360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت اول

آنقدر این روزها از نمایشگاه کتاب گفته شده که تصمیم گرفتم با همین دوربین نحیف چند تا  عکس اینجا بگذارم. امیدوارم این عکسهای بسته از نمایشگاه کاملا عناوین جاری و فراگیر موجود را به خوبی نشان دهد. پیشاپیش از پر حرفی و کیفیت آماتوری و بد عکسها و سرد بودن کوبیده ی ناهار عذر خواهی می نماییم. 

 شروع از اینجاها و ختم به این جور جاها خیلی خوب است و پسندیده. ما هم از نمایشگاه همین انتظارات را به صورت سرد و گرم داریم. 

به هر حال یک شبی مرامی را به ذهنمان خطور دادیم :



و به مرامات گروهی از دوستان نوستالژیک یادمان آمد اگر مثلا انتشاراتیهای خوب مثل چشمه و اینها نیستند، کدامیک از خوبها را می شود دید. برای همین کرگدنی رفتار کردیم



ولی امان از شب که افکار مزاحم سراغ آدم را حتی شده از سوپر دریانی نیمه شب نیز می گیرند.



کابوسهایمان کمی تا قسمتی مربوط به نان بود



و البته بی منظور به یاد تعطیلی فرهنگ هم بودیم



به هر حال صبح شد و برخواستیم و به نمایشگاه رفتیم.

عده ای برای نجات خود داشتند تلاش می کردند تا ملاقاتی جذب کنند. 



اما به همین سادگی ها نبود و باید حسابی معطل می شدند 



به همین مناسبت لابه لای رفت و آمدهای روزانه غرق رویای چگونه مطالعه کنیم شدند. 



به هر حال از قصه ظهر جمعه رضا رهگذر شروع کردند و توانستند جایی کلاس داستان نویسی ایشان را نیز پیدا کنند.



و البته اینجا هم سر و صدا زیاد بود و نمی توانستند در کنار دنیای سیاستمداران به داستان نویسی دست بزنند. مثلا کار مشاوره ی آقای علی اکبر ولایتی خیلی سر و صدایش زیاد بود و تمرکز داستانی را از طب اطفال به زندگینامه ابو سعید ابوالخیر و شبه جزایر لانگر هانس می برد. 

اما کوتاه نیامدند.

ادامه مطلب ...

فکر کردن به هیچ چیز بیتوته به هیچ

وقتی فکر کردن مثل بیتوته کردن  در جامعه ای شیک و رویایی باشد به راحتی باید کتابهایی تالیف کرد و در تلویزیون نمایش داد درباره آداب تخلیه وغیره با عناوین اینطوری تبلیغ جنس مطبوع نمود. بیتوته درنگی است برای عمل فکر کردن. نوعی از بیتوته کردن را در آدمهای مختلف در تاریخ فکر کردن آدمها می شناسیم. چطور پیامبری در غاری بیتوته می کرد و به تفکر می پرداخت. اما روزگا بشر معاصر در یک شتاب زدگی با تیترهای اینطوری می شود: 

1- با هزار تومان چه می توان کرد؟ 

2- با دو هزارتومان می توان جلوی چه چیزهایی را گرفت؟ (سوال تنظیم خانواده)

3- چرا جاناتان گرت - مبارز ایرلندی سریال کودکی- همش مشروب می خورد و درست و حسابی با انگلیسیها مبارزه نمی کرد؟ و حتی یکبار هم شن کش کارش را برده بود فروخته بود و خرج مسکر کرده بود؟

اما به نظر اوضاع و احوال قمر و کواکب به شکل زیر است:  

 


