360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

یادداشتهای پنج ساله مارکز

ا مدتها فکر می کردم گابریل گارسیا مارکز که عمو گابوی بعضی دوستان داخلی است خیلی آدم خشک و نویسنده و آمریکای لاتینی متوهمی است. ولی یک کتابی دارد با عنوان یادداشتهای پنج ساله که درست مثل وبلاگ مارکز عمل کرده است. یادداشتهایی کوتاه از موضوعات مربوط به داستان نویسی، تا سیاست و حتی شاه ایران. 
بازهم اگر شخصیت مارکز را دوست نداشتید و دلیلی هم برای کنجکاوی درباره اش ندارید شما را به کرام الکاتبین تلویزیون واگذار می کنم. می توانید همان ‫#‏خندوانه‬ را بیشتر و بیشتر ملاحظه کنید. برای حمایت از بانوان هم همان الیکا عبدالرزاقی را رای مالی کنید.

آن پشت لامذهب کتاب

پشت جلد کتاب باید خالی باشد تا راحت بتوانی موس را روی آن حرکت بدهی. یا وقتی شب، سکوت اجباری‌اش را آغاز کرد، کتاب را پشت و رو کنی تا خواب راحت داشته باشی. مثل همان حاج آقای پیش نمازی که موقع نماز حواسش پرت می‌شد و به مکبر اشاره می‌زد قاب عکس امام را برگرداند، عمل کنی.  

ادامه مطلب ...

روح حاکم در جلسات ادبی: هایکوهای یک پرستار پشت جبهه

گاهی وقتها از خودم سوال می‌کنم چرا می‌نویسم. بهتر است مثل بچه‌ی آدم ننوشت  و زندگی خود را انجام داد. به قول این شاعرهای محفلی و جوهری، دیگر مرتکب شعر نخواهم شد. یا مرتکب شعر شدم، لطفا به دادم برسید. انگار بچه‌ای در گوشه ای از ایران هشتاد میلیونی سالاد پیش از غذای مهمان را جیشی کرده است. بماند. فعلا فعلا ها تا از سرم نیفتاده وضعیتم همینطوری است.  

اینکه ژانر نوشته‌هایی معلوم است یک حرف است که ناشرها، کاسبها و دیگر اقشار اقتصاد هنر دوست فرآهم آورده اند. بکت را نگاه کنید. ساموئل بکت در تقریبا تمام آثارش ژانر خاصی ندارد. هنری میلر  را ترا به خدا بخوانید. هنری میلر انگار گزارش با وبلاگ با داستان را ترکیب کرده است. به یک طرفش هم نبود که جایزه‌ی گلشیری بگیرد و یا نگیرد به خاطر اینکه یک زن منتقد تپل مپل مافیوزی برایش بزند که : همه ی کاراکتراش خودشه. همش، هم شخصیت داستان مکس و هم داستان شیطان  در بهشت  میلر همینطوریه. بزرگان میگن آدم همیشه یه رمان میتونه بنویسه در طول عمرش. و از این حرفا. 

منتقد ادبی وقتی از وزن و هیکل افتاد دیگر به  درد خانم بازی و دیگر کارها نمی‌خورد تا بتواند موضع قدیمی‌اش را حفظ کند. برادر خوب، خواهر اندیشمند، روح حاکم و اقتضائات لازم را بچسب. اگر نمی‌دانید روح حاکم یعنی چی، بند بعد را بخوانید.

 

اخیرا یک سایت ادبی دیدم که آنلاین کتاب می‌فروشد، مثل همه جلسه‌ی ادبی برگزار می‌کند، عکس می‌گیرد.دخترهای نوآموز جلسه‌های ادبی را به عنوان خبرنگار افتخاری دعوت به نوشتن گزارش جلسات ادبی می‌کند و حیف که دخترک بیچاره اجازه ندارد اسمایلی‌های دلخواهش همانطور که در چت تلگرام به کار می‌برد اینجا به کار برد. ولی یکی از خنده‌دارترین بخشهای سایتشان جستجوی پیشرفته‌ی سایت بود. یکی از امکانات و گزینه‌هایی که می‌توانید انتخاب کنید : روح حاکم بود. روح حاکم را که باز می‌کنید انواع مختلفی از طنز، اعتقادی، ترسناک، انتقادی و ماجراجویی در آن توی چشم می‌خورد. به روح حاکم که ما از این جستجوی پیشرفته استفاده نکردیم. این یعنی ادبیات صنعتی که نمی دانم از کجا وصله اش به مهندس ها چسبیده است. 

