360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

علوم انسانی و مربی گری: چرا کتابها را کامل نمی‌خوانیم؟

منظور از کتابهای علوم انسانی دقیق تر از تیتر،  مثلا کتاب داستان، درس و یا کتابی که در یک زمینه‌ی بین رشته‌ای مد نظر است به دلایل مختلفی انتخاب می‌شود و هر کدام فضا و تبعات خودش را دارد. به طور دقیق تر کتابهای بین رشته‌ای مد نظرم هست چون در زمینه‌ی هنر و زیبایی هنری و به طور مصداقی کتاب داستان پر کشش، هزار حرف بهتر هست. درباره‌ی کتابی صحبت می‌کنم که قطعا یک موضوع بین رشته ای دارد. مثلا ما که مهندسی و مدیریت خوانده‌ایم خیلی وقتها در خودمان نیازی برای خواندن فلسفه و جامعه شناسی و روان شناسی و هزار شناسی دیگر در علوم انسانی احساس می‌کنیم ولی برای خیلی از ماها این اتفاق می‌افتد که از آن ذوق و شوق اولیه برای خواندن می‌افتیم  

 و این یکی را هم به صندوق فراموشی دیگری‌ها می‌سپاریم. وقت نداشتن شاید اولین دلیل باشد ولی نه به این صراحتی که ما ازش صحبت می‌کنیم. به نظر اینجا حدسهای شخصی خودم را مطرح می‌کنم تا بعدتر بهتر درباره‌شان به نتیجه برسم. کتابی را می‌خوانیم چون شاید عده‌ی زیادی از افراد و دوستان متخصص یا علاقه مند که چند ده متری جلوتر هستند را توصیه کرده‌اند. برای همین یک اجباری برای پاسخ به تشنگی در زمینه‌ای خاص برای ما به وجود می‌آید. شاید دلایل زیر برای ادامه ندادن اکثریت این کتابها برای شما نیز تجربه‌ای  مشترک باشد:
1-    از روی اجبار به دانستن و نه ورزیدن در آن حوزه کتاب را انتخاب کرده‌ایم که این خود اغلب به دلیل نشناختن آن حوزه و کنجکاوی خالص درباره‌ی آن باشد.
2-    کشور ما کشوری سنتی است که کتاب شانش هنوز به شان مقاله های توصیفی و مروری در آن حوزه  از علوم انسانی نمی‌رسد، یعنی آدم حسابی باید کتاب بخواند و مقاله و یادداشت خواندن فقط طعم گرفتن از ماجراست و به درد قصه های زیر کرسی می‌خورد. در صورتی که خیلی از منابع علمی به معنی علوم انسانی، با جای آدمهای ملا لغتی که تمایل بیشتری به کتاب خواندن دارند، از منابع مهمی مانند ویکی پدیا توسعه‌ی سریع‌تری کسب نموده‌اند. البته باید متذکر شد که کتاب خواندن هیچ وقت برای وارد شدن به هیچ مبحثی، مطرود نیست ولی ترجیح اساتید و مخصوصا اساتید علوم انسانی در ایران تمرکز بر کتاب خوانی به جای ابزارهای نوین دانشی مانند ویکی خوانی و ویکی نویسی است.
3-    کتاب خواندن کار سختی است. این گفته تا حدودی درست است. البته من از این عبارت برداشتم این است که کتاب خواندن برای یادگرفتن سخت ترین کار است. چون اغلب بحث ثبیت یادگیری با دیدن و تجربه کردن است که با استفاده از کتابهای تئوری که مستقیم به بحث طولانی و اغلب بدون فلسفه در موضوعی می پردازند، از شدت ذوق و علاقه‌ی ما خیلی کم می‌کند. اینجا باید دقیق تر حرف بزنم. انگار اکثریتی از اساتید علوم انسانی در خیلی از حوزه‌ها که بنده در آن گردش کرده‌ام یا عمر نوح برای مخاطبشان در نظر گرفته اند که به منابع تمام نشدنی از بستر آکادمیک برای خوندن  علم انسانی مسلط است و فقط آمده است تا این خوشه های آخرین از این مبحث را بچیند و برود. خیلی از اساتید هم که تمرکز و همیت زیادی برای ترویج روش تحقیق به عنوان پشتوانه‌ی مطالعه در علوم انسانی دارند، واقعا یا صدایشان درست شنیده نشده است و یا اصولا چاره ای جز رانندگی در بستر دست انداز  دانشجویان ندارند. دانشجویانی که اغلب در هیچ دوره‌ای به راحتی مبانی مورد نیاز و مخصوصا فلسفه ورزیهای لازم در حوزه‌ی علوم انسانی را طی نکرده‌اند، نمی‌دانند چرا فلان رشته را می‌خوانند؟ و هزار و یک چرای بنیادی دیگر که اغلب برای سیاستگذاران این رشته‌ها هم قابل ترویج و تجمیع نیست. به باور خیلی از ما ایرانیها، و به خصوص بخش بزرگی از دانشجویان علوم انسانی، فلان استاد به یکباره سبز شده و با این همه فاصله بروز کرده است و خیلی خفت و خواریهای زیاد که متاسفانه دلیل عمده‌اش به نظر بنده، و بدون هیچ استدلالی در این گزیده، تقصیر اساتید بلند مرتبه‌ای است که قرار است خمیر مایه‌های فکری یک دانشجو را در آن حوزه پرورش دهند، اولین چیزی که یاد می‌گیرند یک جور عصبیت برج عاج نشینی در علوم انسانی است.
