360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

من و تو - میترا بیات

یکی از بهترین برنامه هایی که در شبکه من و تو می شود پیدا کرد تا کمک کار خیلی ها بشود همین برنامه هایی است که خانم دکتر میترا  بیات اجرا می کند. برنامه مثل خیلی از قالبهای موجود در من و تو، حرفه ای است. به نوعی بی واسطه تر از برنامه های صدا و سیمای خودمان درباره ی مهارتهای زندگی و روان شناسی زندگی روزمره بحث می کند. اغلب مشکلاتی را مطرح می کند و راه کار روان شناسی برایش دارد که به نوعی به زندگی روزمره در ایران مرتبط است. شبکه ی من و تو با همین هفتاد هشتاد آدم مهاجر توانسته است از آن دستگاه عریض و طویل برنامه سازی صدا و سیما جلو بیفتد. 

 

 به همین سادگی هر آدمی در ایران ممکن است با مشکلات حاد و یا سوالات ساده درباره مهارتهای عاطفی روان شناسی روزمره و حتی چالش های بزرگ روان شناسی بر سر تصمیم هایش، بخواهد بنشیند پای این برنامه. به نظر داشتن روند مناسب و حمله کردن به مشکلات موجود جوانها مخصوصا دختر  و پسرهایی که درگیر یک رابطه عاطفی به شکل ازدواج و یا غیر از آن هستند،خیلی مفید است.

برنامه های تلویزیون خودمان خیلی خسته کننده هستند. بیشتر حاوی مواردی هستند که به شکلی طولانی و غیر حرفه ای بخش عمده ای از برنامه به حرفهای کلی، قلمبه سلمبه و با پرداخت بیشتری به کیسهای مطرح شده پیش می روند. این برنامه های وطنی به راحتی از واسطه ای غیر طبیعی به نام محدودیتهای تلویزیون ایرانی رنج می برند. که به نظر باید برای همیشه این محدودیتها حداقل در یک برنامه روان شناسی فراموش شوند تا پزشک مشاور بتواند تکنیکهای روان شناسی بهتری را به مخاطب ارائه کند. 

حیف که سیاستگذاریهای اغلب در این باره بسته است و ترجیح دارد فرافکنی و باز بودن ها در برنامه های طنزی مثل خنده بازار اتفاق بیافتد. 

اشتغال زایی دولتی- آگهی استخدام موسسه اقتصادی معتبر

نمی دانم تا کی داستان شرکت معتبر که از پس هفت پرده آگهی می دهد ادامه دارد. 

البته اینبار بدون هیچ مساله ی قومیتی باید به استان لرستان نظری انداخت. 

شرکت اقتصادی معتبر در اینجا  سایتی راه اندازی نموده اند. 

نکته جالب توجه طراحی آزمون استخدامی خنده دار و توهین آمیزی است که برای کار در این شرکت وابسته به یک سازمان دولتی - مثلا استانداری لرستان - طراحی شده است. 

 می توانید در لینک مفاد آزمون استخدامی را ببینید.

 به علاوه دردناکترین بخش ماجرا تقاضای 20 هزار تومان برای افراد شرکت کننده در آزمون است. 

این رفتار در خفا برای استخدام از سوی شرکتهای دولتی واقعا چه توجیهی دارد؟ 

آیا موسسه ای اقتصادی مثل صندوق سرمایه گذاری  اجباری برای برگزاری آزمون برای اختراع مجدد چرخ دارد؟ 

آیا نمی توان به رزومه های افراد و مصاحبه با هیات مدیره ایشان اکتفا نمود؟ 

آیا نمی توان از همان روش پسر خاله ها اقدام به جذب نیرو نمود. 

بارها از انحلال آزمون های برگزار شده خبر دار شده ام ولی هنوز نمی دانم چرا این رویه ساقط نمی شود. 

به نظر برگزاری آزمون برای موارد اینچنینی به نوعی بی اعتمادی به فضای کسب و کار و اتلاف وقت و انرژی مربوط می شود که به شکلی نهادینه در جریان بی سلیقگی مدیران ما در حال گسترش است. 

توهمات مهندسی در علوم انسانی تمام شدنی نیست- مهندس صنایع

اول از روی گل همه ی دوستان مهندس عزیزم که گاهی مثل خودم بی مهابا به حوزه ای وارد می شوند و آب و گلشان سفت نشده، خیلی بیانیه می دهند، عذر خواهی می کنم. 


در کتابی - از این کتابهای کنکوری که خلاصه های مدیریتی دارند، به قلم یکی از همین دوستان مدیر بر پایه ی مهندسی، مطلب جالبی در حد آیا می دانید که، دیدم: 

نمودار گانت یا گانت چارت مهمترین اختراع اجتماعی قرن بیستم است. 


