360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

فرهنگ سازمانی : آبدارچی یا مدیر، مساله این است

منشی شرکت زنگ می‌زند: الو – خانم رفیعی؟

می‌گویم: خانم رفیعی همین حالا از اتاق بیرون رفت.

می‌گوید. ایشون چرا ضوابط رو رعایت نمی‌کنه؟ چرا بدون اجازه تقویم رومیزیش رو با بغل دستیش عوض کرده؟ اصلا آبدارچی باید پاسخگوباشه؟

- باشه. بهشون میگم.

- اصلا چرا ایشون تمام خودکارهای سبزی که شرکت بهش داده گذاشته توی یک کشو، محصور کرده؟ ما هزینه کردیم براش.

- من خانم رفیعی نیستم ولی می‌گم.

- آقا میشه بگین اصلا چرا ایشون کهنه‌ی بچه رو روی میز عوض می‌کنه؟

- پس اینقدرها هم بی تقصیر نیست.

- چی فرمودین؟ خانم رفیعی؟

- من خانم رفیعی نیستم. مضاف بر این خانوم نیستم ولی چشم حتما بهش می‌گم.

- راستی یه چیزی. میگم خبر دارین خانم رفیعی بعد از ظهرها کجا میره؟

- نمیدونم ولی وقت شیر داره احتمالا میره به بچه‌اش شیر بده.

- وا؟ من شنیدم میره به بچه های مردم شیر میده.

- یعنی چی خانوم؟ چرا باید چنین کاری بکنه؟

- شنیدم به خاطر پول؟

- باشه. باشه. بهش می‌گم خودکارهای سبزش رو هم دربیاره و استفاده کنه. مرسی خانم.

گفت خواهش می‌کنم و قطع کرد و با خیال راحت به 17 امین روز مهرماهش ادامه داد

فرهنگ سازمانی در شرکت جمع و ناجور

تنها جایی که یه مرد میتونه چیزی رو سر بکشه یخچال شرکته چون توی هیچ خانه‌ای چنین حرکتی پذیرفته نیست. #سرکش
حالا این روزها آبدارچی‌های محترم مثل دکترهای شبکه‌ی سلامت، روزی هزاربار انواع خوراکیهای سالم را با ما مرور می‌کنند. به آبدارچی می‌گویم: امروز زیتون آوردم. میگه: آقا جان ببین. اینجا جا نیست. زیتونت رو بخوای بذاری توی یخچال، قشنگ چهار نفر دیگه ناهارشون رو همین حالا باید بخورن چون خراب میشه. قانع می‌شوم. زیتون را بر می‌دارم و از جلوی کولر آویزان می‌کنم. مدیر می‌رسد: آقا این چیه اینجا؟ مگه سفره‌ی خونه‌‌ی نصرت خانومه؟
می‌گویم: نصرت مگه مرد نیست؟
مدیر اینقدر توی کت تنگش دارد فشار می‌آورد که حالاست پاره شود: برادر من چه ربطی داره. اینو از اینجا بردار.
بر می‌دارم. مجبور می‌شوم برای اینکه زیتون خراب نشود از راهروهای تنگ و تاریک شرکت عبور کنم و به هر اتاقی زیتون تعارف کنم. آن هم هشت صبح که همه دارند نان گرم با پنیر و کره و انگور و انجیر و بسه دیگه، می‌خورند. تا به حال توی اتاق آخر راهرو نرفته‌ام. زیتون را شیک توی دستم گرفته‌ام و در را با اعتماد به نفس باز می‌کنم. تق. باز نمی‌شود. محکمتر می‌زنم. تق!
صدای داد و بیداد از اتاق بلند می‌شود: چی کار کردی آقا؟
می‌گویم: من. وای. من کاری نکردم.
می‌روم توی اتاق. خیلی فشرده است. دستگیره‌ی در دقیقا خورده به گیجگاه یکی از کارمندها. او هم الان سرش افتاده روی میز. آن گوشه‌ی اتاق یک تخت بچه‌است. بچه دارد برای مامانش که پخش شده روی میز گریه می‌کند. همه دور زن جمع شده‌اند. زیتونی با چنگال درمی‌آورم و به دست بچه می‌دهم. بچه سریع زیتون را می‌گیرد و به دهان می‌برد. اول شوری بعد ترشی و حالا تا گاز می‌زند، زیتون را تف می‌کند. بیرون. آبدار چی دنبالم راه افتاده ‌است: آقا! بی زحمت آقای مدیر کارتون داره.

آیا مشکل سازمانها استخدام افراد کارآمد و باهوش است؟


حتما تصدیق می‌کنید که از لحاظ فنی فاصله‌ی بسیار کمی بین ما و آنها در توان فنی تولید نرم افزار وجود دارد ولی فاصله‌ی منابع انسانی ما تا ایشان از زمین تا آسمان است.

