360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

مشکلات اساسی ادبیات داستانی در ایران

مصاحبه ای دیدم با یوسف انصاری درباره ادبیات در روزنامه آرمان. با قسمت زیادی از حرفهایی که به طور خلاصه به شکل زیر است موافقم: 

1- ادبیات این دوره نویسنده های مصرف گرا تولید کرده است. 

2- ادبیات ما برای جهانی شدن چیزی کم نداردو اصلا به غیر از رسیدن صدای ما به گوش پدر عروس و مادر عروس و خود عروس خانم، خیلی هم جهانی هستیم. 

3- نویسنده های امروز ما به جای نوشتن به فکر دیده شدن هستند. 


تقریبا این حرفها را بارها هم خود ایشان و هم دوستان نویسنده دیگر جاهای مختلف و به طور متحد الشکلی مطرح و یا تایید کرده اند. 

اما بحث و دلایل بنده بر چنین پدیده هایی: 

1- این مصرف گرایی و اندیشه های مترسکی که ماداریم زاییده شرایط بسیاری است که مهمترین آنها - به نظر بنده - مواجه جدی جامعه ما با مدرنیته است، برای همین ما شاید دچار عجله هستیم که واقعا با توجه به تجربه در زمینه های دیگر مثل تازگی حرفهایی درباره دموکراسی، گفتمان و غیره داریم، ادبیات هم سهم نابالغ خود را دارد و قحط الرجالی که همه جا از آن نام می بریم به دلیل هم سرعت نبودن نخبه های ایرانی، جامعه ایرانی و مواجهات دنیای مدرن بیرون، تعادل کلی جامعه ما را از همه لحاظ به هم زده است. 

2- بازهم از جنبه دیگری از مواجه جامعه ما با فضای مدرن و این دفعه برخورد بیشتر با فضای پر اصطکاک و فوبیای اطلاعاتی  که از طریق رسانه های مدرن مثل ماهواره و اینترنت ایجاد شده است، خیلی از این هول و هراسها که سالها پیش مثلا در فضای وبلاگستان و این روزها در شبکه های اجتماعی می بینیم نیز به دلیل هم سطح بودن فکری و- بیشتر- جوان بودن  تولید کنندگان محتوا ایجاد شده است. این اتفاقهادر طول این سالها موجب ضربه  های اساسی به ادبیات شده است و اصلا این وبگردی های ادبیات کش، با دست قویتری،  خلا ارتباطات اجتماعی و دیگر سوراخ و سنبه های ما  را نیز پر کرده است. 

به نظر برای امتیاز گرفتن در چنین فضایی همه چیز در ایران به شکل مسابقه ای بی محتوا و گوش خراش در آمده است که در جای خود بیشتر درباره اش خواهم گفت. به همین نسبت ادبیات و تب و حاشیه هایش هم چنین برندهایی را به صورت سرطانی رشد یابنده ایجاد نموده است. 

اما مهمترین ضربه ی این جریانها، فرع را به اصل گرفتن و دریافت نسلی از هم سن و سالهای ما درباره چیزی به نام ادبیات معاصر است که خیلی عقیم و غیر اصیل و کاچی به از هیچی دارد به جای اصل می نشیند و بدترین دشمن یک جریان عادی، جریان به ریا و کم عمق تراش خورده و بازیگونه ای  است که سالهای سال تصویری سراب گونه از حقیقت را همراه خود دارد. 

به همین دلیل نمی توان بر خلاف نظر برخی دوستان بودن یک جریان ضعیف را لزوما مفید دانست. حقیقت علمی مربوط به این ماجرا در تمام منابع مدیریت تغییرات به این شکل بیان شده است: 

بزرگترین دشمن تغییرات، تغییرات صوری هستند. 



طبل حلبی گونترگراس

برای آنها که نخوانده اند: 

این داستان حجیم با ترجمه سروش حبیبی از نویسنده ای آلمانی که شهره عام و خاص است و در سال 2000 به خاطر همین کتاب جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده در حدود 800 صفحه  و توسط نشر فیلوفر منتشر شده است. 

به سادگی می توان قصه ی طبل حلبی را که به نوعی درون نگاریهای یک کودک عقب مانده و طبال است، نامید که دچار نوعی انزوا و بیماری روانی است. نشان آن هم بستری بودن در بیمارستان روانی است که راوی یعنی اسکار دارد داستان  خودش را بیان می کند. 

ویژگیهای بزرگ این اثر را می توان به شکل خلاصه اینطور عنوان کرد: 

طنز ویژه ی گراس که عجیب و به اندازه کافی پیچیده نیز هست. نبوغ گراس در فضایی که به نوعی آلمان هیتلری را نیز ترسیم نموده و از زاویه دید انسانی جمع گریز که به عمد تمام ارتباطهای معنایی خود را با جامعه جنگ دوست آن روز قطع کرده است. 

عطر سنبل، عطر کاج- فیروزه جزایری دوما - پیشنهاد کتاب

عطر سنبل، عطر کاج- فیروزه جزایری دوما یکی از کتابهای خوشخوان برای آنهایی که متنهای خاطره ای طنز دوست دارند- امیدوارم دوستان علاقه مند به آثار نخبه گرا ناراحت فروش این کتاب نشوند-

 داستان براساس تفاوتهای فرهنگی بین آدمهای اینجا و آنجا یعنی آن سمت آبهاست.

 کتاب در اصل به زبان انگلیسی تهیه شده است. به علاوه از یک خونسردی خاصی از طرف نویسنده همراه است که واقعا تصورات متفاوتی از آدمهای مهاجر و مسایل روزمره آنها به آدم می دهد.

پ.ن:

همین  دیروز دیدم که دست فروشهای انقلاب هم دارند از این کتاب می فروشند. 

به علاوه مثل اینکه این نویسنده کلا فن پیج خودش را هم در فیس بوک پیدا کرده است. که می توانید با مراجعه به آن از یکی دو تا کار جدیدی که زیر سر دارند با خبر شوید. 




کتاب عطر سنبل، عطر کاج





ادامه مطلب ...

ازدواج هومن خلعت بری با گوگوش؟

گوگوش را یکی از روزنامه نگارهای ایرانی به نام عمو پورنگ، شاه ماهی هنر ایران کرد. 

اخیرا شایسته ترین دختر شایعه ساز ایران بعد از مدتها که آبی با دمای مناسب برای دُم زدن و شاه ماهی گری مجدد خود یافته است، بعد از برنامه جنجالی آکادمی گوگوش و کشف استعدادهای به هرز رونده در ایران، با اقدامی بی سابقه یا حداقل کم سابقه، قرار است با همسر جدید خود پس از طی دوره نامزدی، ازدواج نماید. در این راستا فرمایشاتی به گوش می رسد:

هومن خلعت بری گفت:خانم گوگوش دختر رویاهایم بود که الان پیدایش کردم.

بابک سعیدی به هومن خلعت بری گفت: نیم کاسه ی تحریرهایت را دوست داشتم.

امیر عبد الله خطاب به جوانان صعودی -بالا رونده؟ - یا سعودی؟ - سخت بالا رونده؟ - درباره ازدواج و رفع مشکلات مربوط به یافتن گزینه مناسب گفت :  ان الله مع الصابرین! 

یکی از مقامات پنهان القاعده در شاخه دانشجویی گفت: پس ما چی؟

مصطفی دنیز لی گفت: من این واقعه رو به تمام فوتبال دوستا و دیگر هنرمندان و فرهنگیان کشور تبریک عرض می کنم.


شرکت در مسابقه اس ام اسی برنامه نود:

به نظر شما شرط سنی از سوی فیفا برای کنفدراسیون آسیا وارد است؟

گزینه یک : آری

گزینه دو : خیر

گزینه سه : سن هر دو


درباره گوگوش : 

گوگوش

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
گوگوش
Googoosh8.jpg
نام اصلیفائقه آتشین
زمینه فعالیتخوانندگی ، سینما
ملیتایرانی
تولد۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹
(سن: ۶۲ سال)
تهران
والدینصابر آتشین
محل زندگیتهران، لس آنجلس
پیشهخواننده ، بازیگر
سال‌های فعالیت۱۳۳۸-۱۳۵۷
۱۳۷۹-اکنون
همسر(ها)محمود قربانی (۱۳۵۱-۱۳۵۴)
بهروز وثوقی (۱۳۵۴-۱۳۵۵)

مسعود کیمیایی (۱۳۶۴-۱۳۸۲)

فرزندانکامبیز
وب‌گاه رسمیhttp://www.googoosh.com
صفحه در وب‌گاه IMDb
صفحه در وب‌گاه سوره

فائقهٔ آتشین معروف به گوگوش (زاده ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹ در تهرانخواننده وهنرپیشهٔ مشهور ایرانی است. وی از محبوب‌ترین خوانندگان تاریخ موسیقی ایران به شمار رفته و در سایر کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه نیز هواخواهان بسیاری دارد.[۱][۲]

در سالهای دههٔ هفتاد میلادی و پیش از انقلاب ایران وی را «شاه‌ماهی موسیقی ایران» می‌نامیدند.[۳] این لقب بعد از بازگشت وی به آمریکا دوباره بر سر زبان‌ها افتاد و در تبلیغات رادیو تلویزیونی تور بازگشت از این نام بسیار استفاده شد.

