360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

توصیه های بزرگان داستان برای داستان نویسی

برای شروع یک جمله درست بنویسید. قبل از شروع نوشتن داستان در روز بعد، هرگز به آن فکر نکنید. اگر در تمام اوقات روز به داستان خود فکر کنید قبل از شروع در روز بعد، آن را از بین خواهید برد و ذهنتان خسته خواهد شد وقتی تصمیم دارید ادامه داستان را بنویسید همیشه با خواندن آنچه را که تاکنون نوشته اید آغاز کنید. 
 
جوانا ترولوپ
صبر و تحمل؛ استقامت و پشتکار و قوای مشاهده خود را تقویت کنید. برای نویسنده‌شدن هیچ‌وقت پیر نیستید اما شاید هنوز بچه باشید!
 
موهایدر
همان توصیه همیشگی و معمول بنویسید. بنویسید. بنویسید و بعد، وقتی این کار را کردید، باز چیز دیگری بنویسید. دست از نوشتن بر ندارید. اگر برایتان روشن نیست که چه «سبک» و «صدا»یی را برای خودتان برگزینید، خود را به جای خواننده بگذارید. 
 
ماتیونیل
فقط بنویسید. سعی نکنید آدم ماهر و باسوادی به‌نظر بیایید. اگر بتوانید موضوعی را پیدا کنید که واقعا معنای خاصی برای شما داشته باشد و بتوانید آن را برای بقیه دنیا هم معنادار کنید، کار تمام است؛ موفق شده‌اید. 
 
باربارا همبلی
از بازنویسی یا به عبارت دیگر «دوباره نوشتن» باکی نداشته باشید. به کسی که به قضاوتش اعتماد دارید، بدهید کارتان را بخواند و بپرسید که آیا بر او تاثیر گذاشته یا نه و اگر نه، چرا؟ کاری را که شروع می‌کنید، به پایان برسانید. (اگر همیشه نمی‌توانید دست‌کم بیشتر وقت‌ها خودتان را مقید کنید که کارتان را تمام کنید.) قصه‌هایی راجع به آدم‌ها بنویسید.
توصیه دیگرم هم این است که وقتتان را صرف ساختن یک دنیای کاملا خیالی و پوچ یا یک تاریخ فراموش‌شده نکنید. 

مایکل کانلی
هر روز بنویسید؛ حتی اگر شده، فقط برای چند دقیقه وقتی بخواهید حتی چند دقیقه بنویسید، لازم است به داستان و شخصیت‌ها فکر کنید هر روز نوشتن، آنها را در ذهنتان تازه و زنده نگه می‌دارد. وقتی در ذهنتان حضور داشته باشند، آن وقت می‌توانید مدام روی داستان کار کنید. قسمت اعظم نویسندگی، پای دستگاه کامپیوتر یا کنار قلم و کاغذ صورت نمی‌گیرد. این حقه کوچک به استمرار فرآیند نوشتن خلاق کمک می‌کند. 
 
الیویا گلداسمیت
هر روز بنویسید. ساعت‌هایی را که به دردتان می‌خورد، پیدا کنید. یکجا بنشینید تا چیزی به ذهن‌تان خطور کند. چیزی را که می‌نویسید، همان روز قضاوت نکنید. این کار را روز بعد انجام بدهید. اگر چیزی به ذهن‌تان خطور نکرد، کارهای قبلی‌تان را ویرایش و بازنویسی کنید
 
مارتین بردفورد
توصیه من به تمام علاقه‌مندان به نویسندگی این است که تا جایی که می‌توانند قاعده‌مند و منظم بنویسند. ایده‌آل‌ترین حالت، نوشتن هر روزه است. منتظر پیدا کردن حال یا الهام و اینجور چیزها نمانند. فقط بنویسند. بنویسند؛ نه برای اینکه می‌خواهند نویسنده شوند، بلکه برای اینکه دلشان می‌خواهد بنویسند و خلاق باشند .