واقعا این از آن حرفهایی است که حسابی بازار گرمی صنایعی است. یعنی به اندازه کافی همه چیز را متره کردن و کمی سازی های مختلف، روشهای کمی سازی که برای مدیران تنها فایده اش این است که به اقیانوس بی کران آمار سازی در کشور متصل بشوند. به نظر مهمترین اختراع ما ایرانیها یک مهندس صنایع به عنوان سمبل پر حرفی و کم سوادی و کم تحرکی مان بود. 


پ.ن: البته بحث فلان افراد خوب هم دارد، کلا بدیهی و قبول شده است. 


مافیا چیست؟

1- مافیا منفی است. اگر در دنیای قدیم یعنی چند قرن پیش بعضی افسانه‌ها راوی این قصه بود که فلان بنا از ترکیب سرهای برید و ساروج بالا رفته است. اگر این قصه به اندازه کافی مشمئز کننده است، حداقل نیم قرن صبر کنید تا مافیا به عنوان سنگ بناهای مهم از بین برود. 

مافیا  بستری است که وجود ندارد. برای همین یک عده در بهترین حالت عیارانی شده‌اند که مثلا روزنامه، مجله، گالری، دفتر ودکه راه راه انداخته‌اند. مافیا متاسفانه از همان اول بد خیم است و اصلا مافیای خوش خیم نداریم. یاد حرف آن مدیرهایی می‌افتم که ما از ایده‌های جدید استقبال می‌کنیم. بعدش می‌بینم به عنوان یکی از شرکتهای بزرگ ایران، مثلا همین ایرانسل عزیز حداقل پروپوزال خودمان را با شرافت تمام زردشان، هاپولی نموده‌اند، اینطوری دقیقا می‌فهمم بهترین روش بیرونی اداره مافیا را از متون قدیمی مثل – فیه ما فیا- استخراج نموده‌‌اند که حاوی ایده‌های جمع آوری شده است. 

2- مافیا شامل بخشهای دولتی که کاملا در کتابهای درسی و بعد از قضیه‌ی فیثاغورث مطرح شده و اصلا ما هم کتاب کمک آموزشی نیستیم. اما مافیای خصوصی یعنی این تفکر ریشه‌ای ستوده شده توسط آدمهای حرفه‌ای، به نظر ایشان بهترین روش حفظ منافع است. اما این داستان از آنجا شکل گرفته‌است که هیچ صنفی به معنی واقعی کلمه در ایران نمی‌تواند آن دو هدف بزرگ یک صنف، که منجر به تصفیه و ته نشین شدن آب گل آلود فضای کاری مربوطه می‌شود، را تامین نمایند. یکی خدماتی که صنف خاصی به جامعه می‌دهد و دیگری قیمت گذاری و چانه زنی مناسب یک صنف درمقابل باد و طوفانهای خارجی حتی دولتی. به همین راحتی چنین تفکری به شکل زیر زمینی به جای صنف و به صورت خیلی موضعی و کوچک و شخص محور تشکیل می‌شود که مثل تله موش قادر به جذب منابع برای تیم خود می‌باشد. چنین نهادی به شدت به جابجایی افراد در خود حساس است و در حقیقت تابع هیچ موضوعیتی که نامش گفتمان باشد حتی به شکل داخلی خود نیست. 

3- نتایج و آثار چیزی به نام مافیا در عرصه فرهنگ، حاشیه‌ی ظریفی است که فضای فرهنگی ما را در یک نگاه کلی و نه لزوما همه گیر، شبیه تئاتری رو حوضی نموده است که شاهزاده‌ای قجری آن را راه انداخته و علاوه بر حظ و کیف شخصی خود و همکارانش، بازار چندان موفقی را در حداقل عرصه‌ی کتاب و مطبوعات حاصل ننموده است. 


4- مافیا بودن در فضای خصوصی به نظر بعضی انجام دهنده ها و معتقدین به آن در عرصه فرهنگ و هنر، کاری بسیار کریه است. طوری که کرده ها و داشته های خود در این زمینه را انکار می کنند. برخی هم به همان سادگی که باشگاه ورزشی می روند و پشت بازو و جلو سینه را با پوشیدن لباسهای چسبان، نشان این و آن می دهند، از مقوله ی ما می توانیم استفاده نموده و مافیایی به همان شکل و شمایل دارند و به انتقادها جوابی مثل: تو نمی توانی، پس داری فحش می دهی، حواله می دهند.  


