ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یک بار از طرف شرکت رفته بودم ماموریت تبریز در راه برگشت با یک پسر فرانسوی توریست آشنا شدم
توی پاریس ویدئو آرت می خواند به 5 زبان واقف بود دوست دخترش هم اهل اروپای شرقی بود
آن موقع ها اینقدر اینترنت نبود که کسی برای فرزندش پدر خوانده نخواسته باشد.
برای همین هم یک روز که آمده بود توی شرکت صبحانه می خوردیم
فرمودند که تو باید پدر خوانده ی فرزند آینده ام باشی
دوستهای خارجی زیادی داشته ام از نزدیک ولی این یکی واقعا بین المللی بود
بعدها درسش تمام شد و به ویتنام رفته و کار ویدئو سازی انجام می دهد
خدا ازش قبول کند بعضی آدمها جهان وطن هستند
یادم هست یک کارخانه ی قدیمی را توی گوگل ارث که آن موقع سهم بیشتری به زمینیها می داد نشان داد که
چطور بازسازی کرده اند و در آن زندگی می کنند
مادرش از مهندسهای هسته ای فرانسه بود
پدرش پرفسور ریاضی بود که در روزگار کودکی فوت کرده بود
یک خواهر داشت که با وجود دکترای جامعه شناسی گاهی چوپانی می کرد همان اطراف پاریس
برادرش 26 ساله اش دانشجوی دکترای نجوم بود همانجا
مادرش عاشق ایرانیها بود یک بک پکر -Back packer- از همین هایی که دل شیر دارند و می آیند ایران بود
ویزای هفت روزه اش برای ایران خیلی کم بود
هرروز راهی کوچه پس کوچه های تهران می شد و هیجان زده بر می گشت
دیوان خیام خریده بود و باهاش حال می کرد.
به هر صورت اینها هم تهران را جور دیگری می بینند با هم خیلی سر آواز دهل از دور شنیدن بحث کردیم
خیلی چیزها از فرهنگ ایران و مسلمانها می دانست ولی باز هم قانع نشد که نشد
الان او در گوشه ی آسمان من هست گاهی از طریق اینترنت چشمکی می زند.
همین کافیست