360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

آلمان: کشور بدون گاو کشور بدون طبیب است!

این قدر که آلمانها به زیر ساختشان با خوردن لبنیات اهمیت می‌دهند، ما دنبال معنویات بودیم. یعنی درست همان موقع جمله‌ای شبیه این را روی دیوار مردم، می‌نوشتند. آن موقع هم طوری نبود که کسی برای نوشتن یک جمله از کسی اجازه بگیرد. با سلیقه‌ی شخصی خودشان می‌نوشتند و صد البته مردم ما هم اهل نوشتن روی دیوار بودند. مثلا - لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال باشد- همان موقع یک سوپری سر کوچه‌مان بود که دیوار بزرگی داشت. اخلاق خوبی هم نداشت ولی صبح ها وقتی خلوت‌تر بود می‌دیدم که می‌آمد زل می‌زد به نقاشی بزرگی که روی دیوار مغازه‌اش بود. می‌گفت این را خود چای شهرزاد ازم اجازه گرفت و آمدند یک هفته‌ای کشیدند و رفتند. توی جوانی کشتی گیر بود ولی حالا چماق آتش دیده‌ای زیر دخل نگه می‌داشت تا خدای ناکرده کسی سراغ‌اش نیاید. این را از قصد به این و آن نشان می‌داد چون آن موقع هم پیگیری بهتر از درمان بود. بالاخره آن چای شهرزاد هم که تنها مونس 2 متر در 2 متراش بود را یک روز به ضرب و زور با رنگ سفید پاک کردند. ولی او از رو نمی‌رفت و از زیر همان لایه رنگ باهاش درد و دل می‌کرد. مثل امروز نبود که آدمِ تنها بخواهد با ATM ها درد و دل کند. بالاخره روزگار طوری شد که او هم یک روز مغازه‌اش را تعطیل کرد و بعد از 25 سال مغازه‌داری دیگر کسی به آن آدرس نه چای و نه شیر و نه هیچ خوراکی دیگری نفرستاد و نخرید. #استخدام #چای #عمار_پورصادق
 

بیمه ایران به عنوان یک شرکت دولتی

همه جای دنیا بین دولتی و خصوصی. خصوصی کوچک وخصوصی بزرگ تفاوت هست. شاید عجیب باشد ولی شرکتهای دولتی‌ای هستند که اینطوری باشند: وقتی داشت عید می‌شد کلی اتفاقهای قابل توجه افتاد. مثلا یک تومان واریز کردند تا فقط معلوم شود طعم ملی شدن صنعت نفت چه طور است. تمامی هتلها به جز جزایر مارماریس، 75 درصد تخفیف دارند. بعد یکی آمد برای آنها درباره‌ی فریضه‌ی خانه تکانی سخنرانی کرد. بعد از آن شخصی اولین قرارداد لوله پاک کنی برای پرسنل اداره‌ی آنها در شب عید را به همراه اولین لوله پاک کن مخصوص کارکنان این اداره، نشانمان داد. مدیر عامل هم آمد و تبریک گفت. بعد در پایان عده‌ای با قوطی‌های پر از آجیل موسیقی نواحیلی مخصوص این اداره را که سالهاست دارد اجرا می‌شود، نواختند. خانمها بیشتر از قوطی‌های پسته که شر شر خوب و گوش نوازی داشتند به هیجان آمده و دست زدند. در انتها‌ی مراسم کمی هم از دیگر تاریخچه‌ها و مراسمهای مربوط به نوروز گفتند. یکی از پیرمردهای اداره که می‌گویند ساعت خواندن بلد نیست و از روی آفتاب و مهتاب زندگی می‌کند آمد و رسم سمنو پزان این اداره را برای نسل جاری توضیح داد.او اعلام کرد که اعتقاد به بخت بلند جهت پاداش و دستمزد دارد و الا چیزی که از فضل پروردگار نباشد به پشیزی نمی‌ارزد. لازم به توضیح است که درخشان‌ترین بخش مراسم بخش اهدای جوایز بود چون آنهایی که در آموزشهای ضمن خدمت نمره‌های عالی کسب کرده بودند، لوح زرین ویژه‌ی این مراسم داده شد.لوح ویژه به طریقه‌ی عجیبی در مراسم ساخته می‌شد. قطعه‌ای طلا به اندازه‌ی زبان فرد. ابتدا کارمند مورد نظر در جایگاه قرار گرفت. بعد با تاباندن نور و اندازه گیری طول سایه‌‌ی زبان، تخمین موفقی از اندازه‌ی زبان کارمند مورد نظر به دست آودند. بعد قرار شد تابلویی به شکل همان سایه و با همان ابعاد از ورقعه‌ی طلا درست نموده و به کارمند مورد نظر اهدا نمایند. #bighanoon #عمار_پورصادق

