360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

عقب ماندن در علوم انسانی و کسب و کار بدوی در ایران

عقب ماندگی در علوم انسانی خیلی جدید نیست. زخم کهنه عقب ماندن در علوم انسانی شاید با دنیای رسانه ای آزاد و انقلاب تکنولوژیک به راه حلهای بهتری برسد. شاید خیلی‌ها از این مقایسه به ذهنشان رسیده است که چرا آدم درس خوانده توی این مملکت ارزشی ندارد و آدمهای بی‌سواد مرتب‌ پیشرفت می‌کنند و برایشان اتفاقهای مالی و موفقیتهای اقتصادی بیشتری پیش می‌آید. دیگر از بدیهیات است که درس خواندن واقعا نمی‌تواند – نیش مارکت niche market- درستی برای موفقیت کسب و کاری افراد ایجاد کند و به بیان دقیق‌تر درس خواندن در حد اینکه شما تکنیسین موفقی بشوید در همه‌ی زمینه‌ها کافی است. در فضای کسب و کاری ایران به نظر می‌رسد تکنیسین ها می‌توانند نقش یک جور شوالیه را بازی کنند که می‌تواند یک تنه کلی از کارهای بزرگ را انجام بدهند.

علتهای ممکن عقب ماندن در علوم انسانی:  

ادامه مطلب ...

نکته هایی از ریاضی و فیزیک دبیرستانی- میانگین هارمونیک

گاهی دلم برای تدریس و ارتباط چهره به چهره با آدمهای تیز هوش تنگ  می شود. البته آموزش و یاد دادن تعبیرها همیشه لازم است. برای نمونه : 

میانگین ها را از دبیرستان آموخته ایم. 

می دانیم میانگین حسابی یعنی جمع دو عدد تقسیم بر دو و  همچنین می دانیم میانگین هندسی یعنی جذر حاصلضرب دو عدد. 

میانگین هارمونیک اما به شکل زیر تعریف شده است: 


خوب حالا تعبیر این نوع میانگین خیلی مهم است. 

مثلا بحث سرعت متوسط را یادتان هست؟ 

اگر ماشینی مسافتی را با سرعت X1  مسیری را طی نماید، بعد به اندازه همان مسافت  با سرعت x2 و ... سرعت متوسط همان میانگین توافقی یا هارمونیک سرعتهای یاد شده است! 


پ.ن: مدرسه هر روزش خاطره است چه دانش آموز باشیم و چه معلم مدرسه، مثل ایرانی بودن، عاشق گذشته بودن و خاطره ها هستیم.  


عمو پورنگ - نظام آموزشی- مدیریت تغییرات - ادبیات تخلیه

عمو پورنگ در صدای و سیمای به درستی سمبل دور همی و ابتذال و بد آموزی است. اینکه شخصی با همان مهارتهای خاله و دایی شیرین کن بتواند ذهن این همه بچه ها دست بگیرد یک شوخی بزرگ با مساله ی نظام آموزشی کودکان است. 
در ادبیات تغییر- حداقل در فضای مدیریت تغییرات - یک حرف معروف هست. 
 بزرگترین دشمن تغییرات، تغییرات صوری است.
 این همان بزرگترین مقاومت نسل آینده برای راه درست زندگی است. نمی گویم تربیت. ولی از تمام آموزه های تلویزیونی و به طبع عامیانه یک چیز در می آید: تخلیه . که این یک روش جبری- رسانه ای برای تخلیه ی صرف است و بس.
 

نگاه کنید به خیل تولیدات روزمره  ما در رسانه ای مثل فیس بوک یا تلویزیون. به طور موضعی این روش می تواند به کار رود تا نسل آینده بتواند شفاف و به نظر آزاد اندیشانه، ببیند و انتخاب کند. اما وقتی خودش با صورت مساله ی جهان مدرن مواجه می شود، آیا می توان به همین ها تکیه کرد؟ برای دیدن نتیجه های آنی این حرف کافی است به خیل ایرانیهای مهاجر نگاه کنیم. قسمت زیادی از ایشان بعد از مدتی کوتاه تمام ادبیات تخلیه را فراموش می کنند و تازه طعم تلخ و تهی - نداشتن اصالت فرهنگی- خودش را نشان می دهد. بنده به تجربه ی شخصی ام از مورد کاویهای زندگی خیلی از مهندسان مهاجر، دریافتهایی داشته ام. شاید سخت ترین قسمت ماجرا جایی باشد حول و حوش اینکه دیدگاه زیبایی شناختی خیلی از ما مهندسها به سختی بالغ خواهد شد و یا اصلا این اتفاق رخ نخواهد داد. اما مساله ی مهم نهادهای اجتماعی نداشته مان است که قرار است بالاخره به دست همین درس خوانده های وطنی اتفاق بیفتد. 
برنامه های تلویزیونی را مرور کنیم. واقعا مدت درازی است که وضع به همین صورت است. این نشان می دهد که  نخبه های ما در خواب زمستانی کاملی به سر می برند و فعلا در حال افزایش کمیت هستند. خیلی امیدوارم این قطره های طلایی آفتاب، روزی سرزمینمان را روشن کنند. 

پ.ن: 
1- برنامه عمو پورنگ- واقعا این عمو پورنگ دارد بچه ها را با مسخره بازی و حرفهای دروغکی زدن و باور نداشتن تربیت می کند.
بعد در هر ترجیع بندش برای اینکه صدای بزرگترها در نیاید به سادگی تکرار می شود: با کتاب خو بگیر یاری از او بگیر...
همینطوری است اکثریت غریب به اتفاجق برنامه ها و آموزه های تلویزیونی... جاهایی که بزرگترها سرکوب و خاموش شده اند و به طور مخربی در فضای بچه ها و از زبان آنها حرف می زنند بلکه موفق بشوند. 
نگویید فلانی خیلی خارجی است. کمی موافقید که این آموزشها بر خلاف همه ی شئونات واقعی تربیتی، بچه های نسل بعدی را نا امن و اطمینان پرورش می دهد؟
2- برنامه کلاه قرمزی و پسر خاله - این یکی کمی بهتر و مودبانه تر دارد از زبان بچه ها، انتقاد می کند. لابد زورش به برنامه های بزرگسالان نرسیده و نخواهد رسید. ولی به نظر گفتگوی هوشمندانه با بچه ها همیشه بهترین روش است. مثل چیزی که در آموزش و پرورش آمریکایی وجود دارد. منتهی درجه ی آزادی در زندگی آموزشی آنها وجود دارد. ولی بهتر است دقیق تر دید.  در کشوری مثل ما  ضعیف ترین آدمها جذب سیستم تعلیم و تربیت می شوند. بعدها هم درگیریهای معیشتی وحشتناک این صنف دندانهای تیزی برای نخبه کشی واقعی دارد. نمونه بارز آن هم با اولین مراجعه به وزارت آموزش و پرورش قابل دریافت است. باز هم حرفهایم مطلق نیست و همیشه یک معلم خوب و از جان گذشته و با استعداد می تواند چند شاگردی تربیت کند که به هیچ روی تاثیری بر اقیانوس تلخ و سیاه  نظام آموزشی ما نخواهد داشت. می شود همان جریان المپیادی سازی که قطعا با معایب و مردم فریبی هایش آشنا هستید.