-
این چپهای عزیز در ساندویچی پرولتاریا دور استوانه چهار راه ولی عصر
27 مهر 1394 21:25
این چپهای عزیز چی میگن؟ طرف خودش یادداشت فیس بوکی و شبه کافه ای زده یه جا گفته مثلا مصدق پوپولیست بود بعد خودش نتیجه گرفته که منظور نویسنده اینه که فرقی بین مصدق و چاوز و احمدی نژاد نیست. بعد هم به نویسنده گفته قصد تقلیل فرمالیستی تاریخ داشته. آقا جان این حرفهای صفراوی رو نزن. به قول # پیام_دهکردی توی تئاتر مرد...
-
مزخرفات و تفریحات
27 مهر 1394 21:24
پروردگارا خوابی؟ آخه چرا؟ زندگی همهاش طنز و تفریح و دری وری است. از وقتی تصمیم میگیرید نقش یک راهزن پر رو را که پایش روی خرخرهی پدر و مادرش است ترک کنید و دستتان برود توی جیب خودتان، اولین مفهومی که یاد میگیرید دری وری است. دقیقا دوست دارید لخت شوید و آن آدمی که توی کار و جامعه به نظر میرسید نباشید. مهمانی بگیرید...
-
اولین زن قجری بدون سبیل
27 مهر 1394 21:22
یه مدته دنبال اینم بفهمم اولین زن قجری بی سبیل کی بود؟ کی اون کار رو کرد؟ از همونجا تفکیک جنسیتی در بین مردم شروع شد. بعد رفتند سراغ شلوارها. شلوار مردها دوتا شد. یه شلوار برای کار و یه شلوار برای تو خونه. ولی زنها همچنان یه شلوار که زیر شلیته نصب می شد. سرسره بازی هم به نظر خیلی بچه گانه رسید. رفت توی حیاط بازی بچه...
-
پای مردانه روبرتو کارلوس
27 مهر 1394 21:21
هر مردی توی یکی از پاهاش یه روبرتو کارلوس داره که همیشه می خواد شوت بزنه. مخصوصا وقتی از کنار بازی بچه ها رد میشه. این روبرتو کارلوس بالقوه تا شاید پنجاه سالگی هم توی آدم باشه. خدا رو شکر بروسلی تا همون 17 -18 سالگی بیشتر همراه آدم نیست. بماند. این یورگن گلوپ مربی لیورپول چرا اینقدر لیز می خوره توی وقتهایی که هیجان...
-
موزیک چارتار در بزرگراه
27 مهر 1394 21:20
من هر وقت ماشین لباس شوییمون تو دور خشک کردن می افته شروع می کنم به خوندن. از بس صدام خوبه. مثل همون دوره ی دانشجویی که کنار بزرگراه آواز می خوندیم. مثل یک مراسم حرفه ای می رفتیم کنار شیخ فضل الله نوری و همصدا با بزرگراه می خوندیم: شبیه تو پرنده ای که میرود به سمت خورشید*شبیه من ترانه ای میان شعله های تردید*نشسته ام...
-
مدل تورمی عالم اقتصاد
27 مهر 1394 21:19
با کاپیتان صحبت کردهام قرار است مرا بنشاند جلوی پنجره که آسمان را بهتر ببینم. اینطوری تورمی که از دل خانهها و به شکل غریبانه و نوآورانهای از ابتکار ایرانی بیرون زده است را حتما زودتر از بقیه خواهم دید. کاپیتان خودش فعلا سر در میان ابرهاست و حس و حال توجه تورمی ندارد. پ.ن: شیب ملایم آخر ماه رو تجربه می کنیم. اجرکم...
-
مدیر عالمی که شیفته ی بی خیالی تابستان و زمستان بود
27 مهر 1394 21:19
امروز تابستون کلا برچیده شد؟ بچه مدرسه ای ها با سپر و کلاهخود و شالگردن می رفتن مدرسه یا جنگ؟ یه مدیر عاملی داشتیم نمی شد پیشش گله و گذاری هوا رو نمود. به نظرم ناموسش به هوا بسته بود. شاید هم از تکرار فصلها خسته شده بود و از بیخ طاقت حرف جوانتر ها رو نداشت. به هر حال یه روزی، فقط یه روز پشیمون شد و از کارش عذر خواهی...
