360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

پادشاهی بوتیکهای سال تحویل 94

نزدیک سال تحویل تقریبا همه از خواب زمستانی بیدار می‌شوند. این همه یعنی همانهایی که فید وبلاگشان را دارم از سر وظیفه‌ی طبیعی بالاخره چراغ را روشن کرده‌اند و هرکدام حداقل یک یادداشت زده‌اند. من هم این روزها درگیر دخترم هستم. باید ببینم دخترهای اینقدری چی توی مغزشان رد می‌شود. واقعا کانالم میزان نیست و اصولا خیلی وقتها آنها را under age  گرفته‌ام. بعضی وقتها بهم می‌گوید : من اینقدرها کوچولو نیستم. یا مثلا یک بار هم گفته بود:  منو اسکل فرض کردی؟ خوب. طبیعتا در این گونه مواقع آدم تسلیم می‌شود. دقیقا یکی که سالهاست مثل یک تکه گوشت توی فریزر نفتی خانه خوابیده است.    ادامه مطلب ...

وارن بافت warren buffett و یتیم شدن بچه ها بدون بیژن

1- توصیه‌ی سایتهای مد آنلاین برای کارمندان و برایمان راهگشاست. در یک مقاله نکاتی از صنعت مد را مرور کرده است. در یک جا به صراحت اشاره شده که زیباتر از مدیرتان نپوشید. خدا را شکر ما کیلومترها با مدیرمان فاصله داریم و امکان برخود و سبقت برایمان نوعی افسانه است. البته ایشان از  قول وارن بافت فرموده‌اند که وارن بافت – بورس باز معروف-اهل پوشیدن لباس برند نیست    ادامه مطلب ...

اینستاگرام بچه پولدار های تهران، آنالیز شکاف

اینستاگرام بچه های پولدار تهران سوژه ی خبرها شده است. از بی بی سی تا عصر ایران سعی کرده اند درباره اش بنویسند و نکته این است که امروز واشنگتن پست هم ازش نوشت. خدای من. این باعث شد بروم ببینم داستان چیست. در این باره یک سایت پیدا کردم که اجازه می دهد توی اینستاگرام را بگردید. جستجوی اینستاگرام   هر چقدر واقعی یا خیالی باشد، استریم استفاده شده برای سایت جالب است. تمام جهانیانی که از اینستاگرام استفاده می کنند را پشت هم دارد نشان می دهد. مثل سایتهایی که استریم تولید مقاله در ویکی پدیا را دارند. در هر لحظه در دنیا کی عاشق کی شده و عکسش را گذاشته است. کی رفته است مهمانی. کی از توی سفر دارد عکس اینستاگرامی اش را بار گذاری می کند. یک بازی جالب هم دارد. 

  شما می توانید این استریم اینستاگرامی را کلیک کنید تا به صورت آن تاپ، عکس مورد نظر را واضح ببینید. عکس ها به همره توضیحات. همین حالا دو نفر توی ویلای تابستانی خودشان از لبنان عکس گذاشتند. یک دختر عکس پاهایش را درست اول پاییز و روی برگهای یک جایی که قدم می زده گذاشته است. یک جای دیگر دنیا همین حالا اینستاگرام یکی با عکسی از بالای یک ساحل دریا، در روز، به روز رسانی می شود و  جای دیگری از دنیا شب تصویر متن جمله ی حکیمانه ای را که کسی خوشش آمده، آخرین فعالیت روز یک آدم دیگر است. واقعا زمان و یا مکان با سابق بر اینها خیلی فرق دارد. هر چیزی که هر کسی هوس کرده است. بدون توجه به روز، شب و مکان جغرافیایی اش، فقط و فقط در صورتی که عکس باشد، مجاز است هزاران و یا میلیونها بار، موتیفهای گم شده ی انسانی را تکرار کند. سانسوری در کار نیست. هر کسی می تواند بی مزه ترین نوع زندگی را با عکس انواع خوردنیهای دوست داشتنی و آرام بخش خودش تجربه کند. تجربه خودش یک عکس بزرگ و دست نیافتنی از دنیای سابق است. دنیایی که شبکه های اجتماعی در آن رنگ و معنایی نداشتند. ما ترسیده ایم. ما از بزرگترین تجربه های بشری به یک دلیل ساده محرومیم. چند سال از هزاران سال تجربه های بشری را با تصویرهایی که توی بصل النخاع آدم امکان نصب دارند، عوض کرده ایم. امتحان کنید ببینید تمام حرفهایی که درباره ی بازخوانی سریع تجربه های بشری می شنوید، مزخرفاتی است که آدمیزاد می تواند توی چند ثانیه gif animation لذت یک فیلم بلند سینمایی را تجربه کند. با دیدن عکس یک خانواده، تمام آنچه به احاطه ی این معنا و احضار آن مربوط است را لمس کند و رستگار شود. احضار تجربه ها از جنس تجربه ی فراوان شبکه های اجتماعی، خنده دار ترین و افراطی ترین نوع تجربه است. امروز خبری دیدم درباره ی اروپایی ها که هر روز نگران تجربه ی زیاد شبکه های اجتماعی هستند. مثل قبل تر ها که نگران تحصیلات دانشگاهی فراوان بودند. ما کجا هستیم خدا عالم است. صاحب نظران  حوزه های مدیریت در این گونه موارد لازم است آنالیز شکاف و بلافاصله بعد از آن آنالیز حساسیت را انجام دهند


پ.ن: تبلیغ خانواده توی آمریکا می تواند آدمها را به تشکیل خانواده ترغیب نماید ولی توی ایران فقط ک و ن جوانان میهن را که دستشان از نخیل کوتاه است، می سوزاند.  یاد حرفی قدیمی افتادم: سرمایه دار بد است ولی سرمایه چیز خوبی است!

