معلم همینطور که آمد تو دفتر نمره را گرفت و یکی را هدف قرارداد: مهمترین دلیل از بین رفتن تمدن غرب چیست؟
پسر که داشت تته پته میکرد گفت: لختی گری.
معلم گفت: نه دیگه برهنگی. آستین پور تو بگو؟
پسر گفت: آقا من؟ من دستاویزم. آقا اجازه، رفتن به ورزشگاه به شکل مختلط.
معلم گفت: نه به اون بحث کار نداریم. نجاستها رو نام ببر؟
پسر گفت: خون، ادرار، عرق شتر نجاست خوار، بال و کتف.
چیزی نمانده بود معلم پسر را بیرون کند که مبصر پرسید: آقا این شتر نجاست خوار چیه؟
یک گفت: آقا میشه ما بگیم؟
معلم خسته شده بود. اشاره زد که بگوید. پسر گفت: شتری که خونخوار باشه. گاهی هم نوشیدنیهای الکلی مصرف کنه.
یکی دیگر گفت: یعنی شترهای دیگه نوشیدنیهای ساده مصرف میکنن؟ - بستگی داره به جاش. ممکنه گاهی وقتها همین یک دلستر ساده گیرشون بیاد.
معلم گفت: مسخره بازی بسه. توی اعراب و در گذشته یک سری شتر بود... که زنگ خورد. هنوز باد خنک داشت از پنجره میآمدتو و تازه اول سال تحصیلی بود.
#عشقولانه #قصه_دلبری
اما بشنوید از شرکت ما: وقتی که آخر سال میشود بهمان کلی کتاب هدیه میدهد. مدیر عامل: خانم منشی به بچه ها اعلام کنید pdf های توی شبکه رو به عنوان هدیه برای پرسنل در نظر داریم.
منشی با لحن مخصوص شب عید: وا؟ فقط همین؟
مدیر عامل: نه خوب یه بادیه مسی کوچیک هست.
- چرا کوچیک؟
- برای اینکه به پرسنل یادآوری کنیم: آب هست ولی کم هست. مخصوصا برای حمام.
-تاس خالی بد نیست؟ نمیشه مثلا وسایل شستشو بهشون بدیم؟
-فکر خوبیه. شامپو تخمه مرغی پاوه رو هم به بستهی پیشنهادی ما اضافه کنید. البته مدیر پروژه ها یکی یک دونه لیف هم اضافه میگیرن.
پس از آن، آقای مدیر عامل در سخنرانی خود اذعان داشت که ما امسال سال پاکیزگی شغلی خواهیم داشت. بعد از ماه دوم سال یعنی اردوی بهشت متوجه شدیم این موضوع به شکل تعدیلهای جدید، رخ نموده است. برای همین شرکت ما برای اولین بار در خاورمیانه برای پرسنل خود- جشن تعدیل- برگزار نمود. بدین ترتیب که برای گفتن : تعدیل شدی عزیزم.
اتاق ویژهای به شکل زیر طراحی نمودند. اتاقی بدون پنجره. با دیوارهای ضربه گیر. به همراه یک میز و صندلی با قابلیت تحمل ضربات بسیار. توجه داشته باشید که صندلی با ضربات بسیار از ضرب عوامل اول دیوار و میز و اتاق و پرسنل و ک م م فیش حقوقی پرسنل با ب م م اقساط باقیمانده از وامهای قدیمی بانکی به دست میآید و اصلا ربطی به کتک کاری با صندلی بعد از شنیدن عزیزم تعدیل شدی ندارد. روی میز یک قوطی شربت آبلیموی رقیق هست که میتواند به فشار افتاده به هر کجا، کمک نماید. یک قوطی روغن زیتون بودار قدیمی هم هست که از ابتدای تاسیس شرکت روی همین میز هست. اگر شما احتمالا بعد از شنیدن چنین خبری، دچار مشکلاتی شدید، نامبرده میتواند درجا کمکتان نماید و سوگند که این یک قوطی آب معدنی نیم وجبی چنین توانایی زیادی در اجابت مزاج آدمی بازی خواهد نمود. طراحی این اتاق از سوی مدیر عامل ما همین امسال توی جشنوارهی مدیریت خوارزمی جایزهی اول – مدیریت منابع انسانی- را کسب نمود. مدیر عامل ما هم آن کت و شلوار قشنگه را پوشید و رفت گفت: ما اعتقاد نداریم شرکت ما منابع انسانی دارد. ما چیزی به نام سرمایههای انسانی داریم. بعد یکی از میان جمعیت فریاد زد. تلنت پولtalent pool. که معلوم شد دفعهی دوم انگلیسیاش را فریاد زده است. پس از آن همه او را شناختیم. او کامران پاچه، مربی بدن سازی شرکت بود که این بار در تی شرت صورتیاش ایفای نقش میکرد. مدیر عامل ادامه داد: بعله استخر سرمایههای انسانی داریم و حاضران کلی کف زدند و گفتههای مدیر عامل را به غایبان رسانیدند. شرکت ما در پایان سال پسر از ارسال یک عدد کارت تبریک الکترونیک در آن سال به کار خود پایان داد.
