360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

معایب کراوات زدن اسلامی و غیر اسلامی

ها- هر چقدر چاق‌تر بشوم خیالم نیست چون همیشه امید هست. این آن امیدی نیست که شما می‌شناسید یک امیدی است که همیشه چاق‌تر از بنده است. بدین روی چاق شدن هیچ باکی ندارد.  

 

هاها- یکی از بزرگان اهل تمیز توی دهه‌ی شصت داشت به پسرش در منقبت کراوات نصیحت می‌کرد. به جد فرموده بود: این چیه میز‌نی به گردنت؟

این کراواته. خوب بابا دارم میرم عروسی.

-         پسرم. پسرم. پسرم. نمی‌گی یکی توی راه این کراوات رو می‌کشه، خدای نکرده خفه‌ات می‌کنه؟ اون وقت چی کار می‌کنی.


: هیچی بابا... خفه میشم.


اینگونه دهه‌ها جزو نا امن‌ترین و تاریک‌ترین دهه‌ها قلمداد شده‌اند.

اندکی بعد عروسی یکی از بستگان بود. پسر را که داماد می فرمودند هر کسی رختی از رختهای بی شمار دامادی به تن او می کرد. داماد هر چند لحظه یکبار اشاره می زد که: بابا کراوات. کراوات هم زیر میز برای خودش دلخوش بود. چون پدر اهل کراوات نبود. به هر حال آخر ماجرا یکی از رفقای شخص مورد نظر، رفت و نامبرده را در جای مناسب برایش گره زد و سفت کرد و گذاشت خشک شود. 

چندی پیش هم کسی از اهالی طراحی لباس، اولین کراوات اسلامی را درست کردند که طرح یک شمشیر دو لبه و تک لبه ی کج را دارد. می توانید در اینترنت به حد کفاف جستجو فرمایید. 

هاهاها- این بند از مطلب به قلم تی تی به رشته ی تحریر درآمده است: 

همکارم داشت لعن و نفرین می کرد ریاکاران اول وقت نمازخون رو و همزمان پشت خط خانه شان بود تا گوشی بردارند.خانمش که گوشی رو برداشت رو اسپیکر بود : چه خبرته هی زنگ می زنی داشتم نماز می خوندم! شلیک خنده بود که از خودمون در وکردیم و همکارم که دیدم رویش سیاه شد.

پی نوشت : این مقوله هیچ ربطی به اصل نماز و نمازخونی نداره بلکه به کسایی برمیگرده که درجا ضایع می شن و جالبش اینه که همیشه آدم نقطه ضعفهایی مثل زن و بچه کنارش هست. 

در همین راستا یکی از همکارا هست که همه رو از موزماربازی و دوبهم زنی و هر چی تو بگی که یه آدم داشته باشه که حداقل بهش بگن مریض و چوب تو لونه کن ، این داره و هست البته تو پرانتز بگم که تازگی یه سوژه جدید به نام عروس پیدا کرده که از این نظر احتمالاً تا یه مدت خوراک داره ظاهراً. همین همکار با این اوصاف برای پسرش درخواست کار داده بود بعد اینو ثبت کرده بود. همکارای زحمتکش دبیرخونه نامه درخواست کار این آقا رو که نامه ی دریافتی ایست نه ارسالی به جای ارسالی فرستادند به کل مراکز زیر مجموعه و این اشتباه جالب باعث شد هر کی این آدم رو می دید ازش می پرسید : شما برای پسرت درخواست کار دادید؟ که باعث تعجب و البته یه جورایی یک راز مرموز با اشتباه یکی از همکارا سر زبونا افتاد و به نظر من خییییلی باحال شد. عزت زیاد 

 

هاهاهاها- دختر سی و چند ساله که برای خیریه جنسیت خودش، غرورش را کنار می‌گذارد و مشغول فعالیت برای خیریه می‌شود. آرایشش روی صورتش سنگین شده و خودش را مجبور کرده است به جنس مخالفش سلام کند تا یک فایده‌ای داشته باشد. راسته ی مطهری را گز می کند. گاهی هم جاهای دیگر می رود. شاید ماهی سیصد هزار تومان آن هم در تهران، شهر بی دفاع بگیرد. اما واقعا چطور می‌تواند عاطفه‌ی NGO  ای اش را سالیانی حفظ نماید؟  


تن آدمی شریفست به جان آدمیتنه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینیچه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمتحیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشدکه همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندیکه فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیردهمه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیندبنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوتبه در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتمهم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت