ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
در ابتدا قسمت اول را آوردیم و از نمایشگاه کتاب رفتن گفتیم که چی شد رفتیم.
تا سرانجام در گوشه ای آنچه را که جسته ایم بیابیم
(ذوق کتاب مرا هم زیاد زمین زده است)
اما راه یافتن، همانا سنتی فکر نکردن
(نمی دانم اول خاور دوریها خواستند فرهنگ سنتی فقر و فحشایی خود را به ما بدهند یا ما اشتباهی محصولات سینمایی و تلویزیونیشان را با کشتی خریدیم و آوردیم )
به صد سال پیش برنگشتن
جهانی فکر کردن
محلی عمل کردن
(شما به خود نگیرید، محله ما اینطوری است)
ساده زیستن
(ساده زیستی یا مال کتابهاست یا مال رییس جمهورها)
دست نزدن به هر کاری
عامی نبودن
بیرون آمدن از محاصره هر بندی
ولو با مطالعه کردن فراوان
و پاسداری از ارزشهاست. مادران گرامی روزتان مبارک
این تنهای آرزوی ماست که سال دیگر نمایشگاه کتاب پربارتری داشته باشیم.
و الا به نظر از سال بعد باید به سفر استانبول برویم و سفرنامه استانبول و یا سفرنامه تهران را ادامه دهیم.
پ.ن: این پانوشت درباره یکی از دوستان همراه در نمایشگاه و کاملا تصویری است!
تصویر بنا به دلایلی حذف شد!
همچنین قسمتهای قبلی را بخوانید:
سلام
عمار جان عالی بود ... همشو با دقت خوندم و لذت بردم
خودش یه سفرنامه بود :دی
سلام
لطف دارید
حیف که خیلی کار وقتگیری بود و اصلا به نظر نمی رسید
امیدوارم به کسی توهین نشده باشه