360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

مشکل ازدیاد جمعیت مشکل تربیت

مشکل ازدیاد جمعیت یا پیک جمعیتی چیزی است که واقعا مثل ذرات هوای آلوده هر لحظه توی ذوق می زند. 

گاهی اوقات وقت قدم می زنید و توی خیابان به آدمها مخصوصا نوجوان ها نگاه می کنید، دقیقا جمعیت زیاد را می بینید. جمعیت زیاد یعنی بی حوصلگی در تولید بچه. بی هدف وبی مسئولیتی در موضوعی به نام تربیت، مراقبت، توسعه هر چیزی که اسمش هست. مشکل جمعیت یعنی من و شما مثل سیم خاردار به هم گیر می کنیم و اصلا هیچ چیزمان هم نمی شود. تازه بسیاری از پایه های فرهنگی ما - لااقل آن بخشی از فرهنگ عامه که از تلویزیون ضرغامی سابق علی خوانی کنونی دارد تولید می شود را لمس می کنید.

 به نظرم این طوری حتی گروه های فعال محیط زیستی هم یک سری گروه عصبانی باید باشند که با خودشان می گویند: چرا حتی اینجا هم این همه آدم هست و دست از سر ما برنمی دارد؟ چرا بی تربیتی و بی فرهنگی مثل قره قروت زیر دهن ملت خیس می خورد و کسی گاهی از ترشی زیاد یا شن ریزی ممکن است بخشی را تف کند یا ترش کند ولی همیشه ی تاریخ معاصر این موضوع هست؟ چرا درها باز نمی شود و این گله بیرون از چراگاه دائمی نمی تواند با جهان باز ارتباط داشته باشد. اصلا چرا کسی نمی گوید نفت مال خودتان، توریسم را بدهید همین ملت که دارند بند تنبان هم را می جورند راحت بشوند کشور توریستی؟ بدتر از ترکیه که نخواهند شد. مشکل جمعیت چقدرش با اعتیاد و کارمند پول نفتی حل می شود؟ چقدرش ملت عزب اقلی شپش قاپ بیاندازند و خودشان را باهنر و فرهنگ و گرافیک و آهنگ جدید و فیس بوک، رنگ روغن مالی کنند؟ چقدر بنشینند پای رادیو هفت و  به ریش نوستالژیهایشان بخندند؟ چقدر بایستی کافه نشین چپ فحش زیر شکمی بزند توی صورت میز بغل دستی اش که من، من توده، منی که از همین رعیت های ارباب مزاج ایرانی ام، فوق لیسانس و دکتری علوم انسانی ام به پشم شتر آن یکی بوتیک دار فشن بوی نیازرد؟ تا کی غلاف کنم این شمشیر دانستن را در نیام بی پولی و عاطل و باطل روز بعد و شب بعد بمانم؟  

مشکل جمعیت درست یعنی هر چیزی، هر چیزی را 10 برابر کرده باشی ولی ظرفیتش دست نخورده باشد. خیارشور هم توی ظرف می ریزد بیرون یا اصلا نمی گذارد چیزی جابجا شود. تغییری توی فرهنگ و خرده فرهنگ و آکادمی و کوچه بازار ممکن نیست. حالا جمعیت زیادی را خوش است؟ واقعا کفتر ملقی شده ایم ما ملت که هی یک عده توی بام ایران هوا می دهند تا خودش در راه خودش بال بزند. ملق بزند و ملق بزند و بعد دوباره بنشیند شب سیاه زمستان بچه تولید کند توی دل تابستان سال بعد صاحبش، اربابش، دان بریزد توی قفس و احسنت بگوید و دست بکشد به ریشش که امسال کفترای ما روسفیدمان کردند. جوجه کشیدیم به چه درایت. بیا و ببین 

تنهایی آدمها: آدمهای پربازدید تنهاترند

تنها می خواهید با آدمی که هزار بار دیده اید حرف بزنید و آتش صحبت را بندازید توی دامنش. مثلا همین سوپری خودمان: آقا این زیتون ها خراب نمیشه؟  

