360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

روایتهایی از ساجده و آمنه سادات ::قسمت اول ::

ساجده گفت: صمیمیتی که شامپو پاوه و صابون گلنار داشتند هیچ رومئو و ژولیتی با هم نداشتند.
آمنه سادات چای‌اش را نوشید چون دوغی توی سفره موجود نبود. بعد انگار با خودش گفت: این شامپوی پاوه چطوریه؟ یعنی بوش آدمها رو یاد شهید چمران میندازه؟
بعد خندید طوری که همه تصدیق کنند دکتر دندان ساز دهانش را با آمالگام سرویس کرده است. بعد ادامه داد: چقدر غربی؟
ساجده گفت: میگن اطراف جمکران 20 تا امام زمان تقلبی پیدا کردن. دقیقا اگر اپلیکیشن جمکران رو نصب کنید مثل تپسی نشون میده هر جا واستادین چقدر دور و برتون امام تقلبی هست.
آمنه سادات گفت: این- ایده ساخت نرم افزار در جشنواره مردمی عمار - باید باشه.
ساجده این دفعه چیزی نگفت. گذاشت ذهن تمام ملخها برای یک هجوم دسته جمعی بزرگ به مزرعه آماده باشد.

برادری با هوش سیاه که عاشق خانم گوگوش بود

گفت: برادرم زرنگ بود. از همون موقع که ما اومدیم تهران رفت قاطی وزارت اطلاعات شد. بعد نونش رفت توی روغن. البته همه‌ی اطلاعاتی‌ها اینطوری نیستند ولی برادرم پولش از پارو بالا می‌رفت. رفت توی کار صادرات و واردات مرغ و ماکیان. درسش را هم خواند. کلی زبان خارجی هم یاد گرفت. یک خانه‌ی 750 متری توی شمال شهر تهران خرید. الان بچه‌هاش هر کدام توی یک کشور اروپایی کار می‌کنند و زندگی شرافتمندانه‌ای بدون پول پدرشان دارند.
گفتم: خیلی خوب. یعنی ماهی 2000 2500 یورو؟ گفت: آره همین طوریا. چون تازه از دانشگاه دراومدن.
گفتم: خوب الان اخوی داره چی کار می‌کنه؟
گفت: هیچی خارجه. اونجا هم عضو اتحادیه‌های مرغ و ماکیانه. البته هر کتابی که دلش خواست می‌خونه و داره در آرامش حال می‌کنه. گفتم: خوب از اول کتاب می‌خوند و در آرامش حال می‌کرد. مثل یک کارمند معمولی توی یک اداره‌ی معمولی. مثل من. مثل هزاران معمولی دیگه در ایران معمولی. نمی شد بچه ها هم همینطوری برن خارج همین کارها رو انجام بدن همینقدر پول درارن؟

واکسن رایگان کرونا از جناح رییس جمهور

 ساجده گفت: من وقتی توی باشگاه خبرنگاران بودم می‌گفتند: نذارید طرف توی مصاحبه بگه: برق امام.
آمنه سادات گفت: وا؟ پس باید چی بگه؟
ساجده گفت: بهتره بگه برق غیر مجاز.
آمنه سادات دستی به ابروهایش کشیدوگفت: یعنی برق زیر زمینی؟ اینکه بدتره؟
ساجده تا دیر نشده گفت: نه خواهر من. غیر مجاز داریم زیر زمین. روی زمین،حتی روی پشت بوم که یک چیز سالم نداریم همش غیر مجازه، جز استفاده از هوای آلوده. زیر زمین هم که کلا اینقدر خونه ساخته‌ان که دیگه غیر مجاز نیست. غیر قابل سکونته ولی هستن. تا 10 طبقه زیر زمین که قبلا حتی فکر نمی کردن مرده دفن کنن الان سالن عقد و عروسی دارن.
آمنه سادات دندانهایش را توی آینه دید زد و گفت: ببین دندونم رژی شده؟ بعد بدون اینکه امانش بدهد گفت: همین دیگه. تا یه حرفی میزنیم میره تو غیر مجاز. عقد و عروسی که بره ده طبقه زیر زمین ببین چی می‌خواد ازش درآد؟
ساجده طوری خندید و گفت: به هر حال شغل آدم خبرنگاری باشه سخت میشه بفهمه دیگه باید از چی بگی که جذاب باشه؟
آمنه سادات گفت: خواهر حق داری. واقعا چه خبری برای مردم جدیده؟ جز ظهور دوباره‌ی بن لادن در تهران؟
ساجده گفت: خیلی لوسه فکرشم نکن. بذار همین واکسن رو بگیرن بیارن.
آمنه گفت: اگر برای انتخابات باشه به نظرم باید رییس جمهور آینده وعده‌ی #واکسن #رایگان #کرونا رو بده. حالا نداد دیگه ظرف 100 روز چنان اوضاع واکسن رو دگرگون کنه که هیچ کاندیدایی نتونه باهاش رقابت کنه.
ساجده در حالی که انگشتش توی لیوان دم نوش و انگشتر بزرگ مصنوعی‌اش گیر کرده بود گفت: باید اعتراف کنم که برای اولین بار باهات موافقم عزیزم.

ساختمان پلاسکو هنوز دود میکند؟

گاهی اوقات وقتی دارم می‌نویسم قشنگ تصور می‌کنم مخاطبم حوصله ندارد. در حالت سردرد و بی حالی کامل دوست دارد چیزی بخواند که حالش خوب شود. بعضی ها دوست دارند داستان بدکارگی آدمها را بخوانند تا به طرزی خوشحال از روزمره فرار کنند. بعضی‌های دیگر هم فقط به تلقینهای مثبت نیاز دارند. جرات ندارم درباره‌اش بنویسم. الکی به خودم می‌گویم تو که مناسبتی نویس نیستی. پلاسکو هنوز فاضلاب دارد که باهاش می‌شود خبر درست کرد.  ادامه مطلب ...

اولین داستانی که منتشر کردم

اولین باری که یه داستان برای یه سایت اینترنتی دادم ماجرا از این قرار بود که یکی از دوستان گفت: تو مثلا مینویسی؟ خوب یه داستان بده یه جا منتشر کنن. گفتم: باشه تلاشم رو می کنم. آمدم خانه. بالاخره راضی شدم یک چیزی را بسته بندی بهتری بکنم و برای چند جا بفرستم. سرچ کردم و چند تا سایت داستانی پیدا کردم. برای همه شان همین یک نسخه را فرستادم، بلکه یک جایی منتشر شود. اصلا اعتماد به نفس نداشتم. بعدش جوابها جالب بود.   ادامه مطلب ...