360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب - قسمت دوم

در ابتدا قسمت اول را آوردیم و از نمایشگاه کتاب رفتن گفتیم که چی شد رفتیم.


در نمایشگاه امسال لیلی و مجنون کاملا به قصه پیوسته بود.



ولی یوگا از آن دسته ورزشهایی بود که جفت پا پریده بود به صورتمان



حتی مترجمهای قدیمی مثل آقای نجف دریابندری برگشته بودند به همان تخصص سابق و کتاب مستطاب آشپزی را آورده بودند با آشپز خانه شان




به هر حال آدم بعضی غذا ها را وقتی با جناب مستطاب آشپزی آشنا نباشد و تهیه و میل نماید دنیا برایش کهریزک می شود. در همین راستا انتشارات کهریزک نیز کتابهایی چاپ کرده بود و به نمایشگاه آورده بود.



در بسیاری از جاها مرجع کاملی برای پاسخ گویی به پرسشها بر اساس تفکیک جنسیتی وجود داشت.



در برخی از غرفه ها می شد کتابهای نوستالژیک از دهه 60 را پیدا کرد



و در جاهایی دیگر می شد برخورد نزدیک رهنمودهای عملی سعدی را کاملا احساس نمود.




و حتی رهنمود های عملی تر از این حرفهاکه ترکیب خلیجی و هندی بود.

(این خانمی که در غرفه همین شالها را بسته بودند خیلی، نسبت به هویت عکاس، سوال و جوابشان از غرفه مطالعات استراتژیک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیشتر بود )



حتی مدیرو پدر و مادر یک دقیقه ای کافی نبود و می بایست به سراغ روشهای بله گرفتن، نه گرفتن و حتی روشهای منطق فازی رفت.



و در بعضی جاها هم بعضی گم شده های نوجوانیمان بودند که حسابی یادمان رفته بود



به هر حال هر ملتی به رازهای سلامتی و نشاط، به زور هم که شده احتیاج دارد و مثل همین باران زورکی اسیدی تهران باید بزند و سرمان را کچل کند.




همچنین بخوانید :

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت چهارم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب - قسمت سوم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت اول

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت اول

آنقدر این روزها از نمایشگاه کتاب گفته شده که تصمیم گرفتم با همین دوربین نحیف چند تا  عکس اینجا بگذارم. امیدوارم این عکسهای بسته از نمایشگاه کاملا عناوین جاری و فراگیر موجود را به خوبی نشان دهد. پیشاپیش از پر حرفی و کیفیت آماتوری و بد عکسها و سرد بودن کوبیده ی ناهار عذر خواهی می نماییم. 

 شروع از اینجاها و ختم به این جور جاها خیلی خوب است و پسندیده. ما هم از نمایشگاه همین انتظارات را به صورت سرد و گرم داریم. 

به هر حال یک شبی مرامی را به ذهنمان خطور دادیم :



و به مرامات گروهی از دوستان نوستالژیک یادمان آمد اگر مثلا انتشاراتیهای خوب مثل چشمه و اینها نیستند، کدامیک از خوبها را می شود دید. برای همین کرگدنی رفتار کردیم



ولی امان از شب که افکار مزاحم سراغ آدم را حتی شده از سوپر دریانی نیمه شب نیز می گیرند.



کابوسهایمان کمی تا قسمتی مربوط به نان بود



و البته بی منظور به یاد تعطیلی فرهنگ هم بودیم



به هر حال صبح شد و برخواستیم و به نمایشگاه رفتیم.

عده ای برای نجات خود داشتند تلاش می کردند تا ملاقاتی جذب کنند. 



اما به همین سادگی ها نبود و باید حسابی معطل می شدند 



به همین مناسبت لابه لای رفت و آمدهای روزانه غرق رویای چگونه مطالعه کنیم شدند. 



به هر حال از قصه ظهر جمعه رضا رهگذر شروع کردند و توانستند جایی کلاس داستان نویسی ایشان را نیز پیدا کنند.



و البته اینجا هم سر و صدا زیاد بود و نمی توانستند در کنار دنیای سیاستمداران به داستان نویسی دست بزنند. مثلا کار مشاوره ی آقای علی اکبر ولایتی خیلی سر و صدایش زیاد بود و تمرکز داستانی را از طب اطفال به زندگینامه ابو سعید ابوالخیر و شبه جزایر لانگر هانس می برد. 

اما کوتاه نیامدند.

ادامه مطلب ...