-
[ بدون عنوان ]
27 مهر 1394 21:18
فکر کنم امسال اون خانم هنرمند نویسنده کارگردان تئاتر سراینده ی هایکو و تنابنده ی هنر، علم بلند کنه. دیگه مقتل خوانی جواب نمیده.
-
جویده ی افکار فلاسفه لاس زن
27 مهر 1394 21:18
ما همین جویده هایی هستیم که با چسبیدن به دیگران به دست میآوریم. تو به من میچسبی. من به بزرگتر از تو. تو دلت خوش است که این چسبیدن سرانجام یک لحظه. فقط یک لحظه هم بتواند فراموشی از دنیا بیافریند کافی است. جوک، لبخندهای قهوه ای آدمهایی که هنوز بین اینکه آدم پولداری به نظر برسند و یا خیلی کول باشند سگ دو استفراغ...
-
آکادمی گوگش
27 مهر 1394 21:18
آکادمی گوگوش امسال حتما به شکل رالیِ گوشه ی شور برگزار میشه.
-
من همینم
27 مهر 1394 21:12
من همینم. این را برای چند هزار و دویست و چندمین بار گفت. لباسش را سبک کرد تا فقط بتواند برود توی رختخواب. به دروغهایی که در روز گفته بود فکر کرد. به نظرش اینطوری درست رسید مثل یک وظیفه. مثل وقتی که هوا سرد میشود باید بخاری را راه انداخت. شعلههای آتش بخاری را نگاه کرد و به خودش گفت. من همینم. آدمهای دیگر باید به حد...
-
فیلم 360 درجه از سینمای غیر هنر و تجربه
24 مهر 1394 21:36
الان دوباره برگشتیم به دوره ی فیلم فارسی البته باصدای # رضا_یزدانی . آقا اون در سینما رو ببند سوز می آد. البته همش هم اینطوری نیست ها. مثلا یه عدهای که فقط جاذبههای لاکچری و داف و پافهای فیلم رو میبینند و وسطش میذارن میرن همونایی هستن که سرگل هندونه رو میخورند و بقیهی نزدیک به پوست رو میندازن دور. بازم...
-
تاریخچهی تقریبا همه چیز – بذار دستتو ببوسم
4 شهریور 1394 12:38
بوسیدن هر چقدر هم تاریخچهی خفنی داشته باشد، دست بوسیدن طور دیگری است. همانقدر که آچار فرانسه به فرانسویها و گوجه فرنگی به آنها مربوط است، دست بوسی هم به بوسیدن مربوط است. تاریخچهی دست بوسی سعی دارد کنکاشی باشد بر اینکه چطور مردم از همدیگر دست بوسی میکنند: دست بوسی اول- خانمی، و البته یکی از دوستان، توی یک دفتر...
-
دور ریختن جزوات و کتاب ها و مدارک کاری
1 شهریور 1394 21:09
امشب دارم برای اسباب کشی آماده میشوم. این بار کلی از کتابها و جزوه و مدارک فنی جاهای بیشماری که کار کردهام را میریزم بیرون یا آماده میکنم فردا ببر م تحویل جایی بدهم. درد دارد. تجدید خاطره هم هست. با چه عشقی کار میکردیم و چه شد. هیچ کدام از آرزوهایمان غیر منطقی نبود. به خیلیهایش دست یافتم. یک زمانی دوست داشتم با...
-
روایتهای من و سامان-2
29 مرداد 1394 23:04
سامان آمدهاست خانهمان. نیمه شب است ودیگر اصرار چندانی به ورق بازی نمیکند. البته سامان در این زمینه توانایی ویژهای دارد. مثلا اگر رفته بود جلوی بهارستان و این پروتست عظیم برای وقت تلف کردن با ورق بازی را انجام داده بود همهی مشکلات حل شده بود. تقریبا چند سالی است میشناسمش و تقریبا همیشه اصرار غریبی به این بازی...
