برنامهی خندوانه هم مثل بقیه دارد به همین راه میرود ولی ایا این راهی اجباری برای تنها برنامهای است که برای خیلیها تنها چیز دیدنی از تلویزیون است؟ آیا همهی آن ایده پردازی و خلاقیتها یکشبه یا یک ماهه تمام میشود؟ آیا برنامههای دیگر هم به همین سرنوشت دچار شدهاند؟
برنامههای طنز اصولا سخت نیست. از این دیدگاه نوشتن به طنز خیلی سختتر به نظر میرسد که اهل فن در این رشته حتما خودشان بهتر میدانند. اما به نظر خودم، یکی از مهمترین دلایلی که در جماعت ایرانی، طنز اقبال مناسبی ندارد و تشنگی در این باره بی پایان است این حرفها نیستند. اینکه ایرانیها آدمهای طنازی هستند. اینکه ما برای آدمهای طناز نمیتوانیم طنز بسازیم و خنداندن آدمهای طناز یعنی هم وطنان عزیز ایرانی خیلی کار سختی است یک آب گوشت طولانی و تمام نشدنی است که هر بوم منی boom man از راه رسیده و بعد از تلاش برای کار طنز به بن بست خورده و هم سخن دیگران شده است که این کار سخت است. بله. خندیدن به جوکهای قومیتی و خندیدن به حرفهای آدمهایی مثل حمید ماهی صفت یا آن قدیمی مرد حوزهی طنز سید کریم که هزل و ابتذالش از هم قابل تفکیک نبود، اصولا هم کار سختی است و هم یکی از احمقانهترین تعریفهای طنز، هجو، هزل یا هر چیز قابل خندیدنی است. به نظرم مهمترین مشکل ما بدوی بودن زبان فارسی معاصر است که به هزار و یک دلیل اجتماعی اتفاق افتاده است. در جامعهای با سلیقهی شعر عهد حافظ و سعدی نمیشود از آن بیشتر نیز بابت طنز گسترش داشت. این حرف کارشناسی نیست و نظر شخصیام است که سالها سریالهای طنز آمریکایی را تعقیب کردهام. ما یعنی جو زدههای از دورهی قاجار به این طرف خارجیها را مردمی سرد دانستهایم چون بلد نبودند بعد از آب گوشت بز باش، آروغ تازه تحویل دهند و دور هم بخندند. زبان به نظرم مهمترین بخش هر مجموعهی طنزی است. ظرفیتهای موجود ما چه در تلویزیون و چه در نوشتههای قابل پخش و هم چنین قابل فهم، فاصلهی زیادی با طنز روز دنیا دارد. عقب ماندگی زبانیف دقیقا به معنی عقب ماندگی فرهنگی ما چیزی است که رسما ازش بویی نبرده ایم به همین جهت عده ای هم خیلی از بابت زبات care نمی کنند و راه درست خودشان را می روند. خدا پشت و پناهشان...
گاهی پای درد دل طنز پردازها بنیشید و گاهی متوجه خواهید شد که چقدر از دست مخاطب طنز فهم دچار مشکل هستند. به امید تغییرات اساسی در زبان فارسی. این نظر آخری را کمی با حسن کلهر عزیز هم چک کردم و کمی هم موافق و از مخاطب غیر کانالیزهاش ناراحت بود. البته به خاطر دارید که ایشان مشت بزرگی نمونهی خرواراست.
یکی از کارکردهای زبان هوشیاری افزایی است. هوشیاری که ویژگی انسانهاست با زبان پدیدار شده است. مثل ما که در قرن هشتم هجری به سر می بریم.م