محتویات

  [نهفتن

زندگی [ویرایش]

گوگوش و سعید کنگرانی در نمایی از فیلم در امتداد شب-1356

فائقه آتشین در سال ۱۳۲۹ در تهران[۴] زاده شد. پدر و مادر او از ایرانیانی بودند که تبارشان به آذربایجانی‌های قفقاز (آذربایجان شوروی) می‌رسید. [۵] او هنگامی که ۲ سال داشت، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند.

گوگوش نامی ارمنی برای پسران است، در کودکی دایه ارمنی‌اش او را با این نام صدا می‌کرد و بعدها این نام را به عنوان نام هنری‌اش برگزید.[۶][۷]

او از همان کودکی به همراه پدرش که یک شومن بود، خوانندگی و بازی در فیلم را آغاز نمود و نخستین تجربه هنرپیشگی او در سن هفت سالگی بود. گوگوش بعدها در فیلمهایی چون «پرتگاه مخوف» (۱۹۶۳ میلادی)، «شیطون بلا» (۱۹۶۵) و «پنجره» (۱۹۷۰) ظاهر شد. ترانه‌های او که توسط آهنگ‌سازانی چون واروژان و حسن شماعی‌زاده نوشته‌شده و شعرهای شهیار قنبری در آن به کار رفته بود، برای او موفقیت بزرگی پدید آورد. تا حدی که سایر خوانندگان پاپ زن ایرانی به تقلید از سبک او پرداختند. سبک او در دهه هفتاد میلادی، در اوج شهرتش به عنوان خواننده و هنرپیشه، الگوی زنان ایرانی واقع شد که به‌جز گوش سپردن به ترانه‌های او، از سبک پوشیدن جامه،مینی‌ژوپ و مدل موی کوتاه او معروف به مدل گوگوشی تقلید می‌نمودند.[۴]

زندگی خصوصی گوگوش مانند بیشتر هنرمندان با فراز و نشیب و تراژدی‌های فراوانی همراه بود و ازدواج‌ها و روابط ناموفقی برای او به همراه داشت. وی فرزندی به نام کامبیز از شوهر اولش محمود قربانی دارد که هم‌اکنون در لوس‌آنجلس به صنعت موسیقیمی‌پردازد.

پوستر فیلم بی‌تا

با وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و برپایی نظام جمهوری اسلامی، موسیقی پاپ و آوازخوانی زنان در محافل عمومی ممنوع اعلام شد. با وجود آن‌که اکثر هنرمندان ایرانی، مهاجرت از ایران را انتخاب کردند؛ گوگوش که به هنگام وقوع انقلاب در ایالات متحده به سر می‌برد، به ایران بازگشت. او مدت کوتاهی زندانی شد و سپس زندگی منزویانه‌ای را پیش گرفت.[۴]

با وجود حاکمیت نظام اسلامی بر ایران، ترانه‌ها و موزیک‌ویدیوهای گوگوش به وفور و سهولت در ایران یافت می‌شد و گوگوش هم‌چنان طرفداران بیشتری را جذب می‌کرد. با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رئیس‌جمهور ایران در سال ۱۳۷۶ بسیاری از محدودیت‌های پیشین برداشته‌شد. به برخی از زنان (گوگوش میان آنان نبود) اجازه داده شد تا در محافلی که همهٔ حضار، زن باشند به اجرای برنامه بپردازند. اگرچه پخش و توزیع موسیقی پاپ هم‌چنان ممنوع بود، ولی مالکیت آن مشکلی نمی‌داشت.[۴]

گوگوش بعد از بیست و یک سال سکوت و زندگی منزویانه در ایران، در سال ۱۳۷۹ موفق به کسب گذرنامه شد و با خروج از ایران فعالیت هنری خود را با ارائه آلبوم زرتشت که بخشی از آن در ایران به صورت مخفیانه ضبط و در کانادا تکمیل و پخش شده بود، از سر گرفت و به انجام سری کنسرتهای بازگشت پرداخت که با استقبال بی نظیر ایرانیان و فارسی زبانان خارج از ایران مواجه شد.