فکر کردن به هیچ چیز بیتوته به هیچ

وقتی فکر کردن مثل بیتوته کردن  در جامعه ای شیک و رویایی باشد به راحتی باید کتابهایی تالیف کرد و در تلویزیون نمایش داد درباره آداب تخلیه وغیره با عناوین اینطوری تبلیغ جنس مطبوع نمود. بیتوته درنگی است برای عمل فکر کردن. نوعی از بیتوته کردن را در آدمهای مختلف در تاریخ فکر کردن آدمها می شناسیم. چطور پیامبری در غاری بیتوته می کرد و به تفکر می پرداخت. اما روزگا بشر معاصر در یک شتاب زدگی با تیترهای اینطوری می شود: 

1- با هزار تومان چه می توان کرد؟ 

2- با دو هزارتومان می توان جلوی چه چیزهایی را گرفت؟ (سوال تنظیم خانواده)

3- چرا جاناتان گرت - مبارز ایرلندی سریال کودکی- همش مشروب می خورد و درست و حسابی با انگلیسیها مبارزه نمی کرد؟ و حتی یکبار هم شن کش کارش را برده بود فروخته بود و خرج مسکر کرده بود؟

اما به نظر اوضاع و احوال قمر و کواکب به شکل زیر است:  

 


وضعیت تولید محتوای معاصر در زمینه های هنری، آنجاهایی که با نوشته و کلمه سرو کار دارد، غم انگیز را در عرض یک دقیقه پشت سر گذاشته است. هر کسی با اندازه امیر صغیر کوچه شان هم که شده دارد در توهم امیر کبیری ایران شنا می کند. درب اندرونی با درب کوچه قاطی شده است و هر چه شب گرد بی نوا در  دنیای هنر و علوم انسانی و در یک کلمه معقولات بوده، چادر شب تابستان خوابش را برداشته و آورده است کنار حوض لای و لجن فرهنگی ما نشسته و دارد دلی دلی می کند که این مشکی قیر گون بد شگون هم امروز از گور اموات برخواسته و رنگ و طعم عشق را مثل سالاد فصل روی میز خاله جان وافوری، رنگین ولی روح گزا نشان می دهد.  پیچک امین الدوله، شده است عشرت السلطان هفت قوز که دهانش را برده به گردن جوان امروز ما و همش بام تا شام تخم لق - ولش کن- را توی گل و گردن این بدبخت بی سواد فرو می کند. کاغذهای لوله ای بیت التخلیه شده اند مدرک رسمی لیسانس تا دکتری ملت از فاکولته های از هفت دولت آزاد، که به دیوار استادشان کبره ی از زنای محارم بدتر ارتباط با دانشجو بسته است. مدیران هر چه بالاتر که می روی وازکتومی ذهنیشان شلنگ و تخته انداز رفته پشت بام عمارت دولتی کانتکت آفیسشان و دارند صبح به صبح با چنین خروسی بیدار می شوند. آتیه ی صغیرمان از گذشته ی کبیرمان پر سنگلاخ تر است و بزک هیچ دختری به دوزک هیچ ور وره جادویی جفت نشده تا ببینی کسی کاسه ی آبی را دو نفری از حوض خانه شان بردارد که یعنی ما اینقدر نوک ارزن هم که شده جفتیم. دست رمال باشی و کارچاق کن بختکی خوب نچرخیده و یا ایوان خانه حسابی لیز بوده که امیر کبیرمان افتاده و همان جا سر به طاق و لگن شکن نشسته و دارد  استخاره ی می آید-  نمی آید می کند. امیر های دیگر هم دارند، گونی تفاله جات تولیدکننده های داخلی را به جان شتیل روزانه از خواصشان تحویل می گیرند. نم کشیده چراغی که دم غروب را روشن کند و کس دیگری روی ایوان زمین نخورد. برای همین رعیت از دور صدای سفارت فخیمه  ای را می شنوند که دستشان پس می زند و پایشان با بقیه ی کله و پاچه و زیر شلوار، می کشد و می روند. حتی از راه مال رو، که انگار دوبی دوبی، همان الدورادوی ناپدید است با هزار دلار -امروز قابل دار- خوش به کامشان که سرزمینشان و اصلا حق آبادی اش را فقط از روی کود انسانیشان می توانند درست به یاد بیاورند و آبگوشتهایی که با یار اتوبوسی خورده اند هنوز ته کوله ی خاطرتاشان چربی بسته و هضم نشده است، یادشان می آورد که روزی توی ایران زندگی کرده اند و چرخی زده اند. اما هر چه توی ذهن گیگا بایتشان شخم می زنند به جز همان سینه ی باز و ادکلن و شب بام و بام بام یادشان نیست. خدایشان بیامرزد که گاهی همان یاد شلیته ها هم با چند قطره اشکی از دوری و دلبر شرقیشان همراه است و نشمه های دیگر دنیا به مزاجشان هیچ نخواهد ساخت مگر با تناسخی دوباره کسی بیاوردشان و دوباره دم همان حوض از خواب بیدارشان کند و نقد امروز را بدهد دستشان! 