ژاک دریدای غلیظ - کلاس خصوصی فلسفه

روزهایی که قرار دکتر دارم اضطراب زیادی ندارم ولی خدا نکند برای خانه گرفتن، قول نامه کردن فلان چیز و به طور کلی خرید یک موضوع لازم، قرار و مدار داشته باشم. خصلت خاموش فرار از بازار همیشه توی لباسم وول می‌زده و خواهد زد. ‏

کار نه چندان زیاد در بورس بهم یاد داد که مملکت ما هم همینطوری است. نه زیاد بدتر از این می‌شود و نه زیاد  بهتر.  یک نوسان و ثبات بلند مدت. 

1- این داستان ویدئو ساختن از ماست خوردن یک کودک و بحث خوشمزگی و ماست و نعنا تبدیل به نهضتی حسابی شده است.  مردهای محترم در قالب متاهل و با حلقه و بی حلقه و بی روسری و با روسری حرکات این طفل شیرین را شبیه سازی کرده‌اند که دیدنی و همان‌طور جذاب است.
2- یک وقت این فرهاد در حال تیشه زدن بودکه یکباره یک خانمی که داشت از سربالایی دنده یک می‌رفت بالا میرسه بالاسرش: آقا شما بساز بفروشی یا همینطوری داری تیشه می‌زنی؟ 
بالاخره گرم می‌گیرن و الان با اون خانم یکی از بزرگترین شرکتهای انبوه سازی رو راه اندازی کردن. 
این روایت بدون هیچ زاویه ی دیدی نشان دهنده ی نسبت ما بادنیای مدرن است که توی کتابها دیده ایم و پرسشگر آن هستیم. از روی معلومات و جنس مخالف یابی، در کلاسهای رخداد تازه شرکت می کنیم. صبح آدرنو می زنیم و شب ها قبل از خواب دریدای غلیظ نوش می کنیم ژیل دلوز را طوری می گوییم که روح توریسم کافه ای فرانسوی را این فاصله ی دور شاد کنیم. طرف عکس ساندویچ خوردنش را گذاشته بود توی فیس بوک و خیلی رسمی و جدی از روش پرولتاریا حرف می زد. گفتگوهای قالبی و تین اجری از این نوع: امروز با مراد فرهاد پور بودم، خیلی خسته ام. 
جان شیرین، حلقه ی فرانکفورت کجا، حلقه ی تجریش کجا؟ 
مسخره ترین اتفاقی که توی جریان معاصر می شود دید، کلاس خصوصی فلسفه ی غرب است که به این شکل عده ای از دوستان مشتاق را دور هم نگاه داشته تا به علاوه ی روزهای دیگر، از نزدیک نیز قربان هم بروند. بعله ما خوبیم. 
نکته ی مهم در این گونه،  بوی فلافل است که از دهان های نو آموز و متوسط های میدان دار زیاد به مشام می رسد: امر انضمامی، دیگری, otherness  و خیلی از عبارات و اصطلاحاتی که به نظر به جای مثلا، هگل خواندن و نوشیدن، شهادت تدریجی فلسفه زیستن، بعد از مدتی از همان فلسفه خواندن و فلسفه رفتن و فلسفیدن های دور همی هم زده خواهند شد و بار این گناه را به دوش دیگری شان خواهند انداخت.  آقا و خانم نویسنده ی عزیز، یک دوستی توصیه ای طنز و برای خودشان جدی دارند : چیزی را بخوان که بتوانی بنویسی اش

3- جامعه شناس های مقاله چاپ کن مثل مهندسهای صنایع هستند که در تیمهای مارکتینگ و روابط عمومی مشغول به کارند. اغلب نشان می دهند این همان است. این سیستمی که دارید باهاش کار می کنید همان چیزی است که دارید می بینید. این را از زیاد بالا و پایین کردن سایت انسان شناسی می گویم. عنوانهای نخ نمایی که به جای اصیل تر ها نشسته است. آقا جان این گوسفندی که از گله نمونه گیری کرده ای سگ گله ای بیش نیست. عنوان های مقالات نشان می دهد، ما جماعتی خسته تر از پرداختن به مسایل بنیادی هستیم. یک مقاله ی دکوری علوم انسانی، به درد آسایش خیال و پر کردن دهان هم کلاسی ها و فامیل می خورد و لاغیر. 

4- هیچ وقت یاد نگرفتم عکس کسی را توی کیف پولم بگذارم. همیشه غبطه‌ی آنهایی را خورده‌ام که اینقدر دلبسته‌ی اشیاء هستند. از بچگی خودکارهای ظریف و زیبا جمع می کنند. از شلوغی و تنوع بیش از حد اشیاء می‌ترسم و البته غبطه‌های دوری نسبت به اینکه هیچ شییء آنقدر خاطره همراه خودش ندارد که آنرا نگاه دارم، در گوشه و سایه‌های ذهنم جوش می‌خورد.