ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ازاین آدمهای افادهای دلچرکینم. مونا با همهشان یک فرق اساسی دارد.گاهی اینقدر مهربان میشود که شاید حتی گیتارش را هم ببوسد. بعد دوباره ادامه بدهد همان قطعهی سوزناکی که دلش کشیده را بزند. همه کارش دلی است. گاهی از پادشاههای گذشته حکایتهایی میگوید که خندهام میگیرد. اینقدر ساده است که خبر ندارد اینها را یک مشت روزنامه نگار بیکار مینشینند دور هم درست میکنند.
اینکه نادر شاه افشار وسط آن همه جنگ یکهو با دو گونی ارزن برای شاه هند پیغام میفرستد. طبیعت روی را ولی همهی ما هستیم هر طور شده گاهی ماشین جور میکنیم تا بزنیم به دل کوه و بیابان. همه چیزش سالم جز مغزش. همیشه در حال ورزش رفتن است. هر روز انواع کلاسهای ورزشی که میبندند به یک ارابهی جدید را سوار میشود ولی این هم مثل ماشین دوست پسرهایش، زود دلش را میزند و پیاده میشود. الان یکی دوسالی است که تقریبا هر یکی دو هفته یکبار بلند میشویم و با هم میرویم بیرون. همه میآیند ولی نظرم جلب نشده است. چرا این همه آدم کپی پیست همدیگر هستند که تمام نمیشوند. شاید مثل هندیها یکی دو سال دیگر باید بگویم. همه جا هستند. هر گوشهای میروی تفریح. میروی کار پیدا کنی. میروی برای خودت روشنفکر باشی هم میبینیشان که دارند از در و دیوار بالا میروند.