افراد کارامد یعنی چه؟ اگر بپذیریم فرد کارآمد در آن طرف دنیا با ایران فرق دارد می‌توانیم به بحثمان ادامه بدهیم. فرد کارآمد در ایران یعنی کسی که با هزاران توانایی و ابتکار، هر آنچه در دانشگاه خوانده است را کنار می‌گذارد و مهارتهای پادویی خود را افزایش می‌دهد. یعنی در درجه‌ی اول اطاعت فکری از مقام بالاتر که اگر اهل انفعال هم باشد، به بدترین شکل آن یعنی اطاعت در ظواهر و انفعال در تصمیم‌ها می‌انجامد.

این فردی فقط سطح کورتیزول خود را کنترل می‌کند تا در هر شرایطی خشمگین نشود، احترام بگذارد و به هر ترتیب حتی با اره کردن پایه‌های میز خودش را به سطح پایین تر از مدیرش تنزل دهد. چنین فردی از لحاظ فنی ممکن است در مقاطعی ابتکار عمل را در دست داشته باشد ولی رفتارش دقیقا مانند برادر بزرگتر خانواده‌ی فقیری است که برای شام امشب لقمه‌ی شکم سیر کنی فراهم می‌کند. در چنین فضایی مدیران، تمام آنچه در سازمان وجود ندارد را از فرد طلب می‌کنند. این حقیر حتی در سازمانهای بزرگ نیز دیده‌ام که بهترین مدیرها چیزی در سطح 10 کارشناس سطح یک را در نهایت می‌توانند مدیریت کنند. آن هم مدیریت از نوع فروشگاهی که شما یک سری فروشنده‌ی خدمات زیر دستتان دارید. برای همین تنها چیزی که این روزها به طور مشخص در شرکتهای نرم افزاری متوسط و بزرگ اتفاق می‌افتد فقط کپی کردن یک فرهنگ رفتاری ضعیف مثل صحنه‌ی جنگ است. سرداری جنگی را تصور کنید که دانه به دانه بهترین گلادیاتورهایش را به میدان می‌فرستند. آیا واقعا خارجیها، اروپایی ها و آمریکایی ها هم اینطوری مدیریت می‌کنند؟

تاریخچه تقریبا همه چیز- تاریخچه‌ی ما

آلبرکامو یک جمله ی معروف دارد به این مضمون که  مردان اهل نمایش هستند و زنها تماشاچی آن هستند. توی این مردها کلی بدن ساز و عزیزم چه هیکلی هستند که نمایشهای جالبی اجرا می‌کنند. یک عده از دوستان شفیق هم هستند که همکاریم و به انواع ورزشهای سازمانی مشغولند. یعنی ماهی دو دفعه از طبقه‌ی دوم اسباب کشی می‌کنند، گردگیری می‌کنند. کاغذ دیواری نو می‌زنند به دیوار، منشی جدید استخدام می‌کنند   و می‌روند طبقه‌ی چهارم، بعد با بهمن همین امسال دعا می‌کنند بر گردند همان طبقه، چون زانو درد گرفته‌اند و آسانسور هم خراب است. در این بین زنانی هم هستند که تمام این ورزشها و نمایشها را باور می‌کنند.
1-     دوید و آمد و خودش را رساند به آسانسور. گوشهایش را انداخته بود بیرون چون چیز مناسب‌تری برای بیرون انداختن همراهش نبود. پرسیدم : شمام جابجا شدین؟
توی درز آسانسور زل زده بود که برگشت و خیلی جدی مثل جلسه‌ی پایان نامه، گفت: ما هولدینگیم، کسی نمیتونه ما رو جابجا کنه.
2-     داشت نصیحت می‌کرد بعد گفت: حالا از من گفتن، سال دیگه من توی اتوبان تهران قم مرحوم می‌شم، ولی تو می‌گی خدا بیامرز خوب راهنماییم کرد.
گفتم: حالا چرا تن ماهی رو نمی‌جوشونی ؟
-         این همه قرعه کشی شرکت می‌کنیم برنده نمی‌شیم، حالا این باکتری خفن تن ماهی می‌شه نصیب ما بشه؟ این انصافه؟ آقا جان ما اصلا اهل رحمت نیستیم. ما شانس نداریم. تند هم می‌ریم. خوب هم می‌ریم.
3-     گفتم : برادر تو چرا اینقدر تعارفی هستی؟
گفت: ما اهل تعارفیم کلا. مثلا به جای تریاک و سیگار و اینها می‌گیم: رساندن غبار غلیظ به حلق مبطل روزه است.
4-     درباره‌ی خانواده‌شان صحبت می‌کرد. اینکه پدرش اگر سفر خارجی برود تایلند، شهر خانواده -پاتایای سابق-   نیست. راست می‌گفت. از اون خانواده‌هاش نبودند. من هم سعی کردم این داستان بلند و زیبا را گوش کنم. آن لیدی هم ادامه می‌داد: بابام هرسال خودش پوشالهای کولر رو عوض می‌کنه.
-         آخه طرفای شما که ساخت و ساز نیست، که خاک بگیره خراب بشه.
-         نه خوب. ما خونوادگی یک سری کارها رو هر سال انجام می‌دیم: تعویض پوشال کولر، زدن رنگ آبی به کف استخر، سفر درست و درمون.
-         همین؟
-         خوب آره چون خونواده‌ی ما اقعا اهل مبل عوض کردن و دامبال و دیمبوی الکی نیستن.
5-     اول برادرش آمد با همان عرق‌گیر نشست روی مبل و یک سلام دهم ثانیه‌ام به سمت ما حواله داد. خودش هم بالاخره از توی اتاق پیدایش شد. آمد و سلام و احوال پرسی کرد.
گفتم: امیر قبل از اینکه بریم سر پروژه
-         بگو.
-         امیر شما همه باید با عرق گیر بگردین تو خونه؟
-         آره تازه بابام هم الان می‌آد همینطوریه.
-         بعدش می‌دونی عرق گیر همینطوری خالی خالی هم جرمه؟
-         باشه ولی ما همه اعتقاد داریم مرد باس با عرق گیر بشینه و مشکلاتش رو حل کنه.  