بعد شروع می شود. از اینکه وکیوم است. یک چیزهایی - لابد بنزوات سدیم- هم می ریزند تویش و کلی مثال می زند. از چند تا مشتری که فلان و فلانشان خراب شده یا نشده می گوید و تا آخرین اثر روشن از ماده ی سوختنی، می سوزد. البته همینطور معمولی. 
یادم می آید آدمهایی که روزانه با آدمهای زیادتری سر و کار دارند، تنهاتر و تشنه تر هستند. آب نجسته ای از سر و گوششان جوشیده ولی هنوز هم تشنه مانده اند. حتی اگر همین تنهایی را به کسی بگویند، شنونده ناگزیر شفایشان را از درگاه الهی خواهد خواست. آدمهای تنها خیلی به خودشان می رسند. مانند یک مراسم مردن آپارتمانی که کسی با بهترین لباس رسمی اش قرار است توی تخت بخوابد و دیگر بیدار  نشود یا مثل آخر فیلمها نگاهش خیره بماند توی شهر آدمهای تنها. خلاصه هزار جور چیز فانتزی دیگر که تکراری هم هست. آدم تنها جهان ذهنی اش مثل لایه ی تویی تخم مرغ  با اولین نوک زدن یک جوجه پاره می شود. اما بازهم سمت هیچ دره ای نمی رود مگر تنهایی، پادشاه تنهایی بهش امر کند از شیب کوه پایین برود و یکبار دیگر دنیای آدمها را تجربه کند. گوش می دهد و پایین می رود ولی باز هم همان تجربه با کمی تلخی گذر روزگار. این بار یکبار دیگر به اطلس، دارنده‌ی جهان بر روی دوشش نگاه می کند و بی حرف، دست از پا درازتر برمی گردد. می نشیند و ساعت می شمارد تا چیز دیگری مثلا یک بهمن کوهستانی یا یک دوست که اصلا توی خیالش هست و هرگز ندیده، شبیه نوجوانی خودش از لای زوزه ی باد زمستان، صدایش کند. 

رفع مشکل فیس بوک

مشکل فیس بوک ایرانی همانطور که شما قطعا بهتر از بنده خبر دارید، این روزها خیلی شلوغ و سردرگم شده است

این شاید در یک نگاه ساده، به خاطر اهمیت وازده ی رسانه در ایران باشد. تلویزیون در ایران یکی از بزرگترین مهم هایی است که کسی نگاه نمی کند ولی اگر چیزی نشان دهد برایش اهمیت زیادی قایل هستند. در چنین جمعی، جامعه شناس، فیلسوف و آدم اهل فکر یا منبری است که کمتر سراغش می روند یا اصلا چپ و مستقل است که جز دانشجوهایش باید دست به دامن دیگران شود تا حرفهای او را کم کم بشناسند. در بین چنین جماعتی قطع و یقین - سخنان فیس بوکی- مهمترین جایگاه را در رسانه های دیگر پیدا نموده است. برای همین فیس بوک فقط یک زندگی دیگر برای بخش بزرگی از آدمهای جامعه ما از بی کار و باکار و معروف و غیر معروف شده است که در آن هر فرد هویت اجتماعی جدیدی از خودش بروز می دهد. 

. اما شاید به طور خلاصه، فیس بوک ایرانی  حاوی چندین و چند گرافیست در حد قادر متعال باشد که تند و تند صفحات و محتوای گرافیکی و عکسی تولید می کنند و البته خلقی هم تقلید می کنند. شاید چون مرتضی ممیز گفته است: گرافیک یعنی کپی!  

 البته هزاران دلیل دیگر هم برای ضعف محتوایی صفحات وجود دارد. مثلا یکی اش این است که به طور جدی، جذابیت تازه به دوران رسیدگی بر تمام عمق و طول و عرضهای دیگر غالب است. صفحه هایی از فیس بوک مانند : مرد باس- زن باس- غلطنامه کدخدا- تایپوگرافی شعر- سبیلو گرافی- چیزهای کوچک-چیزهای بزرگ و خیلی ها که یادم نیست.  همه از توبره ی گرافیستهای خوب برای بچه های خوب تغذیه می کنند که حرفی تویش نیست. اما یک سری صفحات هم هست مانند روایته داریم  که دقیقا یک جور دورهمی مهم و درست و حسابی برپایه شوخی های عمومی راه انداخته اند. این طور فیس بوکی نشان از نوع تشنگی مجازی و غیر مجازی داشته باشد یک چیز برایم روشن است. تمامش مثل پدیده های جدی تر از روزگار وبلاگ نویسی بگیرید تا فرند فید بازی و گودر، شوخی و جدی، دور همی و کمی جدی نیاز مند یک جور همگرایی جدی هستند. همگرایی یعنی در یک آینده ی کم حجم ولی موازی فضای مجازی در ابعاد صفحات فیس بوکی به سمت و سوی کسب و کاری تمایل خواهند یافت. بعد از یک مدتی دیگر کسی حس و حال ول گشتن ندارد مگر خریدار یا فروشنده ی خدمات یا کالایی باشد. یا به طور جدی تر رسانه ی دیجیتال حرفه ای اداره کند. آن موقع شاید مانند موسیقی زیر زمینی - البته پشت بامی و پنت هاوسی- قهرا  از دل کمیت، کیفیت حاصل خواهد شد. شبیه این مدل تکوینی را می شود در اکثریت مکانیزمهای کسب و کاری و حتی اجتماعی- البته به شکل پیچیده تری- مشاهده نمود. 