وضعیت تولید محتوای معاصر در زمینه های هنری، آنجاهایی که با نوشته و کلمه سرو کار دارد، غم انگیز را در عرض یک دقیقه پشت سر گذاشته است. هر کسی با اندازه امیر صغیر کوچه شان هم که شده دارد در توهم امیر کبیری ایران شنا می کند. درب اندرونی با درب کوچه قاطی شده است و هر چه شب گرد بی نوا در  دنیای هنر و علوم انسانی و در یک کلمه معقولات بوده، چادر شب تابستان خوابش را برداشته و آورده است کنار حوض لای و لجن فرهنگی ما نشسته و دارد دلی دلی می کند که این مشکی قیر گون بد شگون هم امروز از گور اموات برخواسته و رنگ و طعم عشق را مثل سالاد فصل روی میز خاله جان وافوری، رنگین ولی روح گزا نشان می دهد.  پیچک امین الدوله، شده است عشرت السلطان هفت قوز که دهانش را برده به گردن جوان امروز ما و همش بام تا شام تخم لق - ولش کن- را توی گل و گردن این بدبخت بی سواد فرو می کند. کاغذهای لوله ای بیت التخلیه شده اند مدرک رسمی لیسانس تا دکتری ملت از فاکولته های از هفت دولت آزاد، که به دیوار استادشان کبره ی از زنای محارم بدتر ارتباط با دانشجو بسته است. مدیران هر چه بالاتر که می روی وازکتومی ذهنیشان شلنگ و تخته انداز رفته پشت بام عمارت دولتی کانتکت آفیسشان و دارند صبح به صبح با چنین خروسی بیدار می شوند. آتیه ی صغیرمان از گذشته ی کبیرمان پر سنگلاخ تر است و بزک هیچ دختری به دوزک هیچ ور وره جادویی جفت نشده تا ببینی کسی کاسه ی آبی را دو نفری از حوض خانه شان بردارد که یعنی ما اینقدر نوک ارزن هم که شده جفتیم. دست رمال باشی و کارچاق کن بختکی خوب نچرخیده و یا ایوان خانه حسابی لیز بوده که امیر کبیرمان افتاده و همان جا سر به طاق و لگن شکن نشسته و دارد  استخاره ی می آید-  نمی آید می کند. امیر های دیگر هم دارند، گونی تفاله جات تولیدکننده های داخلی را به جان شتیل روزانه از خواصشان تحویل می گیرند. نم کشیده چراغی که دم غروب را روشن کند و کس دیگری روی ایوان زمین نخورد. برای همین رعیت از دور صدای سفارت فخیمه  ای را می شنوند که دستشان پس می زند و پایشان با بقیه ی کله و پاچه و زیر شلوار، می کشد و می روند. حتی از راه مال رو، که انگار دوبی دوبی، همان الدورادوی ناپدید است با هزار دلار -امروز قابل دار- خوش به کامشان که سرزمینشان و اصلا حق آبادی اش را فقط از روی کود انسانیشان می توانند درست به یاد بیاورند و آبگوشتهایی که با یار اتوبوسی خورده اند هنوز ته کوله ی خاطرتاشان چربی بسته و هضم نشده است، یادشان می آورد که روزی توی ایران زندگی کرده اند و چرخی زده اند. اما هر چه توی ذهن گیگا بایتشان شخم می زنند به جز همان سینه ی باز و ادکلن و شب بام و بام بام یادشان نیست. خدایشان بیامرزد که گاهی همان یاد شلیته ها هم با چند قطره اشکی از دوری و دلبر شرقیشان همراه است و نشمه های دیگر دنیا به مزاجشان هیچ نخواهد ساخت مگر با تناسخی دوباره کسی بیاوردشان و دوباره دم همان حوض از خواب بیدارشان کند و نقد امروز را بدهد دستشان! 

پ.ن: جان من شما بودید به چیزی فکر می کردید؟ از چیزی حرف می زدید؟ 


محمد باقر قالیباف : فرهنگسرای دوئل به فرهنگسراهای تهران اضافه می شود.

محمد باقر قالیباف شهردار محترم تهران و کاندیدای محترم آینده در مصاحبه با یکی از واحدهای مرکزی خبر فرمودند: با توجه به اینکه جوانان در اردیبهشت ماه انرژی زیادی برای تبدیل یک خم به دو خم و بار انداز و انواع دیگر آمادشهای جسمی و روحی دارند، با همکاری معاونت فرهنگی - ورزشی سرخابی ها، تصمیم گرفتیم جهت حفظ رفاه عزیزان هنرمند و همچنین مصون نگاه داشتن عوام از اتفاقات اخیر، فرهنگسرای دوئل را با نام و یاد هنرمندان قدیم، داخل و خارج و همه اقشار هنرمندمان، در یکی دو جای تهران بزرگ افتتاح نماییم.