داشتم از توی تیوال مصاحبه‌ی فاطمه معمتمد آریا درباره‌ی تئاتر را گوش می‌کردم. به صراحت می‌گفت اصلا توی تئاتر داشتن چهره‌ی شاخص معنی ندارد. یا مثلا این خیلی بی هویتی است که دانشجویی با آشنا بازی توی سالن تئاتر ایرانشهر کار اجرا کند. ادمهای بازنشسته، همیشه از جان گذشته هم هستند. دیگر منفعت آنچنانی ندارند تا چیزی را مخفی کنند و راحت حرف می‌زنند. امیدوارم مجله‌‌ی بخارا به کوشش علی دهباشی هم پیر مردهایش را جمع کند و یک شب فاطی جون راه بیاندازد و تویش همش حرفهای انتقادی را به صورت دولپی بزنند. یک جور کوکتل پارتی ادبی هنری از این ناحیه تا هم مرور خاطرات بشود و هم یاد بگیریم برای روح حاکم انتقادی هم یک شبی را برقرار کنیم. 

یکی از خانمهای وزین و سرشناس ادبی، تئاتری، خوشنویسی، پیله ریسی اخیرا شنیده ام بلاگش را برده و منتشر کرده است. ای بابا. اگر بلاگت خواننده داشت خوب همانجا می خواند. می ترسم یک روزی بدهد اینها را به یک ناشری برایش به صورت هایکو های رشته رشته آویزان، اول فرهنگسرای نیاوران آویزان کنند تا چشم ملت را کور کند بلکه مردم کمی بیشتر اهل مطالعه شوند. تصور کنید یک روز خوب را برای گردش رفته اید فرهنسگرای نیاوران و با هایکوهای خانم نویسنده، چی چی چی  و غیره. که از تمام سقف فرهنگسرا آویزان است مواجه می شوید. ولی جدای از شوخی علی دهباشی مرد یک تنه کار کردن و سخت جنبیدن است. یک تنه مجله ی به آن بزرگی را خودش به تنهایی دارد می گرداند، دست مریزاد. هنوز هم خواننده و بازدید کننده دارد. آدم این هایکوها ببیند قطعا یا سهوا یاد پرستارهای جدی پشت جبهه می افتد که دارند به زخمی های فرهنگ و هنر و دیگر جوارح و اعضا کمک می کنند.


یکی از بلاگر ها نوشته است : ویتگنشتاین: «خودت را بهتر کن! این، تنها کاری است که برای بهتر کردنِ جهان، از دست تو برمی‌آید.» 

بعد هم اشاره فرموده اند که نوشتن این جمله هم یعنی خلاف این حرف رفتار کردن. یکی نیست بگوید ویتگنشتاین اگر این حرف و استدلال را قبول داشت اصلا چنین حرفی را حتی توی بلاگش هم نمی نوشت. 

اصلا این حرفها را ولش. کمی درباره ی نیروها ی احساسی موثر در لذت ادبی در بحث کاتارسیس و تعبیر ارسطو و بعد برتولت برشت از این مقوله، ملاحظه بفرمایید. این دیونوسوس یا همان دوباره متولد شده بازی خطرناکی با انگور کرده و از نتایج آن حسابی به حیرت افتاده است. 


کتاب انسان پاره پاره - گریمالدی- عباس باقری نشر نی

این کتاب شاید به نظر بعضی ها خیلی شخصی و عرفانی برسد ولی بعضی وقتها لازم دارم کمی از دیدگاه ها تنها در کهکشان بزرگ نویسنده های معنی گرا اعم از فلسفی - عرفانی - مهرجویی گون(مهرجویی دیس) مثل جهان هولوگرافیک بخوانم. البته ارزش این یکی را پایین نمی آورم. در ادامه بخشهای جذابی از این کتاب را آورده ام:     

بین آنچه پس از ما می‏آید و آنچه پیش از ما بوده شکافی چنان تناقض‏آمیز احساس می‏شود که هر اجتماعی درمیان این دو وضع، حالتی اسرارآمیز پیدا می‏کند و تداوم فرهنگ ما به چالش با مسئله‏ای تبدیل می‏شود. آیا آنچه فرا خواهد رسید به‏راستی دنباله همان است که پیشتر وجود داشته؟ آیا چیزی از آنچه بوده‏ایم، می‏خواسته‏ایم، یا می‏ستوده‏ایم در آنچه پس از آن می‏آید وجود خواهد داشت؟


: انسانِ امروز، بی گفت‏گو، زیر حاکمیت پول است، پول به همه حکومت می‏کند، به همه فرمان می‏دهد، نتیجه این وضع بسیار روشن است، حقیقت و عدالت، با دعاهای غیرمذهبی خیری که بدرقه انواع داد و ستدهای خلاف قانون می‏ شوند، به حراج می‏ رود


