360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

باران ترش روی معماری تهران

بارانی که خاطره نداشته باشد، لعنت عمر نمی‌ارزد. همه جایش سوراخ است. توی تهران همه نگران ابتدای باران هستند. اول باران ترش روست و خاطر کسی نیست که آمده است. همینطوری به ضرب و زور فراوان دارد می‌ریزد پایین و اسیدی است. باران یک جور ماراتن اهل معرفت برای خوش یمنی آغاز سال است.  

چطور است که این همشهری داستان یک داستانی را از آخرش نمی‌گذارد. یعنی زندگی ما هم همینطوری است، ها. اصلا نمی‌شد از آخر بخشی پخته و بالغ را زندگی می‌کردیم بعد می‌گفتند به جای 120 سال عمر بشر هفده روز است یا مثلا سه سال است. بین 61 تا 64 سالگی برای یکی مقرر شده. برای یکی دیگر 17 روز مانده تا زمانی که تصادف می‌کند و بر اثر خونریزی تاخیری طحال زیر دوش آب یک پانسیون چسکی و غم گرفته حوالی میدان امام حسین می‌میرد. 


دلم برای ابوالفضل  پور عرب و صدای دم کشیده‌اش تنگ شده. بعدا که معتاد‌تر شد انگار همان صدای دم کشیده را بهش رنگ روغن هم زده باشند و غیر قابل خوراکی شده باشد. 


همان زمانی که حسین  امانت بیست  و چهار ساله در یک مسابقه‌ی معماری، برج آزادی تهران  را به عنوان نماد این شهر ساخت با خودم گفتم باید یک وقتی به دنیا بیایم که حسین امانت زنده باشد و از همین هوای دود آلود به شکل مشترک تنفس کرده باشیم تا به درستی بفهمم که روزی توی همین ایران خودمان آدمهای مستقل و با حرارتی بوده‌اند که الان در بهترین حالت چاله‌های بزرگ پروژه‌هایی را می‌کنند که مثل پروژه‌ی نزدیک متروی حقانی هنوز تا هنوز باید کسی این چاله را پر کند. همینطوری است که درک درستی از نگهداری بناهایی که آیکون معماری تهران هستند وجود ندارد. این همه آدم همه روزه از جلوی یک سر در حیرت انگیز، مثل زامبی ها رد می شوند و خبر ندارند این سر در اداره برق(میدان شهدا ) را چه کسی ساخته، برا ی چی ساخته و چه چیزی را دارد نشان می دهد. خیلی که زامبی نباشند قیمت استخر و دیگر سالنهای ورزشی مجموعه ی ادراه برق را بهتر از این می دانند که سردرش چه چیزی دارد می گوید.   روبروی همین سر در، یک مکان مذهبی ساخته است به نام مسجد خیر، که به نظر یک اسم خنک و بی مزه و عمومی برای نیکوکاری است. مثل این که توی جنگ بعضی ها را که دفن می کردند، شهید گمنام اسم گذاشتند. یک نکته ی جالب برایم وقتی رزومه ی کارهای استاد حسین امانت را می دیدم این بود که علاوه بر آیکون تهران، ایشان بنای یادبود هولوکاست را نیز در بلاد کانادا ساخته و پرداخته اند. 


یکی از آرزوهای کاری‌ام این است که شرکت رقیبم یک جور شرکت مادر تخصصی باشد. انگار برای پارک کردن ماشینت جا به اندازه کافی داری. تا می توانی شلنگ و تخته می‌اندازی و از این فحش تخصصی به وفور یاد می‌کنی تا طرف استعفاء کند. 