ایشان در ادامه تصریح نمودند یکی از بزرگترین اهداف چنین پروژه ای پایین آوردن سرانه  استفاده از وی پی ان های چینی در بین جوانان خواهد بود.

دکتر در ادامه مراحل انجام کار، این طرح  را به صورت مسابقه ای برای طراحی عناوین و بخشهای مرتبط با این فرهنگسرا  به شکل زیر مطرح نمودند:  

1- چگونه رقیب را به حساب بیاوریم تا برای دوئل از او دعوت نماییم؟

حریف که کلا حساب نیست یا اگر هم باشد حسابش فقط با سوپری یا مال -mall - محله شان است و بس. ولی به جهت پاسداری از ارزشهای هنرمان هم که شده باید بتوانیم او را به حساب- هضم  نمودن- آوریم.(با چشم اشکبار بخوانید)

2- چگونه با دریافت تریبون در یک نشریه رسمی و یا غیر رسمی با بیل رقیب را بیل کن نماییم؟

به هر حال تریبون برای چنین مقاصدی طراحی شده است. برای همین سعی کنید طبل بزرگی برای رسوایی فرد استفاده نمایید. مثلا مقاله ای  به صورت دنباله دار بنویسیدو بگویید: یکی از بهترین روشهای شناسایی پرندگانی که در زمره سمبولهای فراماسونری هستند- شاهین ها- همانا داشتن مقدار فراوانی پر کلاغ میان پرهایشان است.

3- قوانین آوردن همراه وهمچنین اثاثیه مجاز برای دوئل.

یکی از مهترین چیزهایی که هنرمندان باید در اختیار داشته باشند می تواند شیعیان دوست دار ایشان در سراسر دنیا باشد. ایشان می توانند با دعوت از این انصار و اصحاب جماعتی را مورد رعب و وحشت و تظاهرات قرار دهند.به همین مناسبت تا آنجا که می توانید از کلیه هنرمندان حومه نیز دعوت می شود به فرهسنگرای دوئل مراجعه و به عنوان بستگان عروس یا داماد نام نویسی نمایند.

تذکر:

1- از آوردن سیگار برگ برای دفاع کردن از خود بپرهیزید.

2- به همراه آوردن دختران جیغ جیغوی دبیرستانی چیزی جز دردسر و دیگر دردها عایدتان نخواهد نمود.

3- فاکتور ترانه و شعرهای سروده شده نزد کارفرما را به همراه حسابدار موثق به بخش ذیحسابی فرهنگ سرا تحویل نمایید.

4- از دستکاری در فامیل موئنث کلیه گروه های شرکت کننده در فرهنگ سرا پرهیز نمایید.

5- روی هم را ببوسید و به یاد کشته شدگان ویتنام و حومه و اجر معنوی آن بسرایید.

6- از در دست داشتن جزوه زرد گاج حتی الامکان خود داری نمایید.

7 - از به همراه آوردن  لوازم التحریر غیر اسلامی به طور کلی پرهیز نمایید.(خبر امروز)

8 - استفاده از قسم سبیل و ریش در ترانه سرایی مجاز است. استفاده کنید تا ریشتان به زانو هم رسید بلامانع است.

9- ته فیش کافه های پیموده شده، رفته و آمده تان را موقع تسویه حساب به همراه داشته باشید.


تذکرات خاص:

1- شعر هیچ و تمام موارد و متعلقات مقوله ای به نام هیچ -در حدود سی و چند سالی - منحصرا در اختیار مجسمه ساز و نظریه پرداز معاصر این زمینه جناب آقای پرویز تناولی است و هیچ.

2- بعضی آدمها با استفاده از تکنیکهای چاقو کشی و فرار سعی دارند دوباره دانه دانه مداد رنگیهای کودکی را از جعبه شکسته شان بیرون بیاورند و دنیا را رنگهای سیاه و سفید بزنند که با توجه به مصرف بالای مداد سفید در اشعار برادر نجفی، تناسب سیاه و سفید رعایت نشده و همه چیز حتی روزها نیز سیاه خواهد شد.


راهکاری اجرایی:


 به دلیل انباشت بی رویه ی پروژه روی میز آقای شهردار و همچنین کالابرگ در جیب بابایمان  از این به بعد اوقات شعر را به صفوف به هم فشرده ی رفاهی تغییر مکان خواهیم داد.


پ.ن: با عرض تسلیت به خانواده های گلرویی، موسوی، نجفی و غیره و ذکر توضیحات:

برادر برای نماینده محترم مجلس هم باید طنز را توضیح داد و شما نیز؟


متن بالا به سفارش حوزه هنری  سازمان فرهنگی هنری و با همکاری دخترم تهمینه طراحی و پیاده سازی شده است و هیچ گونه خصومتی با کسی ندارد. حتی شما دوست عزیز




صفحه پیوندها چیست؟ http://peyvandha.ir/

صفحه پیوندها بر کسی پوشیده نیست. از دوستان در فضای وبلاگستان می شود مثل دوستان عادی که در اتوبوس، کلاس خط و نقاشی و حتی نانوانوایی محلمان میبینیم می شود خواهش های معقولی هم کرد و جوابهایی به همان اندازه یا معقول تر نیز دریافت نمود. به عنوان نمونه ما خواهشهای زیر را داریم:

1- به دلیل اینکه کلمه - پیوندها - به تمام زبانهای زنده دنیا مثل کلمات غیر کلیدی In,out و از و در و دیگر تمامی حروف اضافه است و موتورهای جستجو درخاورمیانه و حومه آنرا درست نمی شناسند، خواهشمند است بخش لینکهای سایتتان را با عنوان پیوندها نام گذاری نفرمایید تا هم در موتورهای جستجو بهتر دیده شوید و هم دوستانتان را به اشتباه نیاندازید- این روزها طراحی این صفحات اسمش را نبر آنقدر خوب است که هر کدامش می تواند به تنهایی به عنوان یک سایت خوب برای بچه  های خوب باشد- 

 2- در هنگام استفاده از فیس بوک از آوردن اطفال خود داری نمایید. به دلیل اینکه در زمانهای راه اندازی وبلاگستان هنوز مهد کودکها به طور جدی راه اندازی نشده بود، موارد زیادی از این دست دیده می شد که مادری برای فرزند دلبند زیر 8 سال خود نیز سه وبلاگ مختلف با طرحهای صورتی زیر، صورتی دوتا رو و صورتی نوک جورابی، تهیه و تدارک می دید. اما وجود این پدیده -برخلاف تمام پدیده های ما که آخر و عاقبتش خوب است- در محیط نا امن فیس بوک که ترجمه ی فارسی اش را بعضی -کتاب علاقه - نام نهاده اند، موجبات پریشانی خاطرمادر را فراهم خواهد کرد. به نظر از آنجایی که فتا در حال پیگیری کارتونیست ها، کارتون گراها و غیره است، فرصت کافی برای حفاظت از فرزندتان را نخواهد داشت: مادر نگران فرزند، شما مراقب باشید.

3-به دلیل طرح تابستانی مبارزه با تناسخ و دیگر بخشهای گم شده در روحیه ی شرقی و مدرن مان، خواهشمند است دوستان از نصف کردن، تثلیث و تربیع تصویر خود بپرهیزند تا مبادا مروج ایده های این چنینی در دنیای مجازی و حقیقی باشند. حتی شما دوست عزیز. 

4- در هنگام در کردن هر گونه فحش در ادبستان مجازی، حتی کوچه پس کوچه های کامنت دانیها و دیگر معابر، همیشه شما که سواره هستید رعایت پیاده ها را بنمایید. به هر حال ممکن است آقا و یا خانمی به اندازه شما به فحشهای کاف دار سوار نباشد و یا لیسانس رانندگی اش هنوز در آفتاب به سر می برد.