منشی شرکت زنگ میزند: الو – خانم رفیعی؟
میگویم: خانم رفیعی همین حالا از اتاق بیرون رفت.
میگوید. ایشون چرا ضوابط رو رعایت نمیکنه؟ چرا بدون اجازه تقویم رومیزیش رو با بغل دستیش عوض کرده؟ اصلا آبدارچی باید پاسخگوباشه؟
- باشه. بهشون میگم.
- اصلا چرا ایشون تمام خودکارهای سبزی که شرکت بهش داده گذاشته توی یک کشو، محصور کرده؟ ما هزینه کردیم براش.
- من خانم رفیعی نیستم ولی میگم.
- آقا میشه بگین اصلا چرا ایشون کهنهی بچه رو روی میز عوض میکنه؟
- پس اینقدرها هم بی تقصیر نیست.
- چی فرمودین؟ خانم رفیعی؟
- من خانم رفیعی نیستم. مضاف بر این خانوم نیستم ولی چشم حتما بهش میگم.
- راستی یه چیزی. میگم خبر دارین خانم رفیعی بعد از ظهرها کجا میره؟
- نمیدونم ولی وقت شیر داره احتمالا میره به بچهاش شیر بده.
- وا؟ من شنیدم میره به بچه های مردم شیر میده.
- یعنی چی خانوم؟ چرا باید چنین کاری بکنه؟
- شنیدم به خاطر پول؟
- باشه. باشه. بهش میگم خودکارهای سبزش رو هم دربیاره و استفاده کنه. مرسی خانم.
گفت خواهش میکنم و قطع کرد و با خیال راحت به 17 امین روز مهرماهش ادامه داد
حتما تصدیق میکنید که از لحاظ فنی فاصلهی بسیار کمی بین ما و آنها در توان فنی تولید نرم افزار وجود دارد ولی فاصلهی منابع انسانی ما تا ایشان از زمین تا آسمان است.
افراد کارامد یعنی چه؟ اگر بپذیریم فرد کارآمد در آن طرف دنیا با ایران فرق دارد میتوانیم به بحثمان ادامه بدهیم. فرد کارآمد در ایران یعنی کسی که با هزاران توانایی و ابتکار، هر آنچه در دانشگاه خوانده است را کنار میگذارد و مهارتهای پادویی خود را افزایش میدهد. یعنی در درجهی اول اطاعت فکری از مقام بالاتر که اگر اهل انفعال هم باشد، به بدترین شکل آن یعنی اطاعت در ظواهر و انفعال در تصمیمها میانجامد.
این فردی فقط سطح کورتیزول خود را کنترل میکند تا در هر شرایطی خشمگین نشود، احترام بگذارد و به هر ترتیب حتی با اره کردن پایههای میز خودش را به سطح پایین تر از مدیرش تنزل دهد. چنین فردی از لحاظ فنی ممکن است در مقاطعی ابتکار عمل را در دست داشته باشد ولی رفتارش دقیقا مانند برادر بزرگتر خانوادهی فقیری است که برای شام امشب لقمهی شکم سیر کنی فراهم میکند. در چنین فضایی مدیران، تمام آنچه در سازمان وجود ندارد را از فرد طلب میکنند. این حقیر حتی در سازمانهای بزرگ نیز دیدهام که بهترین مدیرها چیزی در سطح 10 کارشناس سطح یک را در نهایت میتوانند مدیریت کنند. آن هم مدیریت از نوع فروشگاهی که شما یک سری فروشندهی خدمات زیر دستتان دارید. برای همین تنها چیزی که این روزها به طور مشخص در شرکتهای نرم افزاری متوسط و بزرگ اتفاق میافتد فقط کپی کردن یک فرهنگ رفتاری ضعیف مثل صحنهی جنگ است. سرداری جنگی را تصور کنید که دانه به دانه بهترین گلادیاتورهایش را به میدان میفرستند. آیا واقعا خارجیها، اروپایی ها و آمریکایی ها هم اینطوری مدیریت میکنند؟