ممکن است یک بار از هتل هنرمندان، بیرون بزند. بیاید برود از هنرمندهای مشترک دوره‌ی روحانی – احمدی نژاد مانند ولید بن عقبه عبور نماید. 

اما جدی‌ترین بخش ماجرا، زمانی‌است که آدم بخواهد هم از اسم هنرمند استفاده کند و هم بخواهد شخصا رفته باشد. یک جور بی اعتنایی هنری به دنیا و مافیها که حالا دستشان درد نکند خبر مارا هم دارند و شاید از طرح شلوارک یا مدل گوشی ما خوششان بیاید. اگر آمد که ما همیشه مخلص مردم خوبمون هستیم و اگر نیامد هم که این یک مساله‌ی شخصی است و زیاد هم دخالت کردید شاید همین را هم نپوشیدیم. 


حاشا و کلا که این نوع برداشت و برخورد با مخاطب که اصلی ترین دغدغه ی این یادداشت است، به صورت مسری از بسیاری چهره های معروف تر که چند فلاش بیشتر توی صورتشان خورده است، به این پایین دست سرایت پیدا کرده و خدا بخواهد بر طرف خواهد شد. عجله کردن و تقیلد حرکتهای سیاسی که در آمریکای 1930 شاید سراغی از آن ببینیم، منجر به نهضت های عجولانه ای مانند نهضت شلوارک خواهد شد. 

عکس فوتبالی روحانی و جوک بی مزه

یک لطیفه‌ی بی مزه که معلم زبان باید در کلاس رسمی مدرسه تعریف کند: دختری از پدرش می‌پرسد؟ do you like tea 

 پدر سرش را از روزنامه که در آن روزگار یک بخشی از رجولیت به نظر می‌رسید، بر می‌دارد و به دختر می‌گوید: no,I like after T   که می‌شود حرف u   و خلاصه اینطوری با رعایت تمام شئون معلم مربوطه موفق می‌شود خودش را به خیل ُsitting down comedian  حاضر در مدرسه‌های سراسر دنیا متصل نماید.  

رییس جمهور محترم هم می‌رود و مثل اوباما و بوش عکس خود را در حال تماشای فوتبال در خانه و با لباس استاندارد و راحت تابستانی و حتی نزدیک به ورزشی منتشر می‌کند. یک عکس دیگر از اوباما هم هست که دارد چیز می‌خواند و جلوی رویش یک میز ساده به همراه فقط سیب و خیار می‌بینیم که سمبل شناس‌های احتمالی می‌توانند آنرا احتمالا به علایق توده‌وار اوباما برای مردم آمریکا مربوط کنند. اوباما البته فعال‌تر است. شاید جشنهای آنها مثل هالوین فانتزی‌تر از جشنهای سنتی ما باشند. در جشنهای سنتی ما یک روحانی باید پوشش و شانیت مناسب روحانیت را داشته باشد که دارد.حیف. 


نزدیکی فاصله ها یک جور نزدیکی سر جلسه ی امتحان است. اگر شما نزدیک به یک شاگرد اتفاقا حقوق دان و زرنگ مثل اوباما نشسته باشید و خودتان هم به شدت حقوق دان باشید، امکان دارد تحت تاثیر پاسخهای خوش خط و واضح او قرار بگیرید و گاهی جوابهای شما هم خیلی سریعتر و بهتر به جوابهای او نزدیک باشد. رییس جمهور در ایران دیگر لازم نیست آنقدرها وقت خودش را برای بازدید از صنایع دستی و یافته های اخیر عشایر اختصاص بدهد. 

به هر حال توی این نوع رابطه ها چند جور گله و شکایت اساسی هست که تا روزگار هست قابل بر طرف شدن سریع نخواهد بود: 
اول - هم نامهربونه 
دوم- هم با این و اونه 
و مواردی از قبیل: هم دو رو و دو رنگه، هم دلش یه سنگه و مهمتر از همه اینکه آفت جونه !
ترجمه اون وری:
i was born  a lawyer 
turn me loose