360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

سردر جدید دانشگاه تهران: خوابگردی پنج هزار تومانی شب عید

سردر جدید دانشگاه تهران  از این به بعد یک حدیث دارد: پنج هزارتومانی تبدیل به پنجاه تومانی سابق شده است. 

 همه رفتن کسی بالا سرم نیست کودک متقلب سر جلسه‌ی امتحان دارد اینها را با خودش می گوید ولی این دردی از دردهای شب عید و ترافیک بد موقع را درمان نمی کند. همین به موقع آمدن و رفتن تنها رهاوردی از زندگی روزمره بود که خودمان بلد بودیم ولی حالا این هم یادمان رفته و دل به دریای ترافیک می سپاریم. 

بند بعدی:  

به صفحه‌ی خوابگردی در ویکی پدیا سری می‌زنم. روحیه‌ی طنز ایرانی باعث می‌شود خوابگردی هم که به نظر خیلی جدی و مصیبت ساز است، شبیه جوکهای سید کریم، معکوس به عکسی از مردی که است که در حین خوابگردی دارد توی یخچال به قول یعقوبی می‌ بیست و پنجد- 25 

اصلا ول کنیم برویم یک جایی مثل همان برج میلاد  و یا دیگر مراکز فرهنگی، کمی هم – خوش به حال تکه سنگ- بخوانیم. 

ولی نه فایده‌ ندارد باید یک جور ترانه‌ی جدیدتر، منطبق با نیازهای جامعه بخوانیم. 

- مثلا کی از پشت لباستو می‌بنده؟ 

: نه لباس ملت در جدید مثل کلاه ملت در قدیم است. 

- یعنی چی؟ 

- یعنی زیاد نمیشه بهش دست زد. نه میشه برداشت نه میشه گذاشت. لباس آن هم از پشت هنوز سوژه‌ی هالیوود برای نشان دادن تباهی خانواده‌ها و در کل مصداق کامل بی وفایی است. 

- بی وفایی را ولش. 



بند بعدی :  رول آپ: roll up 


به پولدارترین مرد عالم یعنی، دوباره بیلگیتس- پیشنهاد می‌شود جهت هرگونه عدد سازی سریع برای کلیه‌ی کارمندان اداره جات، این تابع برای کاربردهای متنوع و احتمالی آن و به عنوان محبوب‌ترین تابع اکسل، به مجموعه‌ی فرمولهای اکسل اضافه نماید. اینگلیزی زعیف بنده را ببخشید: 


Dear  Mr.windows for ever  man,

    please add some cute Function to excel 2016  To Roll Up any number a fagging mankind 

could handle his or her time shit and other shits of reports 


sincerely your for ever windows copier 



انتخابات- روحانی- ونک- ولی عصر - هفت تیر - کار من امیدوار بودن است

 روحانی کاندیدای منتخب خاتمی و هاشمی، مشاور ارشد آقای هاشمی در طول سالیان، دقیقا چه کسی است؟ ولی به راحتی  می شود تحقیق کرد. امروز برایم جالب و کمی نگران کننده بود. جالب از اینکه به هر صورت سبد امیدواری ما خالی نیست. من تا چند صباح پیش جزو تحریمی ها بودم. ولی برای زنده بودن حتی اگر مجبور به خرید شب عید و سفره هفت سین باشید، هر چند آدمهای عزاداری به نظر برسید، حزب سیاسی نداشته باشید. هیچ اتفاق غیر هیجانی و دقیقه ی نودی شما را راضی نکند. به عنوان یک آدم محصور و مجبور و دائم العذاب زندگی کنید، یک سوال را نمی توانید به همین راحتی ازش بگذرید؟ 


دوره ی خاتمی با دوره ی احمدی نژاد فرق داشت؟ 

اگر جوابتان مثبت است، روحانی تنها گزینه ی موجود برای هر اتفاقی است.  

 

 

پ.ن: 

امروز ولی عصر و ونک و جردن و میرداماد و هفت تیر را گشتم. 

خانمها لاک بنفش و همین رنگ شال چقدر خوب است. 

جوانی تمام دو دست را مچ بند بنفش بسته و دارد می رود: دل من قفل شده ...

سر جردن یک داف نیمه وحشی با تلفن : نادر این نوشته که خاتمی بهش رای میده، منم می خوام بهش رای بدم. نادر ازت جدا نمی شم. 

توی میرداماد یک عده تراکت و پوستر تبلیغاتی را روی نیمکت رها کرده و رفته اند تا هر کسی خواست بردارد. 


نزدیک ونک : خانمی خندان: آقا ونک از این وره؟ 

ونک: طرفدارهای بنفش پوش در سوت و کف و هورا دور میدانند. یکی از دوستان می آید جلو  و روبوسی می کنیم. می گوید من از حزب لواشک هستم و دوباره لواشکش را گاز می زند - آقا برو رای بده عزیزم! 


دوباره میدان ولی عصر تا چهار راه بند آمده است. بوی کاغذ نو. جوانها وسط خیابان. از سر فتحی شقاقی به پایین در حال شادی خیابانی. 

دختری دوست پسرش را می بوسد- از لب نبود- پسر پاسخش را همانطور می دهد. هر دو اهل عدالت و امید هستند. انواع مچ بند با کلید در دم و دستگاه جوانها هست. برچسبهای تبلیغ روحانی بر روی لبها، پیشانی و هر کجای دیگری دیده می شود. 

کار من به نظرم امیدوار بودن است. 

مقام معظم رهبری امروز حرف غریبی زده اند: آنهایی که به نظام اسلامی علاقه ای ندارند، برای کشورشان شده است، در انتخابات شرکت کنند. 

تا اینجا امیدوارم