کتاب فضیلتهای ناچیز - ناتالیاگینزبورگ- محسن ابراهیم - نشر هرمس

کتاب فضیلتهای ناچیز مانیفست خانم ناتالیا گینزبورگ است. واقعا کتاب فضیلتهای ناچیز  به این خوبی و تاثیر گذاری را دیر یافتم. خانم کینزبورگ از آن شخصیتهایی است که واقعا دوره ی جاه طلبی و مغازله با هوشمندی خویش را به جرات و با فاصله سالیان رها کرده و دارد چنین اثری را پیش روی خواننده می گذارد. عصاره ای از زندگی که نوع ادبی بزرگی از دنیای معاصر را شکل می دهد. البته شاید بعضی به این که گونه ای ادبیات تعلیمی را در این مجموعه داستان می بینند خرده بگیرند و آن را مطابق با روح جریانهای مدرن و پست مدرن ندانند. اما خیلی ها نیز در چنین مواردی به مصدر کلام و سخن ابریشمینش  نگاه می کنند. گینزبورگ نیز در کتاب فضیلتهای ناچیز  چنین کاری کرده است. داستانهای کتاب فضیلتهای ناچیز  شامل زمستان در ابروتزو، کفشهای پاره، تصویر یک دوست، درود و دریغ برای انگلستان، خانه ولپه، او و من، فرزند انسان، حرفه ی من، سکوت، روابط انسانی و در نهایت کتاب فضیلتهای ناچیز، همه به نوعی نزدیک به خاطره گویی و برداشت آزاد از زندگی خود او می شوند. طوری که خیلی از این داستانها به نظر اتوبیوگرافی می رسند. اتوبیوگرافی از آدمی وارسته که به همین آسانی دم به تله ی زندگی با ادعاهای ناچیزش نداده است.  

پردازش زیبای نویسنده زمانی که بی پیرایگی را کنار می زند، جدا از همه ی معیارهای ریز و درشتی که برای نقد یا مرور یک کتاب به صورت مجموعه داستان در نظر داریم، قالبهایی را می شکند که خواننده را بی رو دربایستی و از نزدیک به لمس نزدیک تر نوشته اش فرا می خواند. این فاصله این قدر ناچیز است و پیامی که خانم گینزبورگ قصد انتقال آن را به مخاطب دارد، اینقدر مهم است که باید از فاصله ای نزدیکتر از قالبهای پیچیده ی ادبی به خواننده انتقال داده شود. البته این موضوع اصلا به معنی هرمنوتیک نبودن آثار نیست. به نظر چنین اثری همانطور که درآثار خیلی از بزرگان دیده ایم، متعلق به تپه ای درست بعد از نقطه اوج آثار یک نویسنده است و کنجکاوی خوانندگانی را که می خواهند نزدیکترین تجربه های شخصی از نویسنده را داشته باشند سیراب خواهد نمود. نثر موجز داستانها و پرهیز از تصویرسازیهایی که این روزها به دلیل نفوذ سینما در ادبیات بسیار شاهدش هستیم می تواند برای نویسنده های تازه کاری که دوست دارند فضایی متفاوت و غیر سینمایی تر را تجربه کنند، یقه ی مخاطب را بگیرند و با او از خلال متن صحبت کنند، مفید و موثر واقع شود. 


تا آنجا که به تربیت بچه ها مربوط می شود، فکر کنم که به آنها نباید فضیلتهای ناچیز، بلکه فضیلتهای بزرگ را آموخت. نه صرفه جویی را، که سخاوت را و بی تفاوتی نسبت به پول را. نه احتیاط را، که شهامت و حقیر شمردن خطر را. نه زیرکی(رندی)را، که صراحت و عشق به واقعیت را. نه سیاست بازی را، که عشق به همنوع و فداکاری را. نه آرزوی توفیق را، که آرزوی بودن و دوست داشتن را. 

بخشی از کتاب فضیلتهای ناچیز - ناتالیاگینزبورگ- ترجمه محسن ابراهیم - نشر هرمس

بهشت جائییه که: هوشنگ گلشیری در رویا

هوشنگ گلشیری رو ببینی داره کنار نهر آب گرم سر صبح پاهای لاغرش رو میشوره. بعد میری بهش میگی گلشیری عزیز این زندانی باغانی رو که نوشتی چی دیدی؟ چی بودن اون اشباح 
بعدش بشینی کنارش. 
ببینی که صورتش برگشته 
جوان شده و گوشه سبیل سیاهش رو داره می جوه 
می گه و از همه ی اون قصه ها می گه و لبخند میزنه و سیگار تعارف می کنه 
کنار پاهاش فقط بخار آب زرد داره میره بالا و از جنگل روبرو درست به اندازه یک لکه بزرگ آفتاب ملایمی از توی آسمون جنگل کنده شده. 
اینقدر گرم و نرمه اون تخته سنگها که نمی خوای رها کنی و دوست داری همون طوری کنار آب بمونی 
و تمام قصه ها روبرات بگه 
قصه های جدیدی که نوشته بده بگه برو این دست نوشته های تازمه بخون و لبخند بزنه. طوری که دندونهای نیشش از زیر سبیل سیاهش معلوم بشه و بعد راهش رو بکشه و بره. 


گلشیری از نویسنده هایی است که به نوعی شهید راه کارشان شده اند. 

