خدا رحمتش کنه. من افتخار این رو داشتم که یه درس اختیاری با ایشون هم کلاس بودم. ایشون و رویا بهشتی که اون موقع پسوند زواره رو داشت. مریم میرزا خانی خیلی شوخ و شنگ و معمولی به نظر میرسید. البته کلکسیون افتخارتش رو خیلی زود پر کرد. یادمه یک سال فرق داشتیم و من سال قبل مصاحبه های اونها رو از مجله بریده بودم و برای خودم نگه می داشتم. خدایش بیامرزد. چون المپیادی و فول مارک جهانی بود خیلی توی چشم بود. جزو معدود دخترهایی بود که آن موقع آرایش میکرد. ساده و صمیمی و فوق العاده بود.
ادامه مطلب ...1- تمام وقت میتوانی از آدمها ببری. اینها وقتی حتی یک سینمای ساده و فکسنی و پر ازبوی جوراب هم میروند، به دعوت یکی از دوستان عزیز رفتهاند. انگار بقیهی آدمها اصولا با کشیدن افسار، پی کردن، هی کردن و دیگر روشهای انگیزشی و تشویقی سر به سینما میگذارند. خدا چنین خری را به همین سادگی توی دنیای هنر راه نمیدهد. باید سر و دست و دیگر اجزای مخالف هم را ازشان بیرون بکشیم تا بشود کسی که میتوان به نوعی دستاوردهای مناسب از دلش بیرون کشید.
ادامه مطلب ...اولین باری که مشروط شده بود به ذهنم رسیده بود چنین بلایی سر خودش آورده باشد. کم کم کشیده بود توی خاکی و داشت به کلی از چهرهی جدیدش رونمایی میکرد. یک آدم ولگرد دانشجو.
کامنتها روی کاغذهای کوچولویی توی صندوق کنار تابلوی روزنامه دیواری، انداخته میشد. مسئولهای روزنامه دیواری، صندوق را روزی دوباره خالی میکردند. بعد مطالب را میچسباندند پای هم که یعنی کامنت دانی فعالی ازش در بیاید. روزنامه دیواری پنجره خوراکش بود. همیشه دوست داشت توی بحثهایی که اصلا سر در نمیآورد حرفهای خندهدار و احمقانهی خودش را بزند. یکی از بحثهای معروف این بود که چرا دخترها نمیتوانند بروند خواستگاری پسرها. فکر کنم از همان موقعها عادتهایی مثل تعقیب اخبار، شوخ و شنگی و هزار تا پشتک و وارویی را که حدس می زنید پیدا کردیم. گاهی فکر میکنم مشروط شدن یک جور بودن برای دانشجوهایی محسوب می شد که از آن محیط لعنتی کثیف، یا هر محیط دانشگاهی مزخرف دیگری در ایران، یک بودن تمام عیار می ساخت. آدمهایی که بودنشان یعنی طغیان علیه وضعیت موجود آموزش دانشگاهی. البته باید همان سالها دانشگاه برای همیشه تعطیل می شد ولی نشد و اشکالی ندارد که این افکار نیمه - فاشیستی محقق نمی شود و یک طور شهربازی اجتماعی آماده برای نسلهای آینده وجود دارد.
2- برنامهی یک کارگاه استارت آپی را نگاه میکنم. یکی دو جای برنامه آیتمی به غیر از ناهار و نماز دارد: بیرون زدن از ساختمان. ساختمانها دیگر قابل تحمل نیستند و از آن رو این بیرون زدن مثل بیرون زدن بار از پشت وانت، نه تنها مستوجب جریمه نیست، بلکه به صلاحدید میزبان اتفاق میافتد. کاش این مهمانیها و دور همیهای خسته کننده، اجباری و منم منمی و تلویزیون دیدنی هم آیتمی به نام – بیرون زدن از ساختمان- در خودش داشته باشد.