سریال شوخی کردم مهران مدیری

سریال شوخی کردم مهران مدیری برای اولین و دومین قسمتی که بیرون آمده است کمی زود قضاوت می شود. چون مهران مدیری اصولا باید زود قضاوت شود. همیشه سریالهای مهران مدیری قسمتهای اولش قابل قضاوت است. بعد از آن می شود حکایت یک سری کارمند نفتی  که همین طور دور همی به تولید هجو می پردازند. اصولا نویسنده ای مثل امیر مهدی ژوله را دوست دارم. از همان زمان کودکی اش در نشریه چلچراغ - تنها نشریه فارسی که عربها به خاطر سخت بودن عنوان نمی خوانند- طوفانی و متفاوت  بود. الان هم متن کاملا متفاوتی را نوشته است که به قول مهران مدیری کاملا شسته و گذاشته است کنار. اما پرونده درست کردن برای موضوعات در سریال شوخی کردم مهران مدیری جالب است. یک جور کار مطبوعاتی هاست که برای هر موضوعی سعی می کنند پرونده درست کنند 

 

عکس: تموم دنیا یک طرف تو یک طرف عزیزم 

 

  مهران مدیری و تیم اش که حالا به اندازه دور تمام میدان ولی عصر تعداد دارند و از تمام هنر پیشه های طنز که روی دوپا می توانستند بیایستند، بازیگر طنز در سریال شوخی کردم اختیار کرده است. اولین قسمت این سریال درباره دروغ در تمام ابعاد و اندازه هایش بود. از دروغ های دکتر احمدی نژاد و مسئولین دوره ایشان بگیر تا روابط عاشقانه‌ی پر از خیانت و دروغ. گاهی به نظر سریال شوخی کردم مهران مدیری از طنز خارج می شود. اما به نظرم به دیدن یک بار و آن هم به صراحت تمام نرم افزارهای پیش بینی آینده  بورس - آینده نگاری 360 درجه بورس- این سریال هم سرنوشتی همگرا به سرنوشت دیگر سریالهای مهران مدیری دارد. پس تا آشی که دایی گرامی - مهران مدیری- پخته و سرد نشده، ملاحظه بفرمایید. از طرف مهران مدیری هنوز بیانیه ای مبنی بر دانلود نکنید. ترا به خدا  سریال شوخی کردم را دانلود نکنید، هنوز صادر نشده است. 

چربی دور قلب

چربی دور قلب چیز خوبی است آدم را نسبت به تمام احساسات ضد ضربه می‌کند

. بالشتک ضربه گیر است. برای مردن در وسط احساسات هم خوب است. جو آدم را در همه چیز بالا می‌برد. مثل یک دور حسابی سوار شدن روی ترن هوایی است. خون باید حسابی مسیر پر پیچ و خمی را دور توده‌های چربی بزند. بعد برود سرجای اولش، اینقدر که نفسش بگیرد و کبود بشود. اینطوری آدم از مرگ برگشته قدر زندگی را خواهد دانست. چربی دور قلب را از هر غذایی که دوست داشتید تهیه کنید. به خودتان منت بگذارید و بهترین نوع چربی دور قلب را برای مهربان ترین آدم دنیا فراهم کنید.  

 

 

 از مهمترین خاطره هایی که یک مرده می تواند با چربی دور قلبش داشته باشد شاید این است که زمانی تمام بدیهای دنیا را توی این نوع چربی حل کرده است. تلخ ترین روزها را هی چربی دور قلب سوزانده است و باز چربی دور قلب تهیه کرده است. چربی دور قلب جایی است که شما را از هر نوع خاطره ای پاک می کند. چربی دور قلب توانایی دارد صدای هیچ رقم فیلم سینمایی را نشنوید. همه اش برایتان یک زبان داشته باشد. شلپ شلپ در جا قدم زدن قلب و لرزش بی امان چربی دور قلب را  در سرمای زمستان و تاریکی شب از دست ندهید. هر طور شده چربی دور قلب را به کار بگیرید و رسانه ای اش کنید. عجیب است که در تاریخ بشر یک روز هم به همین نام نام گذاری نشده است. روز جهانی چربی دور قلب، باید روز مهمی بشود. روز جهانی چربی دور قلب از روز پیشگیری از چربی دور قلب باید معروف تر بشود.  چربی دور قلب راه درستی برای حصار کشیدن دور اتفاق های خشن و تلخ دنیاست. لطفا چربی دور قلب را فراموش نکنید و به آن بپردازید.