-
چند بار مردن در شبانه روز
28 مرداد 1394 09:24
1- دوست لامصب عزیز چرا کتاب نمی خونی ؟ می دونی هاینریش بل از همین تجربه های امروز ما که قراره کورمال کورمال رد کنیم نوشته ؟ می دونی آلبرکامو درباره ی جامعه اش گفته : فرانسوی یعنی کارمند و حقوق بگیر؟ به نظر شما این خیلی شبیه ما نیست؟ نمیشه تجربه های اونها رو تکرار نکنیم ؟ دیشب با یکی از دوستان عزیز و نویسنده که چند...
-
پارک ملت به شرط چاقو
24 مرداد 1394 13:23
1- چیزی به همین راحتی تمام نمیشود ولی ما برای اینکه عادتهای زندگی را راحت حفظ کنیم، نیاز داریم برای خودمان دهن بین باشیم. از دیگران، چیز یاد بگیریم و بر مسیرهای از پیش رفتهای که هر چند مال رو هستند، قدم بگذاریم. یکی از مسیرهایی که من رفتم. عاشقیت بود که هزار بار این راه را رفتم. چیزی که از اول به شکل شیطنت و اطفاء...
-
فوبیای تکنولوژی دارم
24 مرداد 1394 11:25
تصور کنید یک آدمی آنقدر کمال گرا باشد که تمام فیدهای خبری وسایتهای مهم را داشته باشد و هر روز هم بخواهد داستان غم انگیز خواندن تمام کتابهای دنیا و تسلط به زبانهای دنیا را در کنار ابرهای سوختهی غروب با خودش برنامه ریزی و ارزیابی کند. چیزی نزدیک به جنون و تورم بیشتر و بیشتر. یک جور خودکشی که خیلی وقتها در نزد...
-
به دعوت دوستان عزیز دانشگاهی
19 مرداد 1394 13:33
1- تمام وقت میتوانی از آدمها ببری. اینها وقتی حتی یک سینمای ساده و فکسنی و پر ازبوی جوراب هم میروند، به دعوت یکی از دوستان عزیز رفتهاند. انگار بقیهی آدمها اصولا با کشیدن افسار، پی کردن، هی کردن و دیگر روشهای انگیزشی و تشویقی سر به سینما میگذارند. خدا چنین خری را به همین سادگی توی دنیای هنر راه نمیدهد. باید سر و...
-
درد قفسه سینه
18 مرداد 1394 23:35
انرژی زیادی برایش صرف میکنیم. گاهی تمام انرژی ممکن به همین سمت میرود؟ خریدن بلیط برای ارمغان بهزیستی چه شکلی است؟ کجا این اتفاق خواهد افتاد؟ توی مطب دندان پزشکی؟ مطب دکترهای دیگر؟ در حالی که رودههایت توی دستهایت هست باید به فکر خانم پرستار باشی؟ لبخند بزنی و ازش شمارهاش را بخواهی؟ دنیای رابطهها مربوط به مشاغل...
-
عشق از سر بلندش
17 مرداد 1394 09:40
1- اینکه روابط ایران و آمریکا حسنی شده یک جور دستکاری شده از توانایی رییس جمهور گرامی و مفهومی به نام روابط حسنه است. به همین منظور و وقتی نگاهها از ورزش والیبال و دعوت تیمهای ورزشی دو کشور جواب آن چنان مطلوبی نگرفت، باید رفت سراغ بقیهی ورزشها. به همین منظور تصمیم بر این شد که این بار از تیم کشتی کتچ یا به تعبیر کج...
-
سلام بر زوروی ویرجین کش
7 مرداد 1394 22:28
گاهی وقتها از سر تنفنن و روشن نگه داشتن یک آتش خیالی به نام نوشتن ، آدمها اینجا لخت مادر زاد پیدایشان میشود. البته کسی جز خودشان این موضوع را نمی فهمند. گاهی وقتها هم این آدمها پرنسسها و شاهزادههایی هستند که مثل داستان لباس جدید پادشاه بی لباسی خودشان را هم نمیبینند. درک نکردن آسانترین راه برای وجود نداشتن است....
