360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

سریال دکستر -dexter- قانون دکستر

نمودار اقبال عمومی به season  های مختلف سریال dexter - دکستر 

نمی دانم چقدر با سریالهای آمریکایی آشنا هستید ولی به نظرم کسی از جوانهای امروزی نیست که حداقل یک سریال آمریکایی را تعقیب نکرده باشد. همانطور که قبل تر ها با شما در میان گذاشتم، تصاعد فرهنگی از فیلم فروشهای کنار مترو اتفاق می افتد. اما سریال دکستر : 
 
دکستر به نوعی همیشه یک جور مراسم مذهبی برای کشتن و از بین بردن پلیدی، انجام می دهد. 
داستان یک قاتل سریالی که پدرش پلیس بوده و از رازش آگاه است. در این سریال کم کم می فهمیم که پدر و پسر کدی برای قتل ها زیر سر دارند: همیشه آدمهای تبهکار به قتل می رسند. قانون دکستر یک جور تمایل طبیعی به از بین بردن پلیدی به دست فرد است. دکستر متخصص خون در تیم تحقیق پلیس است که بارها تا نزدیک لو رفتن می رود ولی همواره این راز را حداقل تا فصل 8 عمومی نکرده است. 
یکی از برجستگیهای این سریال، روان شناسی عمق جنایت ها به دور از نسخه های serial killers های مشابه است. این سریال هنوز در حال پخش است و بالطبع طرفدارهای زیادی دارد. 

فیلم فارگو -Fargo1996- جان کوئن

 فارگو از آن دست فیلمهایی است که می‌شود نمونه‌ی معروف‌ترش را در پالپ  فیکشن – Pulp fiction – که در ایران با نام یک داستان عامه پسند شناخته‌ می‌شود، یافت. انتقاد به فضای سرد، کثافت و بلاهت زده‌ی زندگی آدمها در آمریکا. جایی که تصاویر عمق سرما و واژگونی آسمان و زمین را در خود دارند. داستان یک مدیر فروش که زنی خانه‌دار دارد. پدر زنش مالک شرکت تامین خودرو است. به نظر زندگی‌بی تفاوت و بی عشقی که کارگردان مجبور است فقط برای پیشبرد قصه، کمی پلیس زن فیلم که باردار است را فقط کمی باهوش در حد حل و فصل بی حوصله و به یکباره‌ی گره‌های پلیسی فیلم نشان بدهد. زن پلیس با یک پلیس دیگر، همکار هستند.

خوش بختی بین ایندو بیدار شدن نیمه شب و ماموریت رفتن زن و همدلی مرد برای صبحانه‌ی نیمه شب است. زن هم  پاسخش را با جمع کردن توده‌ای کرم برای ماهیگری همسرش پاسخ می‌دهد. اما  دو به علاوه‌ی یک مرد خلافکار فیلم، به درستی نمونه‌های مشابهی داشته‌اند. مثلا خود تارانتینو در پالپ فیکشن همینطور بی رحمانه زن خدمتکاری را به خاطر عوض کردن زیاد کانالهای تلویزیون روی تختخواب می‌کشد. اینجا هم بیانیه‌ی فیلمساز علیه موجودیتی مثل تلویزیون به عنوان بخش جدایی ناپذیر زندگی آمریکایی‌ها به خصوص در فیلمهای دهه‌ی 90 دیده می‌شود. البته فضای کافه‌ای هم موید ماجرایی شبیه یک داستان عامه پسند است. جایی که کارمند فروش فیلم  بعد از مخمصه‌ای که برایش پیش آمده بین زن، پدر زن، بانک و خلافکارها گیر افتاده است و باید در جواب دختر صندوق دار لبخند بزند. مردی که به ظاهر بی تقصیر است و به طور کلی بخشی از یک بلاهت کلی  جامعه‌ی مورد نقد فیلم ساز است. فیلم به نوعی نمونه برداری از یک جامعه‌ی سرطان زده است. این حرفها اصلا به معنی برداشتهای چپ و ضد آمریکایی نیست. دلیلم هم نبودن دال‌های پر رنگ از هویت آمریکایی در فیلم است. به نظر فیلمساز مقصد بلندتری نسبت به موضوع داشته است. مثلا بر خلاف فیلم پالپ فیکشن اصلا نشانه‌های مذهبی در تصاویر و دیالوگها دیده نمی‌شود. فیلمساز بیشتر قرار است یک بچه مدرسه‌ای را نشان بدهد که در میان زن، پدرزن، بانک و بی مسئولیتی خودش گیر افتاده است. یک بچه مدرسه‌ای که قرار است در 

استند آپ کمدی- حمید ماهی صفت-Jerry Seinfeld

جری سینفیلد  کمدین آمریکایی است که مجموعه ای به همین نام و قبل از سریال تلویزیونی فرندز دارد.  

ادامه مطلب ...