ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
نوستالژی های الکی: مزمت رادیو هفت بودن
محمد قائد یک سری یادداشت دارد که در سایتش میتوانید ملاحظه کنید. این یادداشتها مثل هر نوع روشنفکری خارج از چهارچوب دیگری لابد ویرگول و یا نقطهی اضافی داشتهاند و سالها توی ارشاد ماندهاند. به هر صورت ماوقع ماجرای مقالاتش که کتاب شد یا نشد را همانجا در سایت آقای محمد قائد ملاحظه کنید. اما بخشی دارد که دربارهی رویکرد نوستالژیک است.
بحث نوستالژی و مخصوصا نوستالژی جمعی را میگویم که بیشتر به عنوان یک جور دلمشغولی جمعی برای فرافکنی جمعی به نظر میرسد. اینکه در یک جامعهای دههی 60 نوستالژی بزرگ و البته تقریبا بی خطر و خنثی و صدا سیما پسندی است که راه به راه از رادیو هفت به شکل مرکزی و سایههای دیگرش در برنامههای بزرگتری دارد پخش میشود.
به نظرم این نوع خوراکهای فکری، اگر خوراک فکری باشند، دقیقا هله هولههایی هستند که چربی، ترشی یا شوری غذاهای اصلی را همراه خود دارند و طفل گرسنه را همینطور سر راه سرگردان و عاطل و باطل رها میکنند. و صد البته اگر آدمها زیاد هله هوله بخورند که میخورند، دقیقا سر زخمهایشان را بازکردهاند که هوا بخورد. ناکامیهای خودت را دسته دسته توی سینی و هر شب بخواهی ورق بزنی، جعل کنی و هی چرک بزند بیرون بعد بشنینی زل بزنی و نگاهت را هم برنداری چون نویسنده و ایده پرداز چنین مصیبتی هستی. به نظرم نا عاقلانهترین کار دنیا همین ور رفتن با زخمها و مزمن کردن آنهاست که میتواند هر آدم دارای امکانات و بالغی را از این ظرف هله هوله که نه حتی از کنار ادبیات رد میشود و نه اینکه بار عقلایی دارد، به طور کامل زمین بزند و هی برایش شمارش معکوس بگیرد، ببیند سرآخر چنین آدمی از کشتی گرفتن با خاطرات طوری که نه بار عقلایی داشته باشد و نه بار عاطفی- آن طور که ادبیات به معنیهایی حول و حوش تجربهی عاطفی مشترک بین انسانها- دست برمیدارد یا خیر. خیر!
پ.ن: خودمان هم از این کارهای ناجور کرده ایم که مصداقش را در یادداشتهای خاطرات یک معلم مدرسه به صورت لایت می بینید. و صد البته هدف اصلی ام برنامه ی رادیو هفت نیست ولی به نظرم عقلای این یکی بیشتر اند.