-
چکونه لینکد این را تبدیل به فیس بوک کنیم؟
30 تیر 1394 12:16
1- اولین قدم در این راه، راه اندازی پروفایل شعر عکس کاربردی است. عکس کاربردی یعنی دقیقا عکسی که ممکن است مست و پاتیل توی یک مهمانی گرفته باشید را در انتهای شعر خود قرار دهید. همانطور که میدانید در تمام دستنامههای –Manual – مربوط به تولید شعر، از فاصله، اسلش و اینتر کافی برای تبدیل یک متن اولیه به شعر استفاده کنید....
-
پارا مونالیزا و پاد ذره اش
14 تیر 1394 14:13
پارا مونالیزا زشت است ولی شاد به نظر میرسد. هر وقت دارد میخندد، یک ناظر که میتواند همکار، همکلاسی دورهی ارشد خوانی یواشکیاش، بعد از کار، یک سوپر لبنیاتی حاوی دو تا برادر آذری، قسمتی از دوستهای شبکههای اجتماعی و اهالی محل و کسبهی کوچه و خیابانشان باشند، ممکن است بگویند: تو چقدر زشتی! این یعنی آدم واقعا میتونه...
-
Matt Damonمت دیمن وقتی بچه بود
10 تیر 1394 10:27
خجالت یعنی هزار بار روزگاری را مرور کنی. هی بگردی و ببینی اینطوری که پیش میرود باید فلان جا فلان حرف را میزدی یا بر عکس فلان حرف را نمیزدی. باید از کسی دورتر و دورتر سوال کنم. کسی مثل یک کشیش آن طرف پرده که نشناسدم. همینطوری هی خودم را در معرض تابش رادیو اکتیو قضاوت دیگران قرار بدهم. سالهای سال باید بگذرد و ماهها...
-
حاجی قوام زیر دست نقاش
7 تیر 1394 12:25
دختر زشت و شاسی بلندی که همه جا یک چیز را عرضه میکند. توی همایش همان استیلی را دارد که تنهایی قلم موی نقاشی را در دست دارد. توی جلسهی ادبی همانطوری جذاب و رادیو اکتیو جنسی است که توی عکسهای تکیاش توی خانه میتواند همانطوری باشد. چون همهی مردها از یک جنسند. طالب جنسند. میخواهند همان تکههای خاص از بدنش را به دست...
-
گرمای تابستان
31 خرداد 1394 09:14
باز هم، نشسته، نوشتم از چیزهایی که دوست دارم. تلفنهای بین پدر و پسری که حرفی با هم ندارند: خوب؟ خوبی؟ خوبم. عاطفهی زنها دربارهی بچههای کوچکشان. آنطوری که تنها دلخوشیشان همین است. کارمند مرتبی که این بار شلخته و ته ریش آمده است سرکار چون دیشب اوضاع عجیبی از زندگیاش را فهمیدهاست. ماست چکیدهی خیلی خیلی سفت، تقریبا...
-
سرمای تابستانی
31 خرداد 1394 08:22
نشستم و چیزهایی که شاید در این وقت از سال دوست نداشتم نوشتم. پیراهن بنفش کارمندی که آدمهای خسته و خیلی خیلی کارمند تنشان میکنند. کفشهای مردانهی نوک تیز. کفش مردانهی ورنی. کفش مردانهی هشت ترک مخصوصا آنهایی که دخترهای رسمی یعنی دخترهایی که توی یک دفتر هواپیمایی کار میکنند یا رسمیتر از آن مانتوی کتی مخصوص وکلا را...
-
من و دوست پسرم- خوش بودن روزگار انسانی به طریقه زناشویی
29 خرداد 1394 03:29
اعتقاد دارم اگر دو نفر توی یک اتاقی دائم دربارهی راز بقا صحبت میکنند، نفر سوم حتما باید بگوید: ماییدی گارو، موضوع بحثو عوض کن.این یعنی گفتگو. همه میدونیم رابطههای اجتماعی از بین رفته، اگر هم کسی مثال نقض بیاره همین دعوای توی ترافیک و یقه گرفتن توی مترو و تیکه انداختن توی محل کار مثال نقضهایی هستند که ظاهرا درست...
