360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

با ولگردی نمیشود پول درآورد.

صبح بعد از اینکه از مجلس فیلم دیدن دوستان بیرون آمدم بازداشت شدم. همینطوری نشسته بودیم یکی از فیلمهای وقتگیر هالیوودی را نگاه کنیم. از آن فیلمهایی که از همان اول میدانی قهرمان فیلم بر حق است فقط 20 دقیقه طول می‌کشد تا معشوقش را به شما معرفی کند. یک ساعت و نیم هم طول می‌کشد تا ثابت کند همانطور که می‌دانیم، آدم بر حقی است. سکوت بره‌ها با بازی آنتونی هاپکینز بود. چرا آدم باید فیلم یک شکارچی انسان را ببیند؟ به حد کافی از دیدن این فیلم در رنج و ناراحتی بودم. نمی‌دانستم دارم چه توضیحی می‌دهم. ستوان دوم با ماشین پاترول‌اش جلوی پایم ترمز زد. اسمش توی تاریکی معلوم نبود. پرسید:
- الان این وقت شب چه فیلمی بوده؟
- یه فیلم هنری.
- هان؟ به خاتمی رای دادی؟ بیا. بجنب بیا ببینم الان تو کیفت حتما حشیش هم داری. زود بگو یالا.
- نه آقا ما سیگار هم نمی‌کشیم.
هر چه گفتم باور نکرد گفت باید سوار شوی تا یک جای خوب برویم. حرفش را قبول نکردم. دویدم. اول پیاده شد و دوید دنبالم ولی موفق نشد. بعد از چند قدم برگشت و با ماشین دنبالم آمد. رفتم توی کوچه. لبه‌ی دیوار را گرفتم و پریدم توی باغ مردم. صدای واق واق سگ درآمد. از بیرون صدای ماشینشان را می‌شنیدم. رفتم ته باغ. فهمیدم صدای سگ دیگر نیامد و من حتما به خاطر اینکه به خاتمی رای داده بودم برای هزارمین بار نجات پیدا کردم.اما اما از این خبرها نبود. کاش همان شب از ترس پلیس می‌افتادم توی گودالی و درجا لبه ی گودال بوسه‌ی جانانه‌ای از جمجمه‌ام میزد. اینطوری برای هزارمین بار از دست پلیس در نمی‌رفتم. اینطوری آدم بالهای سفید نقاشی‌اش در می‌آید و می‌رود یک جای دیگر که اینجا نیست.