- تدبیر و امید دارید؟ 

:  یه نسخه 100 روزه رایگان هست 

- بعدش چی؟ هزینه اش چقدره؟ کار می‌کنه؟ 

: والا هنوز قیمت گذاری نشده. کار کردنش هم با خداست. اینجاش نوشته contact the vendor 


پرچم پارک طالقانی- آب و آتش چقدر از ما فاصله دارد؟

امروز یکهو به ذهنم رسید بدانم فاصله پرچم پارک طالقانی- آب و آتش  که بلندترین پایه پرچم ایران با 150 متر ارتفاع و 250 تن وزن فولاد sd52 است، تا همینجایی که کار می کنیم چقدر است. کلی تخمین و حرفها رد و بدل شد   و دست آخر دقیق ترین جواب از گوگل مپ با استفاده از measure distance حدود 1.7 کیلومتر به دست آمد  

اندازه گیری فاصله به صورت سر دستی و بدون اینکه تا محل سوژه برویم  به روش پارالاکس معروف است. بیشترین کاربرد آن برای من از زمانی بود که نجوم کار می کردم. همان داستان تشابه مثلثها و میزان جابجایی جسم در تصویر زمینه اش بر اساس اینکه فاصله بین دو محل مشاهده- در اینجا و به صورت سر دستی، فاصله ی بین چشمهای یک انسان معمولی- روش اندازه گیری فاصله ها را تشکیل می دهد که می توانید در لینک زیر ببینید:


روش اندازه گیری فاصله پارالاکس یا اختلاف منظر 


ساده ترین توضیح برای روش پارالاکس به شکل  دستی می تواند اینطوری باشد. یک مثلث داریم که فاصله بین دو چشم قاعده  و طول دست ارتفاع آن است. نسبت این  دو عدد به طور تقریبی  10 می باشد. مثلث بزرگتر فاصله تا جسم به عنوان ارتفاع مثلث و میزان جابجایی جسم در پس زمینه قاعده ی مثلث بزرگ را تشکیل می دهد. کلید اندازه گیری فاصله نیز تخمین شما از میزان جابجایی جسم در پس زمینه است که به خلاقیت و استدلالها و تقریبهای منطقی شما وابسته است. 


. اما نکته ی مهم این بود که با یک جستجوی اولیه نشد عکسی از بنای ساخته شده ی پایه پرچم پیداکنم. حتی برای این پرچم پارک طالقانی که خیلی نزدیک پل بین پارک طالقانی و پارک آب و آتش است، هیچ صفحه ی ویکی پدیایی نوشته نشده است. باشد که مدیرهای دولتی به این مسایل - ویکی نویسی- توجه اساسی تری بنمایند. 

بزرگترین برج پرچم ایران در ارتفاع210متری

خود پرچم 1000 متر مربع مساحت دارد مثلا 20 در 50 متر ابعاد آن باید باشد. البته بالایش تجهیزات هواشناسی و تصویر برداری نصب شده است که در اتاقک پایین پایه ی پرچم کنترل می شود. 

حمل قطعات سنگین پروژه پرچم تهران (پارک طالقانی )توسط کمرشکن 7 محور


نوک پرچم در شرایط جوی باد و طوفان می تواند  تا 7.2 متر جابجا بشود.  ولی هنوز نفهمیده ام پرچم، در چه صورتی می تواند یک جاذبه ی گردشگری جدی باشد. هزینه های انجام این پروژه تا به حال مخفی نگاه داشته شده است. 

پ.ن: اگر تشریف بردید پای پرچم پارک طالقانی و یا وقتی روی پل مدرس از پارک آب و آتش، گم شدید و سر از پای پرچم پارک طاقانی در آوردید حتما عکس بگیرید و برای ما بفرستید. 