-
رادیو : پادکستهای 360 درجه
29 خرداد 1394 03:10
رادیو که نمی شود گفت ولی همان پادکست مربوط به نوشته های این وبلاگ را گاهی و به انتخابی خوانده ام. پادکست اگر حوصله ی پدید آورنده اش باشد، روزگار آدم را برای همان چند دقیقه هم که شده خوش می کند. می کند؟ تاریخچه تقریبا همه چیز - قسمت سوم: به لاستیکی پسرم! معلم عزیز ما پسرم پایه ام باش آپولون در همسایگی ما اعتیاد برای...
-
آن پشت لامذهب کتاب
26 خرداد 1394 01:22
پشت جلد کتاب باید خالی باشد تا راحت بتوانی موس را روی آن حرکت بدهی. یا وقتی شب، سکوت اجباریاش را آغاز کرد، کتاب را پشت و رو کنی تا خواب راحت داشته باشی. مثل همان حاج آقای پیش نمازی که موقع نماز حواسش پرت میشد و به مکبر اشاره میزد قاب عکس امام را برگرداند، عمل کنی. اما این روزها کمی آن پشت مینویسند که توی این کتاب...
-
فاشیزم
24 خرداد 1394 14:20
چند وقتی بود که باید دراین باره گرد آوری مهمی که دم دستم بود به اشتراک می گذاشتم. فاشیزم یکی از آن ایده آلهاست. فاشیزم یکی از المان های مهمش خرد ستیزی است. چیزی که به طرز غیر قابل باوری در بین ما یعنی جوانان مرز پر گهر ما رشد کرده است. همانطور که خودتان هم می دانید فاشیزم، به عنوان یک مکتب، از دل اندیشه های خشنی آمد...
-
هوش آدمی
23 خرداد 1394 17:55
هوش آدمی توانایی هضم مسایل ناگوار بزرگ را دارد. برای همین خیلی از مواقع نادر، ممکن است فکر کنم، خوش به حال آنهایی که نمیفهمند. آدمهای هوشمند زیادی را دیده ام که بعد از دقیقههای صحت در زندگی، که ممکن است چند سال هم طول بکشد، سکان کشتی آشوب زده را به دست گرفتهاند. خیلی از اوقات کشتی زندگی با یک جمله تغییر مسیر...
-
تست ازدواج موفق تضمینی
23 خرداد 1394 11:49
برای انجام تست ازدواج اول به سوالات زیر به شکل بله یا خیر پاسخ دهید. تعداد بله و خیرهای مربوط به هر سوال را جایی یادداشت کنید. سوال هر دوی ما وعده وعیدهای زیادی به پدر و مادرهامان داده ایم؟ هر دوی ما ترجیح میدهیم از شبکههای اجتماعی فیلتر نشده استفاده نکنیم؟ هر دوی ما علاقه داریم معدهمان را با اسکاچ تمیز فرماییم؟ هر...
-
روح حاکم در جلسات ادبی: هایکوهای یک پرستار پشت جبهه
20 خرداد 1394 00:45
گاهی وقتها از خودم سوال میکنم چرا مینویسم. بهتر است مثل بچهی آدم ننوشت و زندگی خود را انجام داد. به قول این شاعرهای محفلی و جوهری ، دیگر مرتکب شعر نخواهم شد. یا مرتکب شعر شدم، لطفا به دادم برسید. انگار بچهای در گوشه ای از ایران هشتاد میلیونی سالاد پیش از غذای مهمان را جیشی کرده است. بماند. فعلا فعلا ها تا از سرم...
-
آنجلینا جولی و نامه های سرطانی
18 خرداد 1394 09:39
ما تنها قومی هستیم که می توانیم آنجلینا جولی را هم محجبه نشان بدهیم. روحانی متشکریم. این از بابت حجاب دلبرانه ای که از خانوم آنجلینا جولی سراغ داشته ایم و خواهیم داشت. نکته ی دوم این است که یک روحانی محترم همیشه می تواند بهترین دلایل را داشته باشد. برای همین روحانی این دفعه گفتند: حفاظت محیط زیست، همان امر به معروف...
