360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

سیاسنبو- محمد رضا صفدری - نشر شیوا

محمد رضا صفدری نویسنده ی مهجور و معاصر ایرانی است. مهجور بودن و معاصر بودن واژه هایی همزادند. 

بخت گشا ترین فعالیت روزهای تعطیل نه - کافکا- بازی است نه آن نسخه های وطنی...

به نظر این روزها باید شب و روز کنار اقامتگاه بخاری خانه مقیم شویم. فقط دردسرش می شود شب ها که ممکن است فاصله بگیریم و بی افتیم توی دره. اینطوری هم می شود دلاوریهای مردم را به قلم محمد رضا صفدری خواند و لذت برد: سیاسنبو

 مجموعه داستان سیاسنبو- روان و عجیب قصه پردازانه است که سال 68 چاپ شده. قصه ی آدمهای جنوب در تقابل با خارجیها، سختیهای طبیعت و فقر... یک مدت طولانی بود این سبکی قصه نخونده بودم.


یادش بود که - انتو - تن ورزیده و سیاهش را تو خاک گرم ولو می کرد و - حسین حسین - می گفت. اوکه مانند گرگو زن و بچه نداشت که آنچان خودش را می زد. آن هم جلو زن و دخترها که از پس پرده های سیاه سرک می کشیدند و همدیگر را هل می دادند تا بهتر ببینند. دخترهایی که چادرشان می افتاد و صورتشان پیدا می شد. 

علو- سیاسنبو- محمد رضا صفدری - نشر شیوا

پیمان هوشمند زاده - خیار سالادی اعلا ببر بزن به خیارشور

پیمان هوشمند زاده عکاس و نویسنده ای است که سالهای آخر جوانی اش را می گذراند. جوانی آقای عکاس موضوعی سنی است و لاغیر. خاکی بودن و فضای خاص این نویسنده عکاس آدم را به غبطه می اندازد. دفترش جای پروژه های عکاسی ای است که کار کرده. خودش با کلمه ی پروژه، چیزی که از تازه عکاسهای عزیز می شنویم بیگانه است. هنوز که هنوز است چیزی از تصویرهای ذهنی ام درباره ی پیمان هوشمند زاده عوض نشده است. 

بعضی ها درباره این چکه نوشته هایی که داریم پی پرسند چرا ژانرش معلوم نیست. 
واقعا جایی که همه ی اتفاقها در هم است چه می توان گفت. شما قضاوت کنید این قصه طنز است؟ اصلا دچار چه ژانری هستید: 

از کنار گشت ارشاد رد می شوی. دختری لاغر اندام مثل نیم تنه ای نصب شده روی دو تاپایه نازک مداد شمعی دارد می رود توی ماشین ون گشت ارشاد. 
دوستانش هم به مامورها می گویند : ما روهم دستگیر کنید!

پ.ن: امروز در خدمت پیمان هوشمند زاده عزیز - عکاس و نویسنده ی دوست داشتنی بودم
واقعا گپ و گفت خوبی بود.  
ادامه مطلب ...

برف و سمفونی ابری - پیمان اسماعیلی

 برف و سمفونی ابری نشان می دهد پیمان اسماعیلی تسلط خاصی روی متن نزدیک به گزارش دارد. حاصل این تقلیل پیرنگ قوی و زیبایی است که کل داستانهای مجموعه را به هم پیوست داده است. البته این مجموعه داستان به هم پیوسته نیست و هر کدام از کارها حیات خودشان را به شکل مستقل نیز دارند. در داستان اول – میان حفره‌های خالی- به نظر تصویر بزرگی از فضای کتاب به دست می‌دهد تصویر برف و کوهستان و البته حفره‌هایی خالی در کوه که تا آخرین قصه به نوعی با ما همراه خواهند بود. در این کتاب با ژانر وحشت مواجه هستیم. در این قصه مردن بدون هیچ روایت مستقیمی با فضاسازی‌های خاص این کتاب روایت می‌شود. اگر به ژانر وحشت علاقه‌مند نیستید هم می‌توانید تا پایان داستان دوم یعنی مرض حیوان صبر کنید. شاید برای مخاطبی که این نوع از ادبیات را نمی‌خواند تا اینجای ماجرا به نظر خنده دار و غیر قابل باور برسد. این غیر قابل باور بودن برخواسته از متن و پردازش قوی در کتاب نیست. در داستان سوم مجموعه- لحظات یازده گانه سلیمان-  به احتمال قوی مقاومت شما در برابر چنین ژانری خواهد شکست. این داستان مجموعه چند گزارش است که سر جمع ماجرا را با معمای خوب خود به پیش می‌برد. گزارشات متنوع هستند و با ظرافت خاصی سعی شده خسته کننده و غیر داستانی نباشند. داستان سلیمانی که از قصه‌اول – از میان حفره‌های خالی پشت سرتان آمده است.

