360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

فیلم یک عاشقانه ساده - سامان مقدم- مهناز افشار - مصطفی زمانی



سوژه ی نخ نما و هزار تکرار چه خوبیهایی می تواند داشته باشد؟ 

شاید اولین و سریعترین پاسخ به این سوال ایجاد نگاه متفاوت، برداشت متفاوت و زیبایی دوچندان بیرون کشیدن باشد. 

 

اما این حرفها در عمل فیلمی را دست و پا کرده است که ذاتا یک جور توهین به زندگی روستایی تلقی می شود. کاراکترهایی که اصلا و ابدا نمی توانند در فیلمهای روستایی-rural- درست بنشینند و بازی قابل باور ارائه کنند. یک جور فانتزی غمناک از فیلمهای معاصر درست می کند. باید هیاتی بنشینند و زرشک طلایی هایی طولانی از فیلمهای روز سینمای ایران ردیف کنند تا برای آیندگان این دوره از سینمای ایران مثال آکادمیک و کلاس درسی پیدا کند. 

فرهاد آییش با همایون ارشادی سر میز قهوه خانه روبازی حرف می زنند. به حق متن از نسخه ی آمریکایی ترجمه شده و کمی تحقیق ویکی پدیایی درباره ی زندگی روستایی انجام شده است. برای همین دیالوگها به راحتی قابل ترجمه به زبان اصلی در محاوره های بومی مردمان آمریکاست. 

در جاهای متعدد بازی ضعیف خانم افشار و مصطفی زمانی مشکل جدی متن را دو چندان کرده است. حتی خوشمزه بازیهای کاراکتر قالبی - ارسطو- احمد مهران فر- نیز کمکی به نزول لحظه به لحظه ی فیلم تا انتها ننموده است. 

به نظر مخاطب این جور فیلمها دو دسته اند: افرادی که به خاطر سرما و گرمای زمستان و تابستان، به جای مراکز خرید سینما را انتخاب می کنند. دخترهای نوجوان و پسرهای در حال بلوغی که شیفته ی چهره های برافروخته در سینما هستند و البته به نظر می رسد هر دو گروه دست خالی به خانه ها و زندگی واقعی و یا فانتزی خود باز می گردند و به یاد خواهند داشت که این فیلم هیچ کدام از این دو را برایشان به ارمغان نیاورد. 

خواب زمستانی بالای ونک

زمستان باید آبرودار باشد.

 برف حسابی ببارد

 تا سلاح سرد پرنده‌های نر بومی

 از چشم ماده های مهاجر که تخمشان 

را هم آخر پاییز برای شمارش جاگذاشته‌اند، 

مخفی کند.

 اینطوری پرنده‌های  افسرده 

حتما در اولین روزهای زمستان باهم خواب زمستانی می کنند. 

رستگاری در یلدا

1- یلدا فرار کن

از این شب روسپی پرور بترس

بلند شو و از ویترین آسوده‌های شب زنده‌دار

به عشق بلندترین روز سال فرار کن

برای یک دقیقه‌ روز باش

لطفا برای صبح، عجول باش


2- گاهی لحظه‌ها اینقدر تلخند که نمی‌شود با کلمات منظم ازش گفت. تلخی چیزی نیست که بگذاری توی یخچال خانه و بعد سر فرصت نوش کنی. به همین راحتی خودش می‌خزد روی زبانت. دهانت که بسته است و با کسی حرف نمی‌زنی از چشمها عبور می‌کند. چشها که بسته است از طاق خانه شره می‌کند و با صدای قطره‌های چسبناک و بزرگ و سیاهش تو را بی‌خواب‌می‌کند.


3- حیف که سقف دل کوتاه است و طاق تو بلند، 

فقط یک پیامبر می‌تواند متولد شود تا بشکنی و پایین بریزی‌،

غیر از آن هم که آرزوی کودکان است و آخرین پیامبر هم آمده و رفته است.

پ.ن.: 

دیشب به همه میکروبها اعلان عمومی کردم که بیرون! همه شدند سرطان و حتماً دسته جمعی و بصورت یک غده عمل می کنند!



میگم: چرا مثل ببر تو قفس داری این ور و اون ور میری؟ 
میگه: منتظرم جفتم رو بیارن
میگم: مگه دانشگاه نرفتی؟ 
میگه: دوره ما طرح ارتودنسی باغ وحش بود. ما هم از همون موقع مایعات می خوریم. 
میگم: تو که دندون داری... پس چی میگی؟ 
میگه: آره پسمون دادن... از اون روز هم گوجه فرهنگی خوردم خوب مونده... گوجه فرهنگی خیلی حرف ایده آلیه! ... قبول داری؟ 
میگم: تو رو سر جدت درست حرف بزن... گوجه فرنگی ... اصلا ولش کن جدت چطوره؟ 
میگه: برای همیشه از در خلقت رفت بیرون... شاید اصلا ببر نبود... نمی دونم 
میگم: بابا ماشا ا... تو چقدر تلخی؟ یه کم اجتماعی باش... نه ولش کن... همینطور قدم بزن تا بیارنش! 

ایرانی گری و تعارف در فضای مجازی

ایرانی گری و تعارف در فضای مجازی بزرگتر و مساوی دنیای واقعی وجود دارد. 

مثلا یک استاتوس می خوانی در حوالی فحش به نظام خلقت و موجود دو پا و ایستگاه فضایی میر که بهترین جای دست ساز آدم است وقتی یک فیلم قدیمی و ساختگی از امور روزمره برای زمین می فرستد تا مدیر پروژه روزمره ی آدمها را بهتر توی فضا هم که شده زوم کند. 
بعد تهش می بینی بعد از 35 کامنت تمام بحثها به شکل خدا حافظی های دم در و از این ورا تشریف بیارید و راستی چرا آقازاده نمی رود دکترای پولی بخواند در ادامه ی بحث علم بهتر است با ثروت باشد، در آن پایین ها ادامه دارد.
طوری می شود که احساس می کنی وسط این خداحافظی ها کامنت گذاشتن مثل پیدا کردن طرف داماد یا عروس بعد از - بای بای توی دوربین - است. 
لایک زدنش را بگو که همه اش مزه خاک می دهد و اصلا نمی دانی شور، تلخ یا شیرین است. در این جور مواقع فقط به همان پشتیبانی ساده قناعت می کنی بدون اینکه واقعا رویت شده باشد حرف زده باشی و نظر و بحثی در بین بوده باشد که البت 
روی شانه ی رفیقی زدن بهتر از فریاد مکرر و مکرر است. 
جعفر الشعرا در تهران

حیف که ماهی ها سبیل و حافظه ندارند

به نظر این نفرین یا آرزوی فلان شاعر عزیز بود که گفته بودند کاش آدمی خانه اش را ... سرزمینش را... به همین سادگی شدیم خانه به دوش، بعداز آن هم  شدیم نسل جدید. دوش پهن دیگر شاخی نیست. 

برای کنفرانس های مختلف سعی میشود بر و باریکترها جهت رفت و آمد بین صندلیهای هواپیما و کنفرانس انتخاب شوند، کسی که بشود دور و بر استاد بودن آدمها بگردد و گوش بگذارد لای سبیل کسی و نجوایش را حسابی گوش کند. 


اما حساب ماهی ها جداست. بر و باریک بودنشان مثل بی سبیل بودن و بی حافظه بودنشان اصلا توی لیگ برتر بحث نمی شود.