4-    یکی از مهمترین مشکلات ما در کتابهای علوم انسانی فرم زبانی این جور کتابهاست که موضوعی بسیار قدیمی و آبکی هم هست. تکرار این حرفها که زبان  فارسی ما یعنی مخلوط کنونی اصلا و اساسا نارسایی علمی دارد. ترجمه خیز نیست و دقت لازم را ندارد. به همین دلیل هم کتابها با ترجمه‌های خوبی منتشر نمی‌شود، دانشجویانی که از کتابهای فارسی از ابتدا شروع کرده‌اند در میانه‌ی راه به سختی قادرند به سمت مراجع انگلیسی و غیره چرخش داشته باشند. ادبیاتشان هم معلوم است: مراجع لاتین یا برچسب بخش لاتین، هنوز نشان می‌دهد سیستم کتابداری دیویی در دوره‌ی فارابی مد نظر ماست.
5-    در علوم انسانی مانند خیلی از علوم به معنی واقعی کلمه پژوهش از دوره‌ی کارشناسی  جدی نیست. اصولا روش تدریس قرن 19 امی برای تدریس علوم انسانی در ایران، موجب شده که یک عده‌ی زیادی از اساتید نه خود نوعی از تدریس فعال را در پیش بگیرند و نه اینکه پیچیدگی بار تحقیق را به رفتار گرایی و کمیت گرایی تقلیل ندهند. به نظر حرف واضحم این است که با یکی دو استاد در دانشگاه های برجسته، بهار اتفاق نخواهد افتاد.  روش تدریس یعنی اینکه پژوهشهای تعریف شده از خیلی لحاظ ها واقعی باشند. مثلا لازم نیست سانسور در زمینه‌‌های پژوهشی در علوم انسانی در حد پخش شبکه‌ی اول سیما باشد. یا  مجوزهای آماری برای همان مطالعه‌های رفتاری برای دانشجویان، آنقدر در پوسته‌ی محکمی از بوروکراسی دفن شده باشد.
6-    اصولا اغلب پرسشها و تشنگیهای جدی آدمها از خواندن کتاب در زمینه‌های علو م انسانی، پاسخ واحدی دارد. همه‌ی ما به روند و در نتیجه‌ی آن دینامیکی در آن حوزه احتیاج داریم تا هم سوالاتمان را تصحیح کند و هم نتایج ما را هر روز بهتر و دقیق‌تر نماید. این اتفاق با خواندن یکی دو کتاب شاید بتواند بخشی از مکتب خاصی را به عنوان مجموعه‌ای از آراء پوشش دهد. اما برای هر خواندنی نیاز به فلسفه و در اکثر موارد تاریخچه‌ی آن حوزه نیز داریم که به عنوان مکمل بحث، می‌تواند روح تحقیقی و سیال آن فهوا را برایمان روی میز بگذارد.  به نظر در این زمینه‌ هنوز تک منبرها، مهجوریت ها، حب و بغض ها و کم بینی و حقدهای زیادی در جریان علمی و واقعی نشر کتاب خواندن به منظور کسب دانش در زمینه‌های علوم انسانی و مخصوصا ترویج عمومی آن، سیلی خزنده است که هیچ نقشی از هیچ فردی را هم بر این آب نخواهد نگاشت.
7-    کتاب خواندن و شبکه های اجتماعی: این حرفم بیشتر مربوط به نسل جدیدتر است که فعلا دیوارشان کوتاه تر است و در حال کشف دنیا هستند. شاید اساتید و نقشهای میانی آنها که در برج عاج ننشسته اند یعنی مربیان بدون آنکه قهرمان پروری و مقاصد دیگری در کار باشد، نگاه روزنامه‌ای را به عنوان سقف ماجرا به کناری بگذارند و به جای جملات قصار و استاتوسهای فیس بوکی که مایه‌ی تفریح است تا جدیت و شاید حتی نتواند نقطه‌ی شروعی برای پرسیدن، تشنه شدن و آب جستن باشد، بایستی پر رنگ تر به کار بپردازند. حرف از حمایت همان است که مثلا در بین قله‌های قابل فتح در ایران به رفتن به قله‌ی دماوند بسنده کنیم و بعد چرا نرویم؟ چون متخصص ها و فقط متخصص ها قرار است بروند. حمایت از اساتید برجسته و با نگرش خاص این مصیبت را دارد.  می‌شود تربیت المپیادیها در گوشه‌ای از ویترین مرز پر گهر که قرار اول و آخرشان رفتن و کار کردن در کشوری دیگر است. فتوای بزرگی است ولی هم صدایی های زیادی لازم دارد. کتاب خواندن، همانطور که اکثریت قاطع سروران و مخاطبان عزیز می‌دانند خواندن ذبیح الله منصوری یا سخنرانی الهی قشمه‌ای در یک جمعی نیست. قصد شناختن نخ تسبیح است که قرار است آنچه من و شما در دنیای اطرافمان رصد کرده‌ایم به هم متصل کند. پیش بینی کند و ترفیع و تعالی در ادامه اش به جای بگذارد.