360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

رنج موج - یک نوروز با آدلف و پدر جان

1-     من با پدرم خیلی فرق داریم. من هیچ وقت ازش فحش نشنیده‌ام. منظور فحش بد است. خودم ولی این بار در سن 34 سالگی یک همچنین کاری کردم. یعنی در جواب یکی از آدمهای مهربان تلویزیونی که دیگر دست از سر آدم بر نمی‌دارند، گفتم دیوث. این فحش به نظرم از راه تلویزیون رفته است و به مقصد رسیده است.   

2-     خاله، سیاوش را آورده است. سیاوش رفته بین مبلها و توی یک جای گرفته و مخفی دارد مشق می‌نویسد. هر وقت مادر و خاله‌ درباره‌ی سیاوش حرف می‌زنند، استرس می‌گیرد. بلند می‌شود و از سر مشقش می‌رود توی آشپز خانه یا توی راه پله. این دفعه عادت عجیبی پیدا کرده است. کلمه‌ها را به شکل آیینه‌ای می‌نویسد. فعلا این استرسش به همین راحتی قابل بر طرف شدن نیست.  مادرهای اینهایعنی خاله و دایی ها همیشه همه‌ی فامیل را در آمپول زدن گاوه ها هم در مقام اول می‌بینند از طرفی پدرهاشان همه‌ی فامیل را مدیر کل یا مدیر یا بهتر از آن رییس فلان جا، حالا هرجا که مایل هستید می‌بینند. بعد هم فلانی مثلا می‌گوید پسرم در دبستان اول شده است می‌گویند ما که همه‌مان در سنین دبستان همیشه اول هستیم. اینطوری همه چه خودی و چه غیر خودی، همه اول هستند. 

4- نسل تخیلی مثل من و محمد  که با یک سری کارهای بسیار ماهرانه قصد داریم خوشبخت شویم. ما وسواس داریم. یکی باید بهم بگوید:  

همه از همین آفتابه دزدی شروع کرده‌اند نگران نباش.

کلمات مارا درمان می کنند. نمی‌‌دانم چه خواهد شد. ولی من کمی جان‌سخت‌تر از بقیه هستم و موفق خواهم شد. در جوانی همه چیز به نظرمان مسخره می‌آید، جز اولین تجربه‌هایی که از عشق داریم. بعدها همه چیز بر عکس خواهد شد. دقیقا انگار از یک زمانی به بعد فقط به تونل شفافی که آن موقع ساخته ایم نگاه می کنیم و دایم همه ی زوایایش را تفسیر می کنیم. بعد دوست داریم ارزیابی کنیم که واقعا پیله‌ی ابریشمی که در مسیر همینطور خنده‌دار افتاده است واقعا پروانه‌ای تحویل داده است یا نه؟ 

5- اگر این روزها شاد نیستید یکی از بزرگترین چیزهایی که می تواند شما را شاد کند - آقا منشی- است. خوب فکر کنید. مصداقهایش، مصداق هایی که خودشان می گویند یا اینطوری فکر می کنند را به سهولت و وفور پیدا می کنید و خوشحال خواهید شد!


6- روی دیوار یک خط ضخیم افقی هست. دو تا خط مورب کوچکتر هم از رویش رد شده است. مثل یک روز خالی تاریخ. اگر حال و روزت مانند بقیه است شاید داری خطایی که آنها دارند را تکرار می‌کنی. یک چیزی که به این سادگی قابل گفتن نیست ولی شاید به توانی به سادگی بدون کلمات برآن فائق بیایی. کلمات: 


اتاق کوچک دود زده ای با عنکبوتهایی در گوشه های آن و تمام ابدیت این است. -  جنایت و مکافات


وقتی انسان مدت زیادی آرزوی مرگ می کند، سرانجام خداوند به انسان پیش آگهی می دهد که آرزویش بر آورده خواهد شد. 


آدُلف - بنژامن کنستان- مینو مشیری - ثالث


در چهل سالگی آدم دیگر از وضع بد نمی نالد. آنرا می شناسد و آنطور که لازم است با آن مبارزه می کند. آن وقت می تواند به آفرینش بپردازد بی آنکه چیزی را فراموش کرده باشد. -- آلبر کامو


بدی تلویزیون به خاطر خودش نیست. به خاطر بدی دنیاست... این دو با هم چیزی جز توده ای گمگشته و بیمار نمی سازند. دنیا همیشه بد بوده است. آن هم به خاطر امتناع از مهمان نوازی. مهمان نوازی که اولین آتش مقدس تاریخ بشر است. 


کریستین بوبن - غیر منتظره


شرابخانه ی سرپیچ همچون گردن کلفت محله جان می گرفت، 

و در زمان، خشن و ستیزه جو می شد و رقیب می طلبید.

...

بورخس - احمد میرعلایی


7- دارم به داستانی فک می کنم: معشوقه‌ات جراح قلب باشد، رهایش کنی. بعد روزی برسد که لنگ 5 هزار تومان باشی. دنیا اینجور جایی است. 



8- تنهایی یک موجود شکننده است که معمولا از بد جایی می‌شکند. یعنی باید اینقدر تجربه‌ داشته باشید تا فقط به همین سادگی به لبه‌های تیز و تازه بریده‌ی تنهایی شکسته، مخصوصا از نوع ظالمانه و بیخود و بی‌جهتش دست نزنید. تنهایی یک جور هوای اضافی برای شارژ کردن بخشهای کوفته‌ی روح است. برای همین خیلی مهم است که آن را جرعه جرعه و در جای درست استفاده  کنید نه اینکه بر اثر فشار توی جمعیت باعث شکست کپسول تنهایی بشوید. لطفا بسیار مواظب تنهایی باشید. 


9- گاهی به نوشته‌ها و یا خاطره‌ها و مخصوصا سوتی‌های گذشته نگاه می‌کنی و با خودت دور بودنشان از زمان حال را بررسی می‌کنی. خاطرت را با این موضوع جمع می‌کنی که این داستان به اندازه‌ی کافی قدیمی است و امروز اصلا آن آدم با آن جور اشتباهات فاحش نیستی. ولی امان از وقتی که می‌دانی در همین آینده‌ی نزدیک همان اشتباه را تکرار می‌کنی. یک جور اشتباه گریز ناپذیر. انگار وقتی با مساله‌ مواجه می‌شوی، ناتوان و لال هستی.  صورت ساده‌تر این قضیه مربوط به این است که همین چند ساعت پیش مرتکب اشتباهی شده باشی. به شدت فکر می‌کنی که اصلا آدمی با آن خصوصیات و خطاها نیستی. مثل کسی که از تپه‌ای بالا رفته به هن و هن افتاده و حالا روی زمین صاف و امن بالای تپه دارد همه چیز را انکار می‌کند. تصمیم می گیری تن به رنج بدهی

رنج ساکن بودن انسان چیزی مثل رنج موج.