وی در سال ۱۳۸۳ آلبوم «آخرین خبر» و در سال ۱۳۸۵ آلبوم «مانفیست» را منتشر کرد که مورد استقبال شدید دوستداران وی قرار گرفت. او بعد از ۲ سال سکوت مجدد، تور سال ۲۰۰۵ آمریکا را آغاز کرد که اولین کنسرت آن در تاریخ ۱۷ سپتامبر در فروم لس‌آنجلس اجرا شد.

اجراهای زنده [ویرایش]

کنسرت‌های دوبی [ویرایش]

گوگوش تقریبأ هر سال در شهر دبی، امارات کنسرت برگزار می‌کند. قیمت بلیط کنسرت‌های او از ۳۵۰ تا ۲،۰۰۰ درهم (از ۹۵ تا ۵۴۰ هزار تومان)[۸] است که باعث شده که کنسرت‌هایش از گران‌ترین کنسرت‌های اجرا شده در دبی به حساب آید. هواداران بسیاری از ایران و کشورهای فارسی‌زبان دیگر، تنها به خاطر دیدن اجرای زندهٔ گوگوش به دبی سفر می‌کنند.[۹] تعداد تماشاچیان برخی از کنسرت‌های او در دبی، بیش ۱۲ هزار نفر بوده‌است.[۱۰]

فینال آکادمی موسیقی گوگوش [ویرایش]

گوگوش در آخرین قسمت برنامه تلویزیونی آکادمی موسیقی گوگوش ۱۳۹۰، با اجرای ترانهٔ «یه حرفایی»، پس از ۳۴ سال به اجرای زنده در تلویزیون پرداخت. این اجرا با همراهی بابک سعیدی و هم‌خوانی شرکت‌کنندگان مسابقه همراه بود.

گوگوش و حکومت پهلوی [ویرایش]

  • گوگوش از جمله هنرمندانی بود که به جشن تولّد ولیعهد، رضا پهلوی دعوت شد و در آن جشن، اجرای برنامه کرد. [۱۱]
  • گوگوش در سال ۱۹۷۶ در جریان جنگ ظفار به عمان رفت و برای سربازان ایرانی، برنامه اجرا کرد. [۱۲]

اطلاعات کلی [ویرایش]

آلبوم‌ها [ویرایش]

  • مسبب (همراه با داریوش)
  • نیمهٔ گمشدهٔ من
  • فصل تازه
  • همسفر
  • جاده
  • مرداب
  • کویر
  • کوه
  • اگه بمونی، اگه نمونی
  • پل
  • ستاره آی ستاره
  • من و گنجشکای خونه
  • لحظهٔ بیداری
  • در امتداد شب
  • دو ماهی
  • دو پنجره
  • شناسنامه 1
  • شناسنامه 2

آلبوم‌های منتشر شده پس از بازگشت دوباره او به صحنه

  • ۱۳۷۹ - زرتشت -شامل آهنگ های:زرتشت-بوی سفر-گوشه نشین-خاک اسیر و...
  • ۱۳۸۳ - آخرین خبر -شامل ترانه های:آهوی عشق-دلکوک-اتاق من و ...
  • ۱۳۸۵ - مانیفست -شامل ترانه های:آی مردم مردم-نجاتم بده و...
  • ۱۳۸۷ - شب سپید-شامل ترانه های:اینترنشنال مدلی-شب سپید-مدلی همصدا-شک می کنم-طلاق و...
  • ۱۳۸۹ - حجم سبز -شامل ترانه های:آبی-باران-باغ بی برگی-دلم خواست-سزاوار-شب بی من-صدای سبز عشق-گریه کنم یا نکنم-من و گنجیشکا-من همون ایرانم
  • آلبوم کیو کیو بنگ بنگ (شامل یک ترانه)

فیلم‌ها [ویرایش]

گوگوش در ۹ سالگی، صحنه‌ای از فیلم فرشته فراری از اولین فیلم‌های گوگوش

نگارخانه [ویرایش]


نمایشگاه عکس پیمان هوشمند زاده و مهران مهاجر

پیمان هوشمند زاده دیگر عکاسی ناشناس توی بلوار فردوس تهران نیست. مهران مهاجر هم خیلی وقت است دارد عکاسی درس می دهد و همه شناس شده است. 

دیروز بالاخره بعد از کلی این سمت و آن سمت کردن به قول دوستان بلند شدم و رفتم نمایشگاه. البته یکی از اتفاقهایی که برایم افتاد این بودکه اولین بار بود آدرسی متشکل 5-6 خیابان تو در تو را می رفتم. به هر صورت گالری محسن خودش یکی از چیزهای خوبی بود که دیروز پیدا کردم.