-
آموزش HTML و باورهای غلط درباره نسبیت خاص و عام و سیاه چاله ها
12 خرداد 1394 10:27
از آنجایی که این حقیر را می شناسید اینجا نه بحث آموزش HTML اتفاق خواهد افتاد و نه حرف آنچنانی درباره ی نسبیت خاص گفته خواهد شد ولی اگر با این شرایط هم قبول زحمت فرمودید و گوش جان سپردید، فبه المراد. نسبیت خاص به طور خلاصه با عام آن زمین تا آسمان فرقهای اساسی و موضوعی دارد ولی نمی دانم چرا این فیلمهای علمی آموزشی و...
-
ما را همه شب نمی برد خواب Brooklyn Nine-Nine
11 خرداد 1394 14:51
فرست- برنامهی طنزی که اساس آن آوردن شادی به دل و خانههای مردم است، هر چقدر هم قهوهای و لوس باشد، باز هم میتواند قابل ستایش باشد. یعنی تا اینجایش که دست مریزاد به اینکه یکی توی این گل و شل و آشوب و من بخر تو بخر های ممکن، اساسش بر نفرت و چیز نشان دادن بنا شده است. من رامبد جوان هستم خوشحال هستم. برنامه هنوز غوره...
-
این خرقه که تو داری در رهن شراب اولی این دفتر بی معنی
10 خرداد 1394 14:40
اوف- بعضی از علما و فضلا تنها دلیل وجودشان پاسخ دادن به شبهات است. عدهی زیادی از ایشان هم اصلا کاری با شبهات ندارند. یعنی تصمیمشان بر این است که بروند برای خودشان در دریای علم شنا کنند. آدمی را تصور کنید که کیلومترها در دریا و حتی اقیانوس شنا کرده باشد. بعد وقتی به ساحل رسیدن تن خستهاش را حوله پیچ زمین بگذارد. نه به...
-
دایره المعارف آدمیزادی
9 خرداد 1394 15:15
وان- یکبار برای همیشه همانطوری که باید زندگی لازم است. ما طوری تربیت شدهایم که همیشه ملاحظههای سنتی آدمها را همراه خودمان داشتهایم. ولی نوشتن یا اصلا، زندگی کردن نیاز به گفتمان پیچیدهتر و عمیقتری دارد. دچار فرسایش احساسی شدهام. اگر توی ده سالگی وسط حرفی که پدر میزد نمیپریدم. اگر وقتی داشت میگفت یک کارمند چقدر...
-
چرا برنامههای طنز بعد از مدتی بی مزه میشوند؟
8 خرداد 1394 22:52
برنامهی خندوانه هم مثل بقیه دارد به همین راه میرود ولی ایا این راهی اجباری برای تنها برنامهای است که برای خیلیها تنها چیز دیدنی از تلویزیون است؟ آیا همهی آن ایده پردازی و خلاقیتها یکشبه یا یک ماهه تمام میشود؟ آیا برنامههای دیگر هم به همین سرنوشت دچار شدهاند؟ برنامههای طنز اصولا سخت نیست. از این دیدگاه نوشتن...
-
لش کردن برای تمام فصول
28 اردیبهشت 1394 21:32
1- دارم کتاب درخت مار اووه تیم را از نشر افق میخوانم. اووه تیم را قبلتر با ترجمه محمود حسینی زاد با کتاب – مثلا برادرم- شناختم. این یکی هم شخصیت را با گوشههای قلمش و تاشهای بسیار زیاد رنگ میتراشد. طوری که خواننده بعد از مدتی حس میکند واگنر قصه را خیلی سال است یک جورهایی میشناسد. متاسفانه وقت کم دارم و هر بار...
-
کتاب انسان پاره پاره - گریمالدی- عباس باقری نشر نی
27 اردیبهشت 1394 12:04
این کتاب شاید به نظر بعضی ها خیلی شخصی و عرفانی برسد ولی بعضی وقتها لازم دارم کمی از دیدگاه ها تنها در کهکشان بزرگ نویسنده های معنی گرا اعم از فلسفی - عرفانی - مهرجویی گون(مهرجویی دیس) مثل جهان هولوگرافیک بخوانم. البته ارزش این یکی را پایین نمی آورم. در ادامه بخشهای جذابی از این کتاب را آورده ام: بین آنچه پس از ما...