پ.ن: ما بر این باوریم که نوشتن مطالب لوس فقط برای فراموش کردن و طی کشیدن کف- دقیقا معلوم نیست کجا- به کار می رود و ارزش ابتذالی دیگری ندارد. 

سهمیه بندی اینترنت در قالیبافی : سازمان محوری

سهمیه بندی اینترنت و به طور عام سهمیه بندی یکی از کروموزوم های مرتبط با گونه های جهش یافته از نوع آدمیزاد است. سهمیه بندی مهم و مطلوب در شرکتهای آی تی که می بایستی مصرف کننده ی عمده ی پهنای باند اینترنت باشند، یکی از دستاوردهای کلان مدیران آی تی است. بدیهی است کسی پهنای باند کافی نداشته باشد، ترجیح می دهد با استفاده از قطره های در دسترس و یا روشهای تقطیر و غیره کمی از پهنای باند لازم برای امورات خود را تامین نماید. ارباب قالیبافخانه  برای اینکه قالی گران بهای خودش آسیب نبیند، سعی می کند حتی الامکان در طول فرآیند طولانی قالیبافی، قالی را از تعرض آفتاب حتی برای مدتی کوتاه نیز مصون نگاه دارد. بدین روی همه ی قالیبافی ها و قالبافخانه ها همتی در کوچک کردن پنجره ی اتاق دار قالی  و پرت نمودن آن از دسترس کودکان قالیباف دارند. به همین خاطر بسیاری از شرکتهای آی تی محور نیز می خواهند و می توانند کارمندان خود را هر چه تمام تر محدود نمایند. در برخی از این موارد و درست زمانی که نخ قالی از نوع ابریشمی باشد، صاحب قالیبافی می تواند بدون توجه به ضعیف شدن چشمان دخترکان قالیباف به فرآیند طولانی بافتن قالی ابریشمی و در آمد حاصل از فروش آن فکر کند. بدین روی برخی از شرکتهای آی تی محور با مقرر نمودن ماهیانه 700 mb اینترنت از سهم الارث قالبافهای گذشته، سعی در تولید قالی ابریشمی نموده اند. بدین روی باید مواظب بود وقتی جستجویی انجام می دهید گوشواره و ساعت غواصی و سیم فندک جلوی چشم شما ظاهر نشود. بعضی وقتها نیز از دست دیو احتیاط نیز کاری ساخته نیست و شما سر خود در یک سایت برنده می شوید. سهمیه بندی اینترنت مانند خیلی از اقدامات اصلاحی فله ای به صورت بذر کشی، سمپاشی و غیره در شرکتها اتفاق می افتد. در برخی از موارد یعنی درست وقتی که از منابع وایر لس نیز استفاده می کنید منتظر و مترصد سم پاشی هایی باشید که ممکن است گیاهان نهان دانه و تخمهایشان را مورد اصابت قرار دهند! 

اصولا کارمند خوب باید شانه و ناخن گیر مصرف نماید. واکس کفش و نخ موبر به وفور در سازمان مستقر شده است. 

کارمندانی که در سازمان های با سهمیه بندی اینترنت به زیست مشغولند زین پس به جای گرفتن سهیمه از همکاران، غایب ها، مرده ها و مستعفی ها با درج آگهی گوسفند زنده در پورتال سازمانی خود خواهند توانست، سهمیه اینترنت مورد نظر خود را تامین نمایند.