 اینجا جایی است که توالی به حق داستانها به افزایش باور پذیری قصه‌ها کمک زیادی کرده است. این قصه به نوعی قصه‌ی انتقام سلیمان نبی است. در داستان مردگان از مجموعه برف و سمفونی ابری دوباره مردن ناتمام یعنی مردن بین زمین و آسمان را شاهد هستیم. قصه‌ی یک هفته خواب کامل تنها مزیتی که دارد عو ض شدن به جای راوی در قصه است. به علاوه در این داستان نکته‌ی خوبی می‌توان دید: هیچ تضمینی وجود ندارد که بشود آن دنیا نیز باران را دید. یک تکه شازده در تاریکی به نظر در نیامده است. اما با امیدواری کامل در آخرین و فانتزی ترین داستان این مجموعه یعنی داستان پایانی تلخی ماجرای آدمهای سرگردان در سرنوشتی برفی و کوهستانی در حال رفتن از این سرزمین را مشاهده می‌کنیم که به نظر به نا کجا آباد ابدی ذهنی ساخته شده در طول مجموعه می‌روند. پایان داستان اشاره‌ای تلمیحی به تناسخ آدمهای قصه دارد که بسیار زیبا و تاثیر گذار است. 

درباره کتاب بودای رستوران گرد باد - حامد حبیبی

حامد حبیبی به نظر نویسنده خاصی است. نباید گفت صرفا فانتزی نویس. فانتزی نویس معمولا یک نوع تقلیل آدمها به چارچوب متنی و جهان بینی خاصی از سمت نویسنده است که بار سانتی مانتال آن بسیار بالاست. به نظر اینکه نویسنده‌ای این سبک و سیاق را برای نوشتن انتخاب کرده و در کتاب قبلی – آنجا که پنچر گیری‌ها تمام می شوند- و تک داستانهای منتشر شده در همشهری داستان و فصلنامه سینما و ادبیات از ایشان دیده‌ام، شاید یک دلیل دارد. نگاه مدرن به پدیده‌ی داستان و تحت تاثیر نبودن از آثار محدوده‌ی فارسی. داستانهای این مجموعه را به نسبت همه‌ی کارهای قبلی ایشان خیلی دوست داشتم. پختگی و فشردگی متنی که به راحتی از دام لفاظیها و شهوت کلام نویسنده‌های تازه کار بسیار رها شده است. داستان آشغال واقعا به نظر پیرنگش از هیچ خلق می‌شود که هنر داستان پردازی نویسنده را نشان می‌دهد. 

  همچنین داستان کافه لرد چنین رویه‌ای را پی گرفته است. داستان درگاه با اغلب کارهای این مجموعه تفاوت اساسی دارد. این داستان به نوعی توسری خوردگی و به قول دوستان ابتر بودن نسل حاضر را یکجا جمع کرده است که در لایه‌های زیرین این داستان کاملا مشهود است. داستان بودای رستوران گردباد با ساختار عجیب خودش راوی دانای کل را نیز بیرون کشیده و به نمایش گذاشته است. به نظر نویسنده‌ای در این سطح می‌شود دانای کل راوی خویشتن را به یکباره و تمامی از میان یک رمان بیرون بکشد. امیدوارم. 

حامد حبیبی زیاد وبلاگ نوشته است برای همین گاهی بهش چسبانده اند که داستانهایش وبلاگی است. این هم از آن فیس و افاده هایی است که ملت برای تفاوت اثر کاغذی حتی روزنامه ای و وبلاگی قایل هستند. 

راه پله های الکی - فرهیختگی

فرهیختگی به نظر هر چقدر آدمهایش کم شده باشند و زیر سوی پایین چراغ میدان را ترک کرده باشند، باز هم به اندازه کافی مثل امروز سرگرم کننده، جذاب، هورمون افزا، معطر کننده و اصلا وردنه ای برای صاف و صوف کردن چاله های زندگی به نظر می رسد. حالا معلوم نیست چقدر این بافته ها در واقعیت وجود داشته باشد. مثل همان میخ طویه ای که مرکز جهان ملانصیرالدین بود، قافیه ندارد، حقیقت هم ندارد ولی برای شادی ارواح زنده های آدم هم کافی است. انگار زندگی را بدون غلط جلو بروی. اصلا مثل کوهنوردی روی راه پله های دربند است. هر کسی طلبه اش نیست. بعضی ها به شدت تنها می روند. بعضی ها فقط دنبال نرم تنان و یا آهن صاحبان می گردند. بعضی ها هم به صراحت دنبال تفاوت در حد راه پله ای آن هستند. بعضی ها مثل گل گاوزبانی که هفته ای یکبار نوش می کنند، به نظر همین یک روز را با نکشیدن سیگار، انگار در وضعیتی که دوست دارند زندگی می کنند و جبران 6 روز وضعیت اجباری را می کنند و ... که این شاید همین فرهیختگی با همه ی افه و اداهای خواسته و ناخواسته ی همراهش باشد. 
به شهادت باباطاهر عریان که همیشه ی تاریخ عافیت طلبی و کنار ذغال گرم شدن بهتر از آتش هولناک معنی را نوشیدن است که صورت و سیرت را کباب خواهد نمود...