ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بخشهای دیگر تاریخچه تقریبا همه چیز: بخش اول - بخش دوم -بخش چهارم
1- از یک زمانی دیگر زن گرفتن شبیه خارج رفتن آن روزهای قدیمی خیلی عجیب غریب و پیچیده شد. برای همین هم یکی یک قسم به لاستیکی پسرشان داده اند تا ثابت شود: جمع پدرهای بالفعل و بالقوه در طول تاریخ ایران از مشروطه تا پژوهشکده رویان- خواستید این یکی را آینده بگیرید- ثابت است. برای همین حکایت اول این شکلی است:
از صفحه ی پادکست های 360 درجه بشنوید
یکی از بزرگان روزگار برای استخدام به شرکت معظمی مراجعه نموده بود و یا شرکت معظم این کار را کرده بود دقیق معلوم نیست و اصلا روی زمین هیچ سند و مدرکی ندارد ولی همین قدر کتابت شده به این شرح" شبی به ماه بانو می گفتیم: عیال طفلان دیگر ظرف طاقت را سر ریز نموده بودند که تو با این حسنات که در دارالفنون اکتساب کردی، طبابت مورچگان و گربه افلیج ها را هم شایسته نیستی؟ ما در جوار و جواب ایشان عرض کردیم: حسنک سلامت باد. بگذارید به لطف چین و واچین مژگان سیاهتان، قدر همان مورچه که صغر مخلوقات عالم است، حکایتی تقدیم نماییم. گفتند: بگو! مختصر نور ماهی افتاده بود به پرده توری شب بند که قرص ماه مکرری این چنین اجازه ی تشویش خاطر به ما داده و فی الحال گفتیم: از اخبار فیوضات ما به صاحب بلدیه چیزی رسیده بود که فلانی از اطباء دارالفنون است و به شیوه ی فرنگی واقف به استمالت مریض و حذاقت وی بر امتناع ابواب مترقیه مشهود است که این دفتر ورقش جز به کتابت چنین طبیبی بر نگردد و نکاح علم و تجربه در دفترشان نگاشته شده است. به همین روی ارباب بلدیهی یزد و اصفهان و کرمان خواستهاند قدم رنجه کنید و چندی در طریق شفای کلهم اقدام کنید که راه از باب المومنین شهر تا بلدیه که فی الحال عمارت رنجوران است، مفروش است به قالی کرمان و اصفهان و یزد و حوالی. ما امتناع فرمودیم که: این طهران در حال، جمع الاضداد امراض است و پای سلامت ملت در چاه و چالهی ناسوری و رنجوری، به هفت زنجیراست و چراغی حرام بر مسجد میخواهید که آستین میر غضب بر اوراق رفت و تمام پاتیل معرفتش به باد نخوت بلدیهگری، برگشت و گفتند: به لاستیکی پسرم. به همین روی ما ماه مکرری چون شما را نیمه شبی از لیالی الربیع در عیونمان نقش الدوام خواهیم داشت. دیدم غضب کرد و روی برگرداند. ماهم در دل عرض کردیم همان اوراد را و باطل خوابیدیم. "
ادامه دارد ...