خانم خوب بودن

1- با زنش آمده‌اند خانه‌مان. شوخی وخنده و البته حرکات کندی که ذاتا درش وجود دارد. همیشه روحیه‌ی هنرمندی را دارد که کنار گود نشسته است و هیچ وقت هم فریاد لنگش کن نزده است. همه‌ی کارهایش آرام و آهسته است. آرام و آهسته بودن چقدر خوب است.   چشمهایش پف دارد و واقعا هم همیشه تا وقت گیر می‌آورد می‌خوابد. ویلای دامادشان فکر کنم هفده هجده بار او را در حالتهای مختلف خوابیدن دیدم. نقاش پرتره‌ی کاملی است. هزار  تا طراحی و نقاشی آب رنگش را دیده‌ام که چقدر هنرمندانه در آورده و بعد لابد خسته شده و خوابیده است. کارش نقاشی نیست. همیشه  توی لحظه‌هایش تانی و لذت بردن فراوانی وجود دارد.  این را زنش فهمیده‌است و برای همین یک خانم به تمام معناست. این را دیگران زیاد گفته‌اند. درست وقت دید و بازدید وقتی دارند می‌روند دوست دخترش که اتفاقا همکارش هم هست زنگ می‌زند و حالش را می‌پرسد. همه ایستاده‌ایم و صدای طرف مقابل را هم می‌شنویم:  
- به عمه‌ات هم سر زدی؟ 
- ها؟ نه هنوز نرفتم. می‌رم پیشش.
بدون هیچ اتفاق خاصی تلفن تمام می‌شود.  راحت خداحافظی می‌کنند و می‌روند سراغ بقیه‌ی دید و بازدیدهایی که بیست و چهار ساعت آینده برایش فرصت دارند. 
2- دیشب توی جمع چهار نفره‌ای بازی اسم‌ها را انجام دادیم. یکی یک اسمی‌ می‌گفت و دیگری باید یک اسم دیگر می‌گفت که با آخرین حرف اسم قبلی شروع شده باشد. یک بازی سر پایی. دختر ده ساله‌ این بار برای اختتامیه‌ی بازی گفت: شک و تردید. این به نظرش اسم رسیده بود یا اینکه واقعا شک و تردید صادقانه‌ترین حرفی بود که بچه‌ها توی موقعیت خاص و کند و باریکی از زمان می‌توانند دریافت کنند و به دیگران بزنند؟ نمی‌دانم. شک و تردید. آخرین آدمی بود که برای آن شب احضار کردیم. 
3- خیلی دنبال این هستم که تعمیرات اساسی نمای ساختمان را با هزینه ی معقول یاد بگیرم. واقعا کار جذابی است. شاید نسل پدر و مادرهای ما خیلی خوب تغییرات اساسی ولازم برای ساختمانشان را که سی سال اینطوری بوده است در نیابند. بچه های ما هم روزی از راه خواهند رسید و دنبال تغییرات اساسی برای پدر و مادرهاشان می گردند. 

فیلم لامپ 100 وات محسن تنابنده

فیلم لامپ 100 وات  محسن تنابنده  اخیرا در حال تیزر پراکنی است 

1- برزخ زمانی است که دقیقا نمی توان در مورد موضوعی خندید یا گریه کرد. موضوع لامپ 100 وات الان اینقدر معروف و مشهور شده است که فیلم سازها  توانسته اند از شهرت و اعتبار چنین اسمی، بار دیگر برای خودشان کلاهی تهیه کنند. 

مدیونید اگر فکر کنید مسئولین به غیر از راه اندازی شبکه‌های اجتماعی همسریابی – جفت جویی، امکانات دیگری برای اطفاء حریق داشته باشند.  

2- معماری معاصر توی ساختمانهای دولتی ایران به نظر می‌رسد حقه‌ی بزرگی باشد. معمار محترم جنس را چسبانده  و این بار مسئولین ساختمان گمرک – ولی عصر نزدیک زرتشت – را با ساختن یک حجم مکعب مستطیل، کارتونی، دود خور کرده است. معماری سر صبر و سلیقه یعنی شما ساختمانی بسازید که مانند جیمبو – هواپیمای کارتنی- به شکل اغراق شده‌ای انباشته و در حال ترکیدن باشد. بدین روی این نوع از معماری، توانسته‌ است به کسب و کار این سازمان محترم، که حاصل آن چیزی جز انباشت سرمایه‌های خلق الله نیست، مرتبط باشد. 

3- نرگس، اسم گلی است که اصلا و ابدا و مخصوصا بعد از آن معاشقه‌ی طولانی خواننده‌ی مردمی، آقای افتخاری، با او، ازش گریزان بودم ولی به هر حال یک روز خودش یک دسته گرفت دستش و آمد و دیدار میسر شد.  نرگس خوشبو است و شاید آن روز به نظرم خیلی ملایم رسید. پیر مردی هم توی اتوبوس کنار ما ایستاده بود. اول بو می‌کشید ولی موفق نمی‌شد. طاقت نیاورد و دستم را گرفت و برد بالا زیر بینی‌اش. بو کشید و گفت: 

- شما بوش رو متوجه می‌شید؟ من خیلی بوش رو نمی‌شنوم. 