اما نمایشگاه به زعم خیلی ها که فکر می کنند گروهی یعنی مثلاچند تا دانشجو جمع شده باشند و زورشان به برگزاری نمایشگاه رسیده باشد نبود.


البته گزارش حاضر هم مسلما فنی نیست و برای بنده که خیلی کم از عکس سر در می آورم کلی آموزنده بود.

به هر حال هر کدام از این آدمها برای خودشان استاد هستند و در دانشگاه درس می دهند و از لحاظ تکنیکی باید بسیار کامل باشند.


مثلا آقای مهران مهاجر کتاب عکاسی را نوشته اند و در یکی دوتا دانشگاه تدریس می کنند و همچنین سید مهدی مقیم نژاد، مهرداد افسری، شهریار توکلی را می توان به عنوان استادان مطرح این زمینه محسوب کرد. البته از وضعیت عمومی برادر پیمان هوشمند زاده خبر  ندارم.

به نظر پروژه ها بر خلاف آنچه ما همیشه از یک چشم انداز شسته و رفته انتظار داریم، اصلا اینگونه نبود و قرار و هدف نمایشگاه نیز چنین چیزی به نظر نمی رسید.

عکس ها واقعا باید دیده شوند و شرح نوشتن بر آنها بی انصافی و خش انداختن ماجراست ولی این بار را معاف نمایید:

پروژه کوه نوشته ها  کارهای شهریار توکلی چند عکسی از کوه نوشته هایی بود که نشان از همان خط خطی کردن طبیعت با شعارهای خاصی در لانگ شات کوهستان بود  که هر رهگذر خسته ای را به راستی آزار می دهد. شهریار توکلی خیلی خوب با این هدف چنین مجموعه ای را گرد آوری نموده بودند. 

پروژه پیمان هوشمند زاده مجموعه ای از آرشیوهای ایشان به عنوان یک عکاس پرکار و پر آرشیو بود که القصه بنده را یاد پروفایل فیس بوک ایشان در درجه اول و در وهله دوم عکسهای طنز گونه و هوشمندانه در همشهری داستان می انداخت. 

البته تعدادش کم بود و ظاهرا همین ها مقبولشان بود.

درباره یکی از عکسها هم دیدم یکی از خانمها منتقد عکس حرفهای جالبی از نور عکس و درنتیجه آن بی زمانی عکس زده بودند و به نظر نقدی فرمال و فنی می رسید. 


پروژه  مهران مهاجر 9 تا عکس از چشم انداز بسته ای وسط جنگل و زیر پوشش لاستیکی بود که روی آن را برگهای رنگارنگی از پاییز گرفته بودند. این مجموعه انگار تاکیدات واضح بر بسته بودن چشم انداز را به حد اعلای خود رسانده بودند و در کل به گفته دوستان عنصر تکرار در این مجموعه برای تاکید بیشتربه کار رفته بود. 

پروژه سید مهدی مقیم نژاد با شعار از واقعیت تا واقعیت مانند نمایشگاه دیگری که از ایشان دیدم کارهای مونتاژی و زیبایی بود که به هر حال به گفته خودشان بهشت متصور از دیدگاه عکاس را  تصویر نموده بود. البته در یکی از عکسها - شاید به عمد و اغراق - اسکیل سرو رعایت نشده بود.

پروژه مهرداد افسری قابهایی سیاه و سفید توی فریم های نگاتیو سینمایی گیر افتاده بود و انگار با داستان گویی درباره دستکاری چشم انداز توسط بشر، حرفهایش را با مخاطب مطرح می کرد.

نظر شخصی بنده این مجموعه را با عنوان و محتویات کلی نمایشگاه همخوان و واقعا قوی یافت.

اما مهمتر از نمایشگاه پانل آن بود که جلسه خوب و آموزنده ای بود. 

به عنوان نمونه یکی از مهمترین حرفهایی که یکی از مخاطبان نمایشگاه مطرح کرده بودند در مورد سانتی مانتال بودن نقدها و اصولا کم مایه بودن نمایشگاه بود که به نظر چالش خوبی می رسید و بهترین فرصت بیان آثار به شکل کلاس درسی بود.

به هر صورت امیدوارم بتوانم بیشتر و بیشتر نمایشگاه عکس بروم و عکاسی این دریچه ی ورود به دنیای هنرهای تجمسی را بهتر کشف کنم

در مورد سانتی مانتالیزم هم می توانید اینجا را ببینید.