فرهنگ غذایی در شرکت ما و شرکت آنها

 یک شرکت دولتی هست نزدیک ما که البته بوی غذایش همیشه همراه ما هست. یک تیم آشپز ژاپونی در طبقه‌ی دوم فقط غذای معاونین را ردیف می‌کند چون اعتقاد عمده بر این است که ژاپنیها و معاونها عمر بالایی دارند. طبقه‌ی هفت آشپزهای ایتالیایی برای مدیران فست فود درست می‌کنند. البته اصلا به این دلیل که فست فود خورها و مدیران عمر کوتاهی دارند نیست. همکف آشپزخانه‌ی مابقی پرسنل هست . نانوایی شرکت که در طبقه‌ی دوم واقع شده، نان سنگک تازه به غذاخوری می‌دهد که صدای پرسنل را درآورده است چون خیلی تکراری و نوستالژیک است. اول غذاخوری توی طبقه‌ی 13 شرکت بود که به دلایل کاملا خرافی اعتقاد داشتند سکته‌های قلبی اخیر به خاطر غذاخوردن در این طبقه است. به همین دلیل غذاخوری رفت توی پنت هاوس طبقه‌ی 14 مستقر شد. البته همزمان با این تصمیم تیم پزشکی شرکت ایشان تصمیم گرفت سالادهای چرب را از 22 نوع سالادی که در وقت ناهار و یا شام بیرون بر رزرو می‌شد حذف نماید. یعنی حالا فقط 16 نوع سالاد در قید حیات است که مورد انتقاد هیچ پزشکی نمی‌باشد  اما شرکت ما با توجه به گرانی بنزین و البته قبل از آن ترجیح می‌داد که ما از ناهارهای خانگی خودمان که البته سالم‌تر و بهتر از هر چیزی است، تغذیه کنیم تا مشکلات شرکت دولتی بغلی را نداشته باشیم. البته در اقدامی انقلابی، یک میز کوچک برای قراردادن تنقلات و میان وعده توی ابدارخانه قرار داده‌اند که افراد به خاطر سرپا استفاده کردن از میز، کالری بیشتری می‌سوزانند و سالم‌تر زندگی می‌کنند. البته روی این میز بیشتر نان خشک همراه غذا و پیازهایی هست که عملا از تهیه‌ی غذا اخراج شده‌اند. شاید این پیازها زیادی چشم و دل آشپز را سوزانده باشند. اخیرا به دلیل اینکه دستشویی شرکت پاسخگوی 80 نفر کارمند نیست، ما با سوزاندن کالری بیشتر و بیشتر به یک بیمارستان غیر انتفاعی نزدیک می‌رویم و باز هم از صف طولانی بیمارانی که به دلیل مسمومیت و پرخوری و حتی نقرص و مشکلات قلبی توی صف انتظار هستند، دیدن می‌کنیم. سایه‌ی همگان مستدام. #تهران #دولت #نهاد #سازمان #رفاقت

شرکت ما و شرکت آنها –بخش دوم

اما بشنوید از شرکت ما: وقتی که آخر سال می‌شود بهمان کلی کتاب هدیه می‌دهد. مدیر عامل: خانم منشی به بچه ها اعلام کنید pdf های توی شبکه رو به عنوان هدیه برای پرسنل در نظر داریم.

منشی با لحن مخصوص شب عید: وا؟ فقط همین؟

مدیر عامل: نه خوب یه بادیه مسی کوچیک هست.

وضعیت شرکت ما -مدل کسب و کاری -مدیریت
وضعیت شرکت ما -مدل کسب و کاری -مدیریت


- چرا کوچیک؟

- برای اینکه به پرسنل یادآوری کنیم: آب هست ولی کم هست. مخصوصا برای حمام.

-تاس خالی بد نیست؟ نمیشه مثلا وسایل شستشو بهشون بدیم؟

-فکر خوبیه. شامپو تخمه مرغی پاوه رو هم به بسته‌ی پیشنهادی ما اضافه کنید. البته مدیر پروژه ها یکی یک دونه لیف هم اضافه می‌گیرن.