گفتم: آره. نرگس خیلی ملایمه. مثل کاراکترهای فیلمها به نرگس نگاه کردم و درست توی چشمهای سیاهش خودم را رها کردم. خندیدم. به ایستگاه بعدی امان نداد و گفت: خدا تو همینه. بقیه‌ی حرفا همش شر و وره. 


فیلم آسمان زرد کم عمق - ترانه علیدوستی و صابر ابر

فیلم آسمان زرد کم عمق  را دیدم. واقعا متن عالی بود. به نظرم یک پله بالاتر از فیلمهای دیگری بود که اخیرا دیده بودم. از کلمه ی فلسفی استفاده نمی کنم چون سالانه میلیونها شاعر در سراسر جهان، علی الخصوص ایران در دنیای شعر به بلوغ می رسند و درباره ی - تمام شدن جریان خنده دار دنیا در اوج- به زبان می آیند که این چیزی از ارزشهای فیلم کم نمی کند. ولی فلسفه لابد چیز دیگری در جای دیگری است. بازی زیبای ترانه علی دوستی و البته در مقام بعدی صابر خوب ابر، مردی که همیشه می خواهد در اغراق آمیز ترین شکل خود، نیک مرد باشد، خیلی برایم جذاب بود. شباهت فیلم با gone girl  برادر بزرگوار دیوید فینچر هم برایم جالب بود  و اصلا محل مقایسه  و در نهایت تهمت و افترایی نیز نیست. قصه ی نبوغ آمیز بهرام توکلی در یک خرابه، تمام مصیبتهای بیرون از آن خانه یعنی جامعه را مانند یک رادیولوژیست،  اسکن کامل کرده و موقعیت طنز آمیزی از گوشه گوشه اش بیرون کشیده است. باز هم باید از واژه های گروتسک یا ابزورد دوری کرد.  

  باز هم اعتقاد عجیب  و غریب شخصی ام درباره ی نهاد - معماری- تاثیر وحشتناک و اتوماتیک خود را بر متن گذاشته است. یک به هم ریختگی ترتیب پلان ها، توانسته است به  خوابگردی بیشتر ماجرا کمک کند. نمی دانم.شاید توی دهه شصت فیلمهایی به این ترتیب ساخته شده اند ولی در خور اعتنا به نظر نیامده اند. شاید دلیل ساده اش این باشد که در این روزگار، ما وسط تراژدی هستیم و راحت تر قصه ها را درک می کنیم. 

یک تاسف به خاطر سینما و اینکه نمی توان تمام و کمال با تصویر، همه چیز را از یک مکان انتقال داد. مثلا بوها. بوی چای خشکی که ناخن زن ممکن است نایلونش را پاره کرده باشد، وسط آن خانه ی نم گرفته و قدیمی. بوی خون و گریس کف دست ترانه علی دوستی، بوی دهن غم زده ی پادوی آژانس وقتی چیزی بین خنده و گریه ازش بیرون می آید. بوی دهن مرده، وقتی ترانه علی دوستی زرد و زار به پارادایز تصویر شده در فیلم نگاه می کند. 


2- امروز به نظرم رسید که دلیل منظم تر بودن خانمها نسبت به آقایان را دریافته ام: آقایان از سنین پایین هیچ وقت جدول و حساب کتابی برای یک هفته در ماه، ندارند. 


3- جان لنون مرده است ولی روح سرگردانش در توئیتر حساب کاربری دارد. معروفیت همیشه چنین جریان معکوسی دارد. 


4- هتل بزرگ بوداپست که این همه سر و صدای اسکاری دارد را هم دیدم.  فیلمهای جدید به طور کلی دارند سمت و سوی فانتزی را تعقیب می کنند.