-
برائت از کتاب و کتابخوانی
21 اردیبهشت 1394 10:05
ها - یک عددی هست مربوط به متوسط تیراژ کتاب که تقریبا چیز زیادی را نشان نمیدهد. اول انقلاب تیراژ متوسط کتاب مثلا ده یا دوازده هزار جلد بود. الان بدون احتساب کتابهای کمک آموزشی گاج و قلم چی و دولک ساز، تیراژ کتاب هزار یا به قول بعضی مراجع هفتصد عدد است. خوب این نشان میدهد چقدر نویسنده و تولید کنندهی اهل فکر زیاد شده...
-
افزایش جذابیت در نمایشگاه کتاب
19 اردیبهشت 1394 11:07
تو پاچه کنان. ناشر خوب و محترم دیگر کارد به استخوانش رسیده است. تازه مطمئن شده طبقهی متوسط هم از بین رفتهاند برای همین کتاب شومیز را این بارخیلی شیک و متناسب به شکل گالینگور چاپ کرده و به مبلغ نا قابل 16 هزار تومان، هدیهای مناسب برای زوجهای جوان، میفروشد. کتابخوانهای بیچاره چه گناهی مرتکب شدهاند که نمیشود هر...
-
معایب کراوات زدن اسلامی و غیر اسلامی
17 اردیبهشت 1394 09:10
ها- هر چقدر چاقتر بشوم خیالم نیست چون همیشه امید هست. این آن امیدی نیست که شما میشناسید یک امیدی است که همیشه چاقتر از بنده است. بدین روی چاق شدن هیچ باکی ندارد. هاها- یکی از بزرگان اهل تمیز توی دههی شصت داشت به پسرش در منقبت کراوات نصیحت میکرد. به جد فرموده بود: این چیه میزنی به گردنت؟ این کراواته. خوب بابا...
-
کریستوفر نولان بین ستاره ای Interstellar
15 اردیبهشت 1394 11:30
کریستوفر نولان بین ستاره ای جور دیگری نیست ولی زیباست. یکی باید تکلیف این خارجیها یعنی آمریکاییها را با روابط اجتماعیشان مشخص کنند. واقعا قابل ترحم اند. جان کری از سر بی یار و یاوری رفته است با بچه فیل عکس سلفی انداخته است اما برعکس اینها ما ایرانیها توی عکسهای سلفیمان کمتر از وزیر و هنرمند و خواننده و آدمهای کار...
-
داستانهای عجیب روزهای اعتدال بهاری پاییزی
14 اردیبهشت 1394 17:13
هاهاها. یک اصل توی قصهها هست که وقتی شما اتفاقی واقعی برایتان میافتد نمیتوانید حتی آنرا توی فیلمها ببینید. چند وقت پیش مطلبی دربارهی بازداشت شدن ماه ها قبل از انتخابات نوشته بودم با عنوان برنامه ماهوارهای با سردیس خیام . امروز تصادفی دیدم توی یک مطلب همان دختری که ازش اسم برده بودم آنجا حضور داشت و حیف از آن...
-
روی زمین چهار راه ولی عصر
13 اردیبهشت 1394 16:17
چهار راه ولی عصر را که دیگر همه میروند. سر شب میروم چهار راه ولی عصر تا خنکی و عصیانی باد اول شب یک روز به نسبت گرم را دریافت کنم. یک آقای قد بلند آمده دور محوطهی سنگی تئاتر شهر که تیپ جالبی دارد. توی چهار راه ولیعصر همه تیپشان جالب است. طرف یک پیژامهی سفید پوشیده و بعد زیرپوش رکابی و یک عبای سفید و دیگر هیچ....
-
شما آزادید از تمام یا قسمتی از شب استفاده کنید
11 اردیبهشت 1394 15:19
بعضی روزها چند باری بیرون میروم. یعنی بیرون حسابی. اول میروم سرکار . دونفر به زور روز زیبای بهاری با این هوای عالی و کمی گرم را ول کردهایم و آمدهایم سرکار . رییس هم بعد از مدتی به ما اضافه میشود. رییس همیشه یک سر و گردن انرژی اش بیشتر از بقیهای است که میشناسم و با این خصوصیتش حال میکنم. کارمان تمام میشود و...