360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

درباره کتاب شاخ - پیمان هوشمند زاده

زبان سر راست و چیزی که بنده در متن داستانی به مردمسالاری می شناسم داستان بلند شاخ را شکل داده است.روایتی سر راست و روان که به همراه تصاویر مینیمالی که نویسنده ارائه داده است، بسیار به یاد ماندنی خواهد بود.  داستانی درباره جنگ با نگاهی متفاوت. دنیایی که به شکل جزیره ای در گوشه ای از نادیده های جنگ می توانسته است به واقع اتفاق بیفتد. نگاهی که یک عکاس به درستی توانسته است، قصه را در کاسه سر خواننده بنشاند. 

در این کتاب می توان رد پای متنی روان با ریتمی عالی در روایت را که در مجموعه داستان به هم پیوسته - هاکردن - دیدیم، مشاهده نمود. 




شریفجان - شریفجان - تقی مدرسی

قلم روان و زیبایی که انگار مال همان سالهاست. یک حقیقت ازلی و ابدی درباره مرز پر گهری را در قالب کوچگتری به نام شریفجان گنجانده است. این اثر تماما در هجو و هزل اخلاقیات نا شایست ایرانی است. چیزی که در شور آباد جمال زاده و آثاری شبیه این می شود یافت. 


زبان روان روایی چیزی بدور از آرایه ها و صنایعی است که بعدها در نثر بزرگانی چون محمد کشاورز دیده شده است. غذای لذیذی برای ذهن خواننده که در حدود 200 صفحه شما را پای ثابت این رمان یا داستان بلند خواهد نمود. 

روایتهای شخصی و داستان نویس ها

انگار هر کسی خودش به تنهایی می‌تواند قصه‌ی خودش را حمل کند. این فرق نویسنده‌ها و آدمهای عادی روزگار است. نویسنده‌ها همیشه دارند تا آنجا که دستشان می‌رسد روایتهای آدمهای مختف دنیا را حمل می‌کنند. گاهی توی تشنگی عجیب روزگار از این بغلی همیشه تازه می‌نوشند و تازه می‌شوند. آدمهای عادی در مقابل این قصه‌های نفسشان همیشه نمی‌توانند درست و حسابی مقاومت کنند. کسی حرفشان را نمی‌شنود و نهایتا تصمیم می‌گیرند اینقدر روایت هفتاد سال پیش زندگیشان را دستکاری شده توی سینی تحویل مهمان بدهند که آدم شرمنده می‌شود به مهمانی روایتهایشان برود.  اینها را که گفتم برای آدمهای باهوش جامعه است که قدرت انطباق بالاتری نسبت به دیگران دارند و اینجا می‌شود گفت که هوش اجتماعی ترکیبش با نهاد پذیرش تغییرات اجتماعی ملقمه‌ای درست می‌کند اینطوری. به نظر این زخم از آنهایی است که واقعا در تنهایی می‌خورد و از بین می برد. امروزی بودن خودش اصل موضوعی برای سعادت بشری فرض می‌شود. مثل باد پاییزی که دست تطاولش به شکل پیش فرض برای هر کاری دراز است. اینطوری به طور قطع و یقین تا مثلا 50 سال آینده سعی می کنیم به جای احیاء تحلیل تاریخی پدیده های اجتماعی در قالب داستان، برویم سراغ رویا بازی و هوشبری هزار و یک شبی از نوع آمریکایی اش که به راستی از آب کره می گیرد و به صورت کتابهای یک دلاری تحویل قشر عظیم خواننده های عامه پسند می دهد. 

سیاسنبو- محمد رضا صفدری - نشر شیوا

محمد رضا صفدری نویسنده ی مهجور و معاصر ایرانی است. مهجور بودن و معاصر بودن واژه هایی همزادند. 

بخت گشا ترین فعالیت روزهای تعطیل نه - کافکا- بازی است نه آن نسخه های وطنی...

به نظر این روزها باید شب و روز کنار اقامتگاه بخاری خانه مقیم شویم. فقط دردسرش می شود شب ها که ممکن است فاصله بگیریم و بی افتیم توی دره. اینطوری هم می شود دلاوریهای مردم را به قلم محمد رضا صفدری خواند و لذت برد: سیاسنبو

 مجموعه داستان سیاسنبو- روان و عجیب قصه پردازانه است که سال 68 چاپ شده. قصه ی آدمهای جنوب در تقابل با خارجیها، سختیهای طبیعت و فقر... یک مدت طولانی بود این سبکی قصه نخونده بودم.


یادش بود که - انتو - تن ورزیده و سیاهش را تو خاک گرم ولو می کرد و - حسین حسین - می گفت. اوکه مانند گرگو زن و بچه نداشت که آنچان خودش را می زد. آن هم جلو زن و دخترها که از پس پرده های سیاه سرک می کشیدند و همدیگر را هل می دادند تا بهتر ببینند. دخترهایی که چادرشان می افتاد و صورتشان پیدا می شد. 

علو- سیاسنبو- محمد رضا صفدری - نشر شیوا

ادبیات داستانی - مشکل پلات گریزی

دگر دیسی به پروانه، برای کرم ابریشمی که از پشت پیله نور دور مدرنیته را می بیند سخت است. کرم محال اندیش لازم دارد. برگ تازه می خواهد و گلشنی با باغبانی خوش اخلاق

به نظرم اگر در خیلی از داستانهای این روزیها کمبود روایت هست به مشکل ابتر بودن نسل ما ربط داشته باشد. این به قصد توهین نیست.
 زمستون میشه. تابستون میشه. محرم میشه بعدش میشه نه کسی مسلمون میشه نه کسی کافر. هیچ اتفاقی درون آدمهای روشن فکر نمی افته. انگار محصولات گلخانه ای باشیم که توی دسته های مختلف چیده و آماده ی فروش هستیم. 
تجربه ی زیستی متفاوت چیزیه که کمیاب شده 
دقیقا مثل فرق خیار گلخونه ای بی طعم و مزه و رنگ با خیار جالیزیه.  هجو همه چیز. هجو داستانی که داره تمام معانی رو مثل آبرفت می بره به دریاهای آزاد بیرون این سرزمین.
آبی هم که از این سرزمین رفته طعم و بوی اینجا رو نداره