کارمند شدهام. کارمند یعنی مورچه ای که توی لوله ای به نام دستگاه اداری در حال تقطیر فکری است ولی خودش خبر ندارد و دارد از آفتاب، که همکار لوله است، لذت می برد. کسی که فراموش کرده این همه سال کارهای مشاورهای انجام داده است. دیشب تا دیر وقت با خواهرم دربارهی روزهای نه چندان قدیمی مثل پارسال صحبت میکردم. مثل یک دریانورد که هر روز با خطر و هیجان دست به گریبان بوده است.
بعد از آن خسته شده و از دریا خواسته تا یک جای خوب ببردش. دریا هم پرتش کرده است توی یک ساحل کوچولو یا متوسط و شاید هم بزرگ که مثل جاهای دیگر، البته خبری درآن نیست. یک محیط شبه نظامی که اگر توی بازهی هشت تا هشت و نیم از پلههای پوسیده و چوبی شرکت ساحلی شیک و زیبایتان بالا نروید. سه برابر از حقوقتان کسر میشود. اگر یکی دوست داشت گوشههای تیز بیشخصیتی و بی مهریهایی که توی بچگی و بزرگسالیاش را دیده است، برایت رو کند. تو هم باید به توصیهی مفاتیح الجنان سازمانی، به بیفایدهترین جایت دایورت کنی. سازمان به صورت پیش فرض یعنی: ما خوبیم، اونا عنن. این واقعیت، سطوح و ابعاد مختلفی از بالا تا پایینترین سطوح ایرانیاش دارد. البته فعالیتهای دیگری هم برای رابینسون کروزوی این ساحل متوسط رو به بالا، وجود دارد: فراز و فرودهایی مثل رفتن به نمایشگاه و شرکت در کنسرت روزبه نعمت الهی. این جور جاها، دل سوختههای کارمند، وقتی چراغ خاموش میشود، مثل یک مجلس سینه زنی، میافتند به هیجان، دختر و پسرها، بخشی از آهنگ را فریاد میزنند. حتی یکی دو تا از کارمندهایی که چند دست کت و مانتوی نمایشگاهی، بیشتر پاره کردهاند، ممکن است، همراه شوند. به هر حال، همان یک شب شورش توی نظام کارمندی، هم باعث میشود آرامش به باشگاه هواداران برج میلاد برگردد. شاید این طور باشگاهها ضمیر ناخودآگاهی از علاقه به آلت رجولیت تهران باشد که لابلای روزهای پر اصطکاک، روتینها و دیسیپلینهای ویرانگر جریان مدرن- کارمند کنی- رخ پنهانش را بیرون میدهد تا هوا بخورد. کمی از این هوای مصنوعی و تمیز که صورت حساب ابرهای بارورش هم فردای روزش توسط خبرگزاریها برای مصرف کنندگان ارسال میشود. کتاب پی پی جوراب بلند را فقط و فقط در جهت اعتراض به ارزشهای بزرگسالی، مطالعه نمایید.
پ.ن: شما یادتون نمی آد ولی اون موقع ها پاکت سیگار بهمن 22 تا نخ داشت.