پس از آن، آقای مدیر عامل در سخنرانی خود اذعان داشت که ما امسال سال پاکیزگی شغلی خواهیم داشت. بعد از ماه دوم سال یعنی اردوی بهشت متوجه شدیم این موضوع به شکل تعدیلهای جدید، رخ نموده است. برای همین شرکت ما برای اولین بار در خاورمیانه برای پرسنل خود- جشن تعدیل- برگزار نمود. بدین ترتیب که برای گفتن : تعدیل شدی عزیزم.

اتاق ویژه‌ای به شکل زیر طراحی نمودند. اتاقی بدون پنجره. با دیوارهای ضربه گیر. به همراه یک میز و صندلی با قابلیت تحمل ضربات بسیار. توجه داشته باشید که صندلی با ضربات بسیار از ضرب عوامل اول دیوار و میز و اتاق و پرسنل و ک م م فیش حقوقی پرسنل با ب م م اقساط باقیمانده ‌از وامهای قدیمی بانکی به دست می‌آید و اصلا ربطی به کتک کاری با صندلی بعد از شنیدن عزیزم تعدیل شدی ندارد. روی میز یک قوطی شربت آبلیموی رقیق هست که می‌تواند به فشار افتاده به هر کجا، کمک نماید. یک قوطی روغن زیتون بودار قدیمی هم هست که از ابتدای تاسیس شرکت روی همین میز هست. اگر شما احتمالا بعد از شنیدن چنین خبری، دچار مشکلاتی شدید، نامبرده می‌تواند درجا کمکتان نماید و سوگند که این یک قوطی آب معدنی نیم وجبی چنین توانایی زیادی در اجابت مزاج آدمی بازی خواهد نمود. طراحی این اتاق از سوی مدیر عامل ما همین امسال توی جشنواره‌ی مدیریت خوارزمی جایزه‌ی اول – مدیریت منابع انسانی- را کسب نمود. مدیر عامل ما هم آن کت و شلوار قشنگه را پوشید و رفت گفت: ما اعتقاد نداریم شرکت ما منابع انسانی دارد. ما چیزی به نام سرمایه‌های انسانی داریم. بعد یکی از میان جمعیت فریاد زد. تلنت پولtalent pool. که معلوم شد دفعه‌ی دوم انگلیسی‌اش را فریاد زده است. پس از آن همه او را شناختیم. او کامران پاچه، مربی بدن سازی شرکت بود که این بار در تی شرت صورتی‌اش ایفای نقش می‌کرد. مدیر عامل ادامه داد: بعله استخر سرمایه‌های انسانی داریم و حاضران کلی کف زدند و گفته‌های مدیر عامل را به غایبان رسانیدند. شرکت ما در پایان سال پسر از ارسال یک عدد کارت تبریک الکترونیک در آن سال به کار خود پایان داد.

فرهنگ سازمانی : آبدارچی یا مدیر، مساله این است

منشی شرکت زنگ می‌زند: الو – خانم رفیعی؟

می‌گویم: خانم رفیعی همین حالا از اتاق بیرون رفت.

می‌گوید. ایشون چرا ضوابط رو رعایت نمی‌کنه؟ چرا بدون اجازه تقویم رومیزیش رو با بغل دستیش عوض کرده؟ اصلا آبدارچی باید پاسخگوباشه؟

- باشه. بهشون میگم.

- اصلا چرا ایشون تمام خودکارهای سبزی که شرکت بهش داده گذاشته توی یک کشو، محصور کرده؟ ما هزینه کردیم براش.

- من خانم رفیعی نیستم ولی می‌گم.

- آقا میشه بگین اصلا چرا ایشون کهنه‌ی بچه رو روی میز عوض می‌کنه؟

- پس اینقدرها هم بی تقصیر نیست.

- چی فرمودین؟ خانم رفیعی؟

- من خانم رفیعی نیستم. مضاف بر این خانوم نیستم ولی چشم حتما بهش می‌گم.

- راستی یه چیزی. میگم خبر دارین خانم رفیعی بعد از ظهرها کجا میره؟

- نمیدونم ولی وقت شیر داره احتمالا میره به بچه‌اش شیر بده.

- وا؟ من شنیدم میره به بچه های مردم شیر میده.

- یعنی چی خانوم؟ چرا باید چنین کاری بکنه؟

- شنیدم به خاطر پول؟

- باشه. باشه. بهش می‌گم خودکارهای سبزش رو هم دربیاره و استفاده کنه. مرسی خانم.

گفت خواهش می‌کنم و قطع کرد و با خیال راحت به 17 امین روز مهرماهش ادامه داد