یعنی در یک دوره ای بسیار بر مواضع خودشان پافشاری کرده اند و در اوج تفکرات چپ ایستاده اند. گلشیری به بیان بعضی ها صادق هدایت نیمه دوم قرن بیستم، بهترین داستان کوتاه نویس ایرانی است. آدمی بسیار پرکار که در حلقه ادبیاتی دوستانش آدمهای بزرگی تربیت کرده است. بزرگترین نمونه اش همین عباس معروفی عزیز است که با رمان های معروفی مانند سمفونی مردگان هنوز در صدر پر فروش ها قرار دارد(سایت آدینه بوک را برای این منظور ببینید)

به هر حال همیشه وقتی یک نویسنده ای برای ملتی بزرگ می شود، افسانه های اهورایی و اهریمنی در حول و حوش آن آدم زیاد دیده می شود. مثلا اهریمن جاه طلبی و غیر را به حلقه راه ندادن یکی از آن حرفهاست. به هر صورت امیدوارم این حرفها تخفیف های بزرگ داشته باشد. ولی آنچه معلوم است در روزگاری که گلشیری می توانست بدون اینکه روی تربیت افراد وقت بگذارد، برود سراغ تولید کارهای قوی تر و بهتر که نکرد و نشد. 

گلشیری کلا یکی از رک ترین منتقدهای ادبیات زمان خودش بود. به همین دلیل یکی از معروف ترین سخنرانیهایش را درباره جوان مرگی در ادبیات ایراد کرده که نشریه های معتبری مثل فصلنامه سینما و ادبیات به اندازه کافی به آن پرداخته اند. در این سخنرانی به طور مفصل خیلی از آثار نویسنده های ایرانی و خارجی را که دچار تکرار و مرگ نویسنده شده اند می توان مشاهده نمود. 

به هر صورت از آثار این مرد فیلم و پایان نامه زیاد تهیه شده است. 

او نویسنده ای پرکار بود که جهان داستانی خاص خودش را خلق کرد و توانست طیف پر رنگی از نوع نگاه کردن به دنیای اطراف را به نویسنده های بعد از خودش اعطا کند. دنیای گلشیری دنیای ایجاز، توصیفهای همینگوی گونه و سبک روایی خاصی است که ریتمهای بدیعی را در قصه گویی در پی داشته است. 

اما امروز اغلب کارهای او بازتاب فضای نهایتا دهه 60 در ایران هستند که در برخی از داستانها فضای او کاملا شخصی شده و قابل درک برای آدمهایی است که آن فضا را در دهه 60 تجربه کرده اند. به دلیل اینکه در خیلی از آثار او توانسته است از تیغ تیز نگاهش در توصیف پدیده ها استفاده نماید. آثار او در هر دوره نماینده ای بسیار جدی از فرهنگ ایرانیان در همان دوره وحوزه خاص است. به هر روی یاد و نامش گرامی باد. 


«نه، من خانه‌ای ندارم. سقفی نمانده است. دیوار و سقف خانهٔ من همینهاست که می‌نویسم.»

هوشنگ گلشیری

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
هوشنگ گلشیری

هوشنگ گلشیری در حال خواندن «بختک»، اصفهان، ۱۳۵۳، عکس از رضا نوربختیار



آرامگاه هوشنگ گلشیری

هوشنگ گلشیری (۱۳۱۶[۱] در اصفهان - ۱۶ خرداد ۱۳۷۹[۲] در بیمارستان ایران‌مهر تهران) نویسندهٔ معاصر ایرانی و سردبیر مجلهٔ کارنامه بود. وی را بعد ازصادق هدایت، تأثیرگذارترین داستان‌نویس ایرانی دانسته‌اند.[۳]

او با نگارش رمان کوتاه شازده احتجاب در اواخر دههٔ چهل خورشیدی به شهرت فراوانی رسید. این کتاب را یکی از قوی‌ترین داستان‌های ایرانی خوانده‌اند.[۱]

وی با تشکیل جلسات هفتگی داستان‌خوانی و نقد داستان از سال ۱۳۶۲ تا پایان عمر خود نسلی از نویسندگان را پرورش داد که در دهه هفتاد خورشیدی به شهرت رسیدند.[۱] او همچنین عضو و یکی از موسسان کانون نویسندگان ایران و از بنیانگذاران حلقه ادبی جُنگ اصفهان بود.[۴]


محتویات

  [نهفتن


کتاب پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد-ریچارد براتیگان

برخی از نویسنده هایی که می شناسم حسابی با ریچارد براتیگان، نویسنده ی در قند هندوانه مشکل دارند. براتیگان به نظرشان سخیف و روزنامه ای است. شاید برخی دیگر به ستایش براتیگان پرداخته اند چون براتیگان عصیانگری واقعی و نویسنده ای با سبک آمریکایی است. آمریکایی های نویسنده اصولا به زبان عامیانه ی ما خدا را بنده نیستند و خیلی اوقات جنون زیبایی در نوشته های این نوع نویسنده ها عیان و جذاب است. 

پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد- براتیگان یکی از چند کتاب عصبانی ریچارد براتیگان است. وقتی کتابهای براتیگان را می خوانید شاید با بنده هم عقیده باشید که براتیگان در کتابهایش مثلا صید قزل آلا در آمریکا به شدت از اینکه توی بخشی از سرزمین خدا قرار گرفته اند که همه چیزش را  خودشان ساخته اند عصبانی و دلخور است. 

یکی از مهمترین موضوعاتی که در هنگام خواندن رمانهای براتیگان برای هر کسی شاید پیش بیاید. صداقت و سبکی خاصی است که نوشته های این آدم به خواننده می دهد. سبک بالی، که باعث می شود خواننده یک نفس رمان پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد را روی زمین نگذارد. 

اینجا به سلیقه ی خودم برخی از بخشهای جالب رمان را آورده ام : 

من منتظرم و مهم نیست وقتی آدم منتظر چیزی یا کسیه، وقتش رو چطور میگذرونه.  چون به هر حال آدم همیشه منتظره.

مردم بیشتراز یک لحظه به اینکه یه بچه‌ی 5 ساله چطوری خوابیده علاقه نشون نمی‌دن.

ای کاش روزی دوباره شش سالم می‌شد تا می‌تونستم سوالهای ظالمانه بپرسم. 


کتاب کافکا در کرانه - هاروکی موراکامی

کتاب هاروکی موراکامی اثر نویسنده پر تیراژ معاصر است و به طبع آن جریان حاضر در ادبیات است. منظورم از این حرف این است که مثلا تمام مجله های ادبی و سایتهای داخلی در ایران سعی دارند حول و حوش هر جریان روزی از این دست پر تیراژ و کمی تا قسمتی نخبه گرا بمانند. حتی مترجمین محترم و گرامی نیز با شلیک کردن این ترجمه ها به ذهن خواننده ها می توانند سهم خوبی از علایق خود را در اختیار جماعت علاقه مند به کتاب و کتابخوانی بگذارند. به هرصورت من دلایلی در اینجا جمع کرده ام که چرا کتاب کافکا در کرانه - نوشته هاروکی موراکامی - ترجمه استاد مهدی غبرایی

برای ما شاید مطلوب نباشد:

فضای اجتماعی ما چندان مدرن نیست و حتی روشنفکر های نداشته مان هم تا حدود زیادی نمی توانند ادعا نمایند که چنین فاصله عمیقی از این فضا گرفته اند، مگر واقعا پرت و بی اثر از وقایع اجتماعی باشند.

به نظر من هر فرم یا سبک ادبی حتی فانتزی ترین هایش هم بر روی بستر متوسط و یا نخبه ی یک جماعتی می نشیند. در ادبیات داستانی هم فکر نمی کنم بتوان چنین قاعده ای را تبصره ای حسابی زد. این حرف به این معنی نیست که ادبیات داستانی و یا منشا فلسفی آن در دنیای معاصر آن همه قاعده پذیر باشد. اما به نظر اگر کتابی به غیر از تبلیغ و مترجم عالی، خودش مسیرش را پیدا ننمود، احتمالا جوابی برای تشنگی خاصی را فراهم ننموده است و به نظر آن فاصله زیاد را با متوسط نخبه ها داشته است.

به نظر کتاب موراکامی یعنی کافکا در کرانه از چنین خصوصیتی برخوردار است.

و به طور خلاصه برخی از مخاطبین - مثل بنده - خیلی نمی توانند تصورات و توجیهات و تبلیغات کناری را روی دوشهای نحیف خود حمل کنند تا اثری قابل هضم باشد.

از دیگر روی بدیهی است که چنین کتابی به لحاظ ساختاری و تکنیکی در سطح مطلوبی قرار گرفته است  و به همین دلیل شاید بتوانید از خواندن آن و دنبال کردن آن در طول زمانی که کتاب را در دست دارید لذت ببرید ولی تصویر کردن آن به زندگی ما در اینجا کار سختی خواهد بود. 

تا اینجا دلایلی بود که بنده نتوانستم با کتاب ارتباط برقرار کنم. 

البته نویسنده ای جهانی در این سطح باید چنته ای پر داشته باشد. داستان پردازی هاروکی موراکامی در این کتاب عالی  است. کار از لحاظ شخصیت پردازی، تصویر پردازی ها و حتی عمیق ترین لایه های اسطوره و افسانه ها عالی است. افسانه ادیپ راهبر این رمان حجیم است.

به نظر برای خواندن آن به دلیل حجم بالای آن، چیزی در حدود 600 صفحه - نشر نیلوفر - ترجمه اقای غبرایی به طور دقیق تری تصمیم گیری نمایید.

لازم به ذکر است از دیگر نویسنده های این سبک می توان به اشاره نمود. 

کازو ایشی‌گور 

کازوایشی گورو را خیلی ها بهتر از موراکامی می داند. خداوند عالم است