ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
من آدم محتاطی هستم. امروز نگاه کردم و دیدم توی کارتهای بیزنسی فقط یک کارت داروخانهی شبانه روزی را دارم. یعنی فوبیای این وجود دارد که یک وقتی شبی نصفه شبی بخواهم بروم داروخانه.
ادامه مطلب ...داستان نوشتن هم مثل فوتبال است. پر از احساسات است. همانطور که دارید مینویسید کلی تماشاچی هم دارند شما را نگاه میکنند. کلی آدم فحش میدهند. یک عده هم همینطوری بدون اینکه بدانند اصلا بازی چی است و چه خواهد شد مشغول خالی کردن خود در فضای ادبیات هستند. طرف نویسنده است، هورا. یک عدهای هم به واقع از بازی شما خوششان میآید و گاهی تشویقتان میکنند. همینطوری است که اینقدر بر انگیختگی احساسات بالا میگیرد که یکی دیگری را به طرز بدی تکل میکند تا زمین بخورد. تکل شونده هم به شدت عصبانی است بلند میشود و فریاد میزند. یکی هم میآید و وساطتت میکند. سر و صورت شما و طرف مقابل را ماچ میکند. آدرنالین است که همه جای قصه پراکنده است. رقابت، هر چقدر هم اکراه داشته باشید وجود دارد.
پدر یک باز شکاری بود که توی قفس کفترهای ملقی و ساده اسیر بود. برای همین کم کم یادش رفت که اهمیت و ارزشش بیش از این چهارچوب کوچک است. پرهایش ریخت و دیگر دست انداختن کبوترها را فراموش کرد. مادر و پدرهای ما که به شکل هندوانهی دربسته ازدواج کرده بودند خیلی بهتر از بیشتر جوانهای امروزی شدند. این ازدواجهای باهوش. آدمها که شروع به مهاجرت میکنند ادامه مطلب ...
ا مدتها فکر می کردم گابریل گارسیا مارکز که عمو گابوی بعضی دوستان داخلی است خیلی آدم خشک و نویسنده و آمریکای لاتینی متوهمی است. ولی یک کتابی دارد با عنوان یادداشتهای پنج ساله که درست مثل وبلاگ مارکز عمل کرده است. یادداشتهایی کوتاه از موضوعات مربوط به داستان نویسی، تا سیاست و حتی شاه ایران.
بازهم اگر شخصیت مارکز را دوست نداشتید و دلیلی هم برای کنجکاوی درباره اش ندارید شما را به کرام الکاتبین تلویزیون واگذار می کنم. می توانید همان #خندوانه را بیشتر و بیشتر ملاحظه کنید. برای حمایت از بانوان هم همان الیکا عبدالرزاقی را رای مالی کنید.
پشت جلد کتاب باید خالی باشد تا راحت بتوانی موس را روی آن حرکت بدهی. یا وقتی شب، سکوت اجباریاش را آغاز کرد، کتاب را پشت و رو کنی تا خواب راحت داشته باشی. مثل همان حاج آقای پیش نمازی که موقع نماز حواسش پرت میشد و به مکبر اشاره میزد قاب عکس امام را برگرداند، عمل کنی.
ادامه مطلب ...