5-اگر برای خود وبسایت شخصی و یا تخصصی شخصی در زمینه ای مانند ادبیات و یا دیگر هنرهای چند گانه درست می نمایید، همیشه برای دفع شر مزاحمین دیال آپی، از عکسهای حجیم بورخس و موراکامی با زمینه سیاه استفاده نمایید. دکمه پرینت را هم خیلی کوچک روی صفحه اصلی جاساز کنیدتا اگر خواستند بخشهایی از سایت را که فقط برای دوستانتان می خواستید نمایش دهید دیدند، گرفتار تله شوند. اگر تله پرینت موثر واقع نشد از هرچه سنگین تر کردن سایت برای باز نشدن جلوی هر نامحرمی فروگذار نکنید. حتی می توانید از جاهایی مثل ناکجا آباد برای برپایی سایت شیرین خود استفاده نمایید و به قسمت شل و عاریتی دیگران، نثار کنید. بدین ترتیب این بار در حیطه مجازی به جای مرگ موئلف خواهید گفت: مرگ خودت!



محفل ادبی

به تازگی حس نه چندان جالبی نسبت به جلسه های ادبی و غیره پیدا کرده ام. یعنی غوره نشده مویزشدن را به لقایش ببخشم. دیگر نروم سراغ خلاصه ی اشتباهات و بلاهتهای ایرانی 

رک بودنم را می بخشید. 

ولی هر چه نقد شفاهی و تعارف و بر عکس ضد حال زدن و به قولی حرفه ای رفتار کردن و کوچک و بزرگ رعایت کردن و نکردن است. در یک کلمه هر چه اسلام آمریکایی در قالب فرهنگ ایرانی گری افتاده بیخ یخه ما و تنبان روشنفکری ما را می تکاند که: پسرم! دیگر نرو. آقا جان تو که نمی توانی سر ساعت نروی و با 45 دقیقه تاخیر جلسه شروع شود. تو که نمی توانی در یک جلسه که باید نقد حرفه ای باشد، به رسم منبریها صلوات بی موقع بحث ها را ختم به خیر کند، را برتابی نرو. 

برای برخی از دوستان عزیز و گرامی که برخلاف واقعیت دوست داشتنی  و محبوبشان که تنها چیزهایی بوده که خواننده آن را از ورای متن یافته، سعی می کنند مثل پیرزن و پیرمردهای لب گور و دو دستی به آبرو رفتار کنند طوری که الان اگر کمی تن صدایشان عوض شد، فوری رسانه ای می شوند. برادر و خواهر گرامی در خوب بودن و اطو کشیده بودن یا نبودن افراط نکن. دست و بالت - یعنی همان انگشت وسط- را برای مثلا یک عده از اقشار - بگیرید تئاتریها به عنوان کول ترین موجودات هنری- تکان می دهی، یادت نرود که نرمال بودن به معنی دم دستی بودن نیست و برعکس آن صفراوی زیستن در دنیای معاصر و نه دوره مارسل پروست، نشانه تجدد و شعور نیست. حرفه ای بودن به این معنی نیست که همه شر و میکروب باشند و شما هم بخواهی دو انگشتی مجلس غریبه ها و آدم کوچکترها را گرم کنی.

آفرین! برادر یا خواهر جوان من! آقا باش! قربان قدت!


 


پ.ن: جلسه ای بودیم و درد دلی. البته خانم میترا ایلیاتی را همانقدر که می شناسم. خیلی می پسندم. همه جور شعور و متانت و حرفه ای گریشان و لب گوری رفتار نکردن و نگاه افتاده ای که هر بار می بینم بی تعارف جانم آتش می گیرد. 

ولی مثل ایام مدرسه که حتی تمرین حل کردن را هم بیضه مالی می دانستیم هیچ وقت این حرفها را  در حضور هیچ کسی مطرح نمی کنم. 

 از دوستانی که  شاید از این موضوع رنجیده اند معذرت می خوام ولی اصلا نباید راجع به چیزهایی تعارف کرد.