انسان پاره پاره یعنی هرج و مرج‏طلبیِ مطلق به نفع خواسته‏های شخصی. تسلیم هرگونه بی‏واسطگی‏ بودن، اما جز بی‏واسطگی آرزویی نداشتن، از هیچ قاعده‏ای پیروی نکردن، اما همه قواعد را به کار بردن، همه چیز را حساب‏ کردن، اما تسلیم بی‏ حساب‏ ترینهاشدن


هرکجا نظم نباشد، بی‏نظمی نیز تمیز داده نمی‏شود. بی‏نظمی همه چیز را تحمل‏ناپذیر می‏کند و در واقع بی‏نظمی نمایانگر نفرت از زندگی است و چون با هیاهوی بسیار همراه است تصوّر می‏شود که شور و نشاطی است در حالی که سوگِ هرگونه شادی است؛ بی‏نظمی روشن‏ترین نشانه بحرانِ روحی است

ترک عقل یعنی عزل حقیقت. از آن هنگام‏که از عقل جدا شدیم، همه قواعد را مردود دانستیم و همه معیارها و ضابطه‏ها و اصول را کنار گذاشتیم، دیگر چگونه ارزش یا فضیلتی می‏توانست جایی داشته باشد؟ عدالت و حق دیگر نمی‏توانند در جایی که هر دلیلی طرد شده، دلیل به حساب آیند. آنجا که نتوان با قضاوتی تصمیم گرفت دیگر این کار جز با انگیزه‏های غریزی، گرایشها، فشارها، تمنّاها، و رابطه‏ها میسر نخواهد بود.


 فناوری از پیش موفق است و کودک پیش از آنکه به سخن بیاید روشن کردن چراغ برق و به راه‏انداختن دستگاه ضبط و پخش‏صوت و نظایر آنها را می‏داند و هنوز به نوجوانی نرسیده، تلفن همراهِ آخرین مدل و حسابگر الکترونیکی و رایانه دارد و در آغاز جوانی، اگر فاقد اتومبیل تکامل‏یافته‏ای باشد احساس بینوایی می‏کند و از اینکه فناوریهای علمی آنچه را که در طول زمان و با دشواری و رنج بسیار، با واسطه انجام می‏شد، در حال حاضر بی‏واسطه کرده است و بدینسان نسلهای جدید همه‏چیز را تقریبا بی‏آنکه بیاموزند می‏دانند، اما این دانایی تنهابه اعمال و اشیاء محدود و مربوط می‏شود، و انسان بی‏آنکه از جای خود حرکت و یا کوششی کند، تنها با فشار یک دکمه، همه‏چیز را پیش روی خود می‏بیند، هشدار می‏ دهد و معتقد است نتیجه این فناوریهای ارتباطی آن است که انسان دیگر معنای ممکن و واقعی را از دست می‏دهد و ما دیگر واقعیت را از غیرواقعیت تشخیص نمی‏دهیم.

 


اکنون تلویزیون تنها گروههای اجتماعی معدودی را به صحنه می ‏آورد و اینان عبارتند از اهل سیاست، ورزش و نمایش؛ بنابراین تلویزیون به هیچ‏وجه آینه تمام‏ نمای جامعه نیست، اما جامعه آینه تلویزیون است، چرا که آنچه در آن به نمایش درمی‏آید الگوهای اجتماعی می‏شود و مورد تقلید قرار می‏گیرد.

«پیری به تغییر سنّ نیست، بلکه زیادماندن در یک سنّ است.  



پ.ن: چی شد که از این کتاب گفتم؟ به نظرم بعضی کتابها همچین روحیه ی روشنفکری یا شبه روشنفکری آدم را آتش می زنند که شاعر زبان دراز قدیمی بهش می گفتند: جانا سخن از زبان ما می گویی.  بعد حرفهایی از جنس نمایش دادن وضعیت نا بهنجاری که باید یک طوری اطلاع رسانی بشود تا اتفاقهای بد برای مصرف کننده یعنی بنی بشر امروزی نیفتد.  تبارک الله از این رسانه ها که تی وی ماست. 

برائت از کتاب و کتابخوانی

ها - یک عددی هست مربوط به متوسط تیراژ کتاب که تقریبا چیز زیادی را نشان نمی‌دهد. اول انقلاب تیراژ متوسط کتاب مثلا ده یا دوازده هزار جلد بود. الان بدون احتساب کتابهای کمک آموزشی گاج و قلم چی و دولک ساز، تیراژ کتاب هزار یا به قول بعضی مراجع هفتصد عدد است.   خوب این نشان می‌دهد چقدر نویسنده و تولید کننده‌ی اهل فکر زیاد شده است.  ادامه مطلب ...