360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

بخشی از خاطرات مختار بدون سقف

من باید افکار پوسیده را درست کنم. نباید اجازه داد آدمها دستی دستی به جهنم بروند.

رفته ام سلمانی یا همان پیرایشگاه که پارسی گوها بیشتر استفاده می‌کنند. برای استاد سلمانی دارم می‌گویم: ببین اوضاع دختر و پسرها چطوری شده؟ ببین خانواده‌هاشون ولشون کردن اصلا نمیشه جایی نشست و چیز ناجوری ندید.

استاد سلمانی بد اخلاق است. پیر مرد می‌گوید: تو برو خود را باش.

بهش می‌گویم: ولی این درست نیست ما باید همگی با هم اصلاح شویم.

جوابم را نمی‌دهد. سشوارش را روشن می‌کند. برای این بحث دیگر صدا به صدا نمی‌رسد. با خودم و زیر لب می‌گویم: باید همگی همراه هم اصلاح شویم. چون وقت کافی نداریم. می‌روم توی افکارم. می‌گویم: باید یک عده را هم همراه خودم اصلاح کنم.

گفتم: صبح نزدیک است. مگه ندیدی همین چند وقت پیش پوتین، افسر سابق کا گ ب شروع کرد به قرآن خوندن؟

استاد سلمانی می‌گوید: خوب که چی؟

می‌گویم: که هیچی. دنیا عوض شده. اینا دلشون داره به سمت خدا پر می‌کشه، خدا بخواد آدم بشن.

سلمانی می‌گوید: بابا جان این یارو منو تو رو گیر آورده.

عصبانی می‌شوم. بلند می‌شوم. می‌گویم: چی میگی پدر جان؟ اینا دارن این همه به مسلمونا خدمت می‌کنن. یه خورده به جای سریال دیدن، اخبار ببین.

پیر مرد می‌گوید: نمی‌خوام دروغ بشنوم. الان نوه‌ام توی مهد کودک میدونه پوتین نمی‌خواد مسلمون بشه. بشین آقا جان کارت مونده.

توی آینه نگاه می‌کنم. یک طرف سرم هنوز بلند است. می‌نشینم تا کارش را تمام کند. پیرمرد عقلش زایل شده است. اسلام این همه سال بود و هست. هر روز هم اینقدر آدمهای عجیب و غریب جذبش می‌شوند که نگو و نپرس.

ازش می‌پرسم: پدر جان شما اصلا چیزی به اسم اسلام هراسی شنیدی تا به حال؟

می‌گوید: نمی‌دونم چیه ولی هر چیزی هست درسته.

جوابش را نمی‌دهم. لبخند می‌زنم. تصمیم می‌گیریم دیگر کاری به کارش نداشته باشم و سلمانی دیگری بروم.

جشن هالوین یا جشن آبانگان ایرانی

ما توی ایران دیگر آدمهای سالمی نیستیم. از روی خط افتاده‌ایم بیرون. یا به طرزی باور نکردنی محتاط و موافق تمام عقایدیم و حرفی جز-بی زحمت قلیون رو بده اینور – نمی زنیم و البته پشت سر برای فرد مورد نظر جهنمی درست می‌کنیم که داریوش همان موقع از وسط آتش پیدایش شود و بخواند: پشت سر جهنمه. یک جور که همه بگویند حیف شد که داریوش اقبالی با آن همه محاسن و کاریزما برای تدریس خصوصی کتاب هدیه‌های آسمانی انتخاب نشد. یا برعکس همیشه طوری حرف می‌‌زنیم که مثل شلیک گلوله، هیج گنجشک بیچاره‌ای روی درخت نماند و با کمال تعجب می‌گوییم: ای بابا من فقط یکی از گنجشکها رو هدف گرفته بودم. مذهب را برداشته‌ایم و گذاشته‌ایم توی قوطی و از یک قوطی دیگر –کائنات – را که صد البته موجودی احمق‌تر است جای آن برداشته‌ایم. دست از سریالهای احمقانه‌ی ایرانی شسته‌ایم و در همین فاصله که دستهایمان خشک بشود به خشم سریالهای ترکیه‌ای گرفتار شده‌ایم. سردرگمیم چون همین یکی دو نفر دور هم می‌رویم بیرون و به صورت گروهی غذا می‌خوریم تا چیزی به عنوان نهاد جامعه برای بچه‌هایمان خاطره نشود. #دورهمی #عمار_پورصادق #جمعه_شناسی #خودمانی #هالوین #جشن_آبانگان

هنرمند متوسط بودن غمگین است - پاره ی دوم

صبح به خودش گفت که باید مست باشد. دیگر قرارش از مست بودن، نوشیدن واقعی نبود. صبح دور خودش چرخید. به یکی دوتا گلدانش آب داد. چای دم کرد ولی ننوشید. همه‌ی کارهای عادی را نصفه کاره انجام داد. صبحانه را پخش کرد روی میز ولی نخورد. 
ادامه مطلب ...

هنرمند متوسط بودن غمگین است - پاره ی نخست

سالوادور اسم خودش بود.  رویش نمی‌شد اسم اصلی‌اش را استفاده کند. درد مفصل پا باعث می‌شد تمام روز را برود گوشه‌ای و منتظر باشد. 

اولین مجموعه داستانش را خیلی‌ها دوست داشتند.   ادامه مطلب ...

عشق و عرق و میل لنگ ارمنی ها

1- عرق خوب می خوای باید بری سراغ ارمنی ها. اگه  یه قطعه لازم داشته باشی مثلا میل لنگ که به  هر حال برای هر جنبنده‌ای توی جاده پیش می‌آد که باید یه روزی میل لنگ ببره، کافیه بری سراغ ارمنی ها. ولی با این همه حجم نذری که خوردیم، نوش جون، امکانش نیست سمفونی برای عاشورا رو از ارمنی ها نگیریم؟  

ادامه مطلب ...