360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

زلزله در شمال کشور(آمل) چطور اتفاق افتاد؟

مرکز زلزله شناسی ایران که توی نزدیکی مصلای نماز جمعه مقری دارد، خبر از زلزله ای نزدیک آمل و با اندازه ی 4.1 ریشتر داده است. بحث بخت و اقبال نیست. بیماری و درد وقت تعطیلات خودش جلوجلوتر از ما برنامه ریزی می‌کند و مودبانه یا بی ادبانه هوار سر ما می‌شود. دندان درد که خوب خوبهاش است. دیروز نشستم و باهاش کل کل کردم. اما باز هم تسلیمش شدم. شب وقتی دوباره رفتم توی اتاق تاریک، نامرد زد و توی تاریکی یقه‌ام کرد. آبسه و تب و لرز.داشت می‌گفت: کل سال یقه‌‌ات رو گرفتم هی گفتی کار دارم وقت نمیشه. الان که... اصن تو تا کی سر کار نمی‌ری.  

 

- به تو چه؟ این مسایل کاملا شخصیه

: هه هه. به من ربط داره. من و اجداد من هم شخصی‌ایم ولی وظیفه داریم حال و اوضاع طرف رو پیگیری کنیم. 

-گیریم تا 13 فروردین. خانه‌ی پرش. 

پیژامه‌اش را کشید بالا و غوز کرد کنار دستم داشت آشتی کنان مهران مدیری با تی وی را با خودش دید میزد.‌ بعد بی حال برگشت و زد تخت سینه‌ام و گفت: داداش با این وضعیت تا خود صبح گرفتاری.

محلش نکردم رفتم توی اتاق بخوابم . ولی لرز کردم. تبم بالا و پایین شد. از یک باز و بسته شدن ساده‌ ی در توی اتاق، سوز می‌آمد. خواهرم بلندم کرد گفت: عمار پاشو بیا بهت پنیسیلین بزنم. 

به هر حال تسلیم شدم. سفازولین و دگزای مهربان قاطی هم. بعد رفتم دراز کشیدم. حالا مثل کشتی گیر خاطی که درست خاک نمی‌شود. وول می‌زدم: 

رو دستت دراز کشیدی عضلاتت سفت میشه. 

- باشه الان درست می شم. 

چند باری توی خاک این طرف و آن طرف شدم. آخرین پستش توی دانشگاه چی بود؟ آمپول؟ بلده؟ فلج نشم. بعد چی میشه. بزرگترین چالش هر مرد قهرمان نمایی همین آمپول بد مصب است. اما بالاخره شل کردیم و زد. ما هم چنگ زدیم به حوله‌ی روبرو.

-درد داشت؟

: نه اصلا. 

-راست راستی میگی. 

راست راستکی میگفتم : آره دستت درد نکنه. 

بعد شروع کردم به قدم زدن و این ور و آن ور رفتن. 

- ببین آمپول میزنی حداقل نیم ساعت بعدش سر حالی ولی گول نخور بیا برو استراحت کن. 

: باشه می دونی من اصلا طرفدار آمپولم چی هی قرص هی قرص. مرسی مرسی. 

الان معجزه شد. اصلا از بیخ زنده شدم.  دگزای ساده‌ی کامل توی آمپولها به مقام امامت رسیده است.