360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

مارادونا با دست خدا زنده است hand of god

باران اینقدر زیاد می‌بارید که باورم نمی‌شد نتواند آن همه کوکائین را بشوید. دیگو آرماندو مارادونا ما بودیم که دست خدا بهمان زد و آورد توی کوچه. مارادونا هیچ وقت سبد خریدهای قرمزِ مانده در گوشه‌ی کوچه‌ها یادش نمی‌رود که به عشق او به جای نان خریدن فوتبال بازی می‌کردیم و فریادهایی می‌زدیم که انگار خودش دست خدا را بین همه‌ی ما توی کوچه‌ها تقسیم کرده بود. مارادونا یادش نمی‌رود که پسرها عشقشان این بود که از این سرِ زمین دریبل بزنند و برسند به آن سر زمین و هزار بار توی این کار موفق نشوند چون مارادونا آن سر کره‌ی زمین داشت چرت می‌زد و بیشتر و بیشتر توی کاپشن‌اش فرو می‌رفت و ما داشتیم از گرمای کوچه تلف می‌شدیم چون به خاطر فریادهایی که زده بودیم، همسایه‌ها آمده بودند و دروازه‌ها را با قفل به هم بسته بودند. آن وقت باید دیگو آرماندو مارادونا از آن سر دنیا خوابش را کنار می‌گذاشت و می آمد و از لای همان قدر که باز مانده بود توپ را می‌فرستاد توی دروازه. اینطوری ما که موبایل نداشتیم حتما با مغزمان ضبط می‌کردیم و هیچ وقت مارادونا را فراموش نمی‌کردیم. او حالا ممکن است با چشمهای تیزبینش لای در بهشت را ورانداز کند. #مارادونا #فوتبال #maradona #diego #hand_of_god #عمار_پورصادق #دست_خدا