5- مافیای خصوصی به غیر از آنها که واقعا واحدهای اقماری و خصوصی شده ی دولت هستند،  بیشتر در توهم قدرتمندی و شوالیه گری است که متاسفانه آنچه آرزویش را دارند، هنوز محقق ننموده و یک دست و یک پا در گوشه ی فضای فرهنگ و هنر داخلی ایستاده است- لطفا حساب گالری دارهای هنری را جدا کنید. 


6- بر خلاف آنها که درباره مافیا و و جود و الزام آن بر اساس موقعیت شخصی خودشان فکر می کنند، مافیا از همان اسمش مشخصا منفی و مخرب است. در سایه ی مافیا آثار هنری در یک بستری منطقی و نسبتا مساوی رشد نمی کنند. این مهمترین دلیل کیفیت پایین آثار هنری اعم از ادبیات است.  بنده با نظر آن عده که همیشه صحبت از آثار نخبه گرایی می کنند که در هر صورت هیچ وقت پشت ابر نمی ماند، مشکل اساسی دارم. این تفکر همان است که یک عده را در ایران المپیادی کرده است. اما سطح عمومی تعلیمات فاصله ی معنا داری با یک سری از دوستان دارد که توانسته اند از سکوی پرتابی مثل دانشگاه شریف یا تهران و امیر کبیر، به عنوان سر گل های آموزشی به کشورهای دیگر پرتاب شوند. در زمینه هنر نیز چنین تفکر نخبه گرایی بدون قایل بودن به بستر و دفتر و دکه و مدرسه در این زمینه، به شدت منجر به ایجاد قطب دائمی بدنه و سر و خیلی حرفهای عوام و خواص می شود که اصلا و ابدا توجیه کم کاری، تنبلی، تنگ نظری و بی همتی دوستان در کلیه ی بخشهاست. 

روز خبرنگار - روزنامه نگاری آسان یا سخت

روزگاری هر شغلی باد و بروت خودش را داشت. البته شغلهایی هم از قدیم بوده‌اند که پولشان را توی پاکت تحویل می‌گرفته‌اند و همیشه عوامل سومی ایشان را تبلیغ می‌کرده اند. رخصت! دوستان منظور انتقاد از هیچ شغلی نیست که به واقع یک جور مشاهده‌ها را برایتان می‌گویم.


آهان! بعله این دسته که کارشان همان کار انبیاء بوده و الان در ادامه‌ی همان اختتامیه‌ دارند به انجام وظیفه در سنگر مدرسه و دانشگاه مشغولند. اما در دنیای مدرن آدمها آمدند و شغلهای جدیدی درست کردند که به نظر یک جامعه که هنوز یکی از تفریحاتش معرکه گیری است، این شغلها هم در ردیفهای خیلی بالا و یا خیلی پایین یعنی همان حوالی معرکه گیری قلمداد می‌شود. 

به هر حال یک زمانی توی آمریکا روزنامه نگار خیلی آدم مهم و تاثیر گذاری بود. الان به نظر به آن شکل نیست. یعنی خود روزنامه نگاری برای فرد آورده معنوی ندارد. روزنامه نگاری شده است یک طیف که تنها یک سرش توی طلاست. فضای روزنامه‌نگاری تخصصی تر است و حتی نگاه آدمهای آن طرف ویترین هم اینطوری نیست. مثلا کسی نمی‌تواند به همین راحتی حرف بزند و یا به قول عباس عبدی برود با کارت خبرنگاری‌اش چند کیلو مرغ نیمه جان - نیمه دولتی بگیرد. 

یا بر خلاف باور جهانی طوری به خود و همکاران و خاله و عمه‌اش بقبولاند که دارد آیه های مدرنرا از قلم مبارک جای می‌کند و اصلا کسی نمی‌تواند شک و شبهه‌ای در آن نماید. به هر حال نبود فضای نقد یعنی یک وجب جا که بی غرض و مرض بشود پینگ پونگ بازی کرد، فضایی  یک طرفه‌ ساخته که پیامبران محلی در آن مبعوث شده‌اند، و هیچ باطل السحری ندارند مگر سردبیرشان که هر چه لازم باشد بهشان تکلیف خواهد نمود. 

 اینها نکته‌ی ترسناک ماجرانیست. نکته از اینجا آب می‌خورد که آرزوی مادر‌های کنونی به جای دکتر و مهندسهایی که نشدیم، برود سمت روزنامه‌نگار و هنرمند شدن‌هایی که تهش همان – نشدیم – را از نسل قبل تحویل بگیرند. به نظر باید در تعریف کردن قهرمان های نسل آینده بسیار محتاط بود.