پ.ن: جان من شما بودید به چیزی فکر می کردید؟ از چیزی حرف می زدید؟ 


پیشنهادهایی برای گردشگری در تعطیلات

برای پیشنهادهای تعطیلات طولانی که امسال می توانید به راحتی  خیلی از آنها را در تقویم خود داشته باشید، انگار می توان کارهای زیر را انجام داد: اگر هر کدام را نتوانستید انجام دهید به سراغ دیگری بروید.

1- فرصت اردیبهشت را از دست ندهید. به خیابان ولی عصر حوالی چهار راه نگاه کنید. باورتان نمی شود درختها بتوانند تحت چنین شرایطی سبز بشوند. پس برای اینکه به قدرت بهار بیشتر ایمان بیاورید به نزدیکترین پناهگاه سبز اطراف تهران عزیمت نمایید.

2- امور منزل در راس امور است. اگر خانه دار و یا شوهر گرامی خانه دار هستید. به to do list بلند بالای مربوط به منزل، از تعمیرات و تجهیزات و غیره و اینها فکر کنید. آقای محترم شما می توانی از صبح حدود همان 11 که بیدار می شوی تا موقع حاضر شدن ناهار خوشمزه و یا بیرون زدن برای ناهار خوشمزه با همسر گرامی یک شیری، پیچی چیزی برای تعمیر دست و پا نموده و خود را از شر کارهای بزرگتر خلاص کنید.

3- به امور فرهنگی به عنوان اهم امور بپردازید.

امور فرهنگی می تواند کتاب خواندن هم باشد. سعی کنید حتی الامکان کتابی بخوانید که خیلی بیشتر از 100 صفحه نباشد و در روزهای بعدی درگیرش نمانید. به هر حال زندگی جدی تر از این حرفهاست. خداوند خودش انتقامش را از کسانی که نمی دانند به آهستگی خواهد گرفت و در حالت نامساوی تری قرارشان خواهد داد.

4- یک فیلم پارتی با شکوه برگزار کنید.

در این نوبت بخت به شما روی کرده. پارتنر، ضعیفه یا هر شخص محترم دیگرتان را دعوت نموده و به طور بی امان فیلم و سریال ببینید. البته فقط منوی نزدیکترین کیترینگ را برای ناهار دم دست داشته باشید و با فلاسک چای به استقبال لیست طولانی تعهداتتان نسبت به سینما از تروفو و پولانسکی تا سینمای تولیدات حوزه هنری بروید.

5- سایت  و وبلاگ بخوانید. به صورت تصادفی وبلاگ یا سایت خیلی خوبی، یعنی آدمی خوش فکربسته به حوزه  کاری و یا آماتوری خود انتخاب کنید و تمام پستهای - اول مهر چی شد که رفتم مدرسه- را نیز بخوانید.

6- برای آخرین بار تصمیم بگیرید در نزدیکترین کتابخانه عضو شوید. کتابخانه های تهران دارند یک امکاناتی را گسترش می دهند که شما بتوانید  کتابی را جستجو نموده و بر اساس فراوانی کتابهای جدید اقدام به عضویت در کتابخانه شان نمایید. سایت کتاب خانه تهران 

7- برنامه فکر کردن راه بیاندازید. به عنوان روزی یا نیم روزی فقط برای فکر کردن هم که شده به آن کسی که حاضرید جگرش را بی هیچ خصومتی بخورید اعلان دهید تا یک جایی به غیر از کافه و اینها در سکوت کنار هم به فکر کردن زیر آفتاب بگذرانید. لازم است روزهای ابری هم ظرفیت زیادی برای فکر کردن دارند. به علاوه می توانید هر 10 دقیقا یک بار خود و مخاطب خاصتان را پشت و رو نمایید تا فکر سوز نشود. در این صورت بهترین و برشته ترین تعطیلات را از سر خواهید گذراند. این جای فکر کردن می تواند کوه های تهران در بخش خلوت آن، حیاط پارکها-قسمت غیر شهر بازی آن-، و حتی انواع سوراخ سنبه هایی مثل حیاط موزه، حیاط انجمن فلسفه و حکمت و حیاتهای ماورا آن باشد. لطفا حیاط هیچ سفارتخانه ای را برای فکر کردن خودی نگیرید و بیهوده از نگهبان نیز خواهش نکنید. چون تازه چند روز است دارد آنجا پست می دهد و اصلا نمی داند سفارت چیست!


8- کسری خواب خود را جبران نکنید! به هر حال روزی از این دنیا خواهید رفت و همه کسری خوابتان جبران خواهد شد. لطفا تا آنجا که می توانید به تکمیل روش ها و حتی کپی برداری از روشهای بزرگان فکر کنید.