360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

تریپ آرت لزوما متفاوت نیست!


تریپ آرت  چیست؟تریپ آرت  آیا مجموعه ای شامل مانتوهای  سارافونی، یا پیراهن و مانتوهایی به خط شکسته نستعلیق و غیره که روی تن آدم بیشتر معلق می زند؟ یا کلی خنزر پنزر دست آویز یا دقیق تر مچ آویز؟ شلوارهای رنگی که مثلا یکی پر رنگش را بپوشد و مخاطب خاص برود کم رنگترش را استفاده کند؟ یا مثلا تیپهایی با عینکهای گل و گشاد و موهای فرفری و گاهی اسید سوخته؟ یا از همین فرهای ساده تر که اشتباهی با ریختن ماء شعیر روی موها به وجود آمده است؟ کیف های برزنتی و بافنتنی کج و کوله با انواع پیکسلهایی که گاهی به جای بدنه کیف و پیراهن و مانتو، روی کفشها هم دیده می شود؟ به هر صورت تیپ هنری بخشی به این شکل است که شامل هنر ورزان محترم می شود. البته تمام بازیهای فوق الذکر با مو و دیگر بخشها شرایط سنی خودش را دارد. مثلا خیلی کم میبینید که آقایی 42 ساله با پیراهن و کفش صورتی و خیلی شاد و زیبا بتوانددر فضای خاص هنری رفت و آمد نماید بدون آنکه کسی در احوالات ایشان مداقه ننماید. به هر حال این مساله ی داشتن ظاهر هنری باید از یک جایی گوشه اش به پرس و جوی زیر ربط داشته باشد: 

در یکی از روزهای ولرم خرداد کمی در این ور و آن ور گشت زدم و نظر کلی آدم را درباره تریپ هنری جویا شدم. بعضی از این عزیزان خودشان مانند ماهی های دریا دچار آبی بی کران تریپ هنری بودند. و برخی ها هم مثل فروشگاه های لوازم التحریر و کتابفروشی ها و کافه ها مشتری های این تیپی داشتند. به هر حال مجموعه زیر بخشی حقیقی و بخشی توسط کلاغ خبر چین به دست مان رسیده است.

نظر ات هنری دوستان هنرمند  را در این باب جویا شدیم: چرا تریپ آرت یا هنری دارید؟ 

ادامه مطلب ...

محفل ادبی

به تازگی حس نه چندان جالبی نسبت به جلسه های ادبی و غیره پیدا کرده ام. یعنی غوره نشده مویزشدن را به لقایش ببخشم. دیگر نروم سراغ خلاصه ی اشتباهات و بلاهتهای ایرانی 

رک بودنم را می بخشید. 

ولی هر چه نقد شفاهی و تعارف و بر عکس ضد حال زدن و به قولی حرفه ای رفتار کردن و کوچک و بزرگ رعایت کردن و نکردن است. در یک کلمه هر چه اسلام آمریکایی در قالب فرهنگ ایرانی گری افتاده بیخ یخه ما و تنبان روشنفکری ما را می تکاند که: پسرم! دیگر نرو. آقا جان تو که نمی توانی سر ساعت نروی و با 45 دقیقه تاخیر جلسه شروع شود. تو که نمی توانی در یک جلسه که باید نقد حرفه ای باشد، به رسم منبریها صلوات بی موقع بحث ها را ختم به خیر کند، را برتابی نرو. 

برای برخی از دوستان عزیز و گرامی که برخلاف واقعیت دوست داشتنی  و محبوبشان که تنها چیزهایی بوده که خواننده آن را از ورای متن یافته، سعی می کنند مثل پیرزن و پیرمردهای لب گور و دو دستی به آبرو رفتار کنند طوری که الان اگر کمی تن صدایشان عوض شد، فوری رسانه ای می شوند. برادر و خواهر گرامی در خوب بودن و اطو کشیده بودن یا نبودن افراط نکن. دست و بالت - یعنی همان انگشت وسط- را برای مثلا یک عده از اقشار - بگیرید تئاتریها به عنوان کول ترین موجودات هنری- تکان می دهی، یادت نرود که نرمال بودن به معنی دم دستی بودن نیست و برعکس آن صفراوی زیستن در دنیای معاصر و نه دوره مارسل پروست، نشانه تجدد و شعور نیست. حرفه ای بودن به این معنی نیست که همه شر و میکروب باشند و شما هم بخواهی دو انگشتی مجلس غریبه ها و آدم کوچکترها را گرم کنی.

آفرین! برادر یا خواهر جوان من! آقا باش! قربان قدت!


 


پ.ن: جلسه ای بودیم و درد دلی. البته خانم میترا ایلیاتی را همانقدر که می شناسم. خیلی می پسندم. همه جور شعور و متانت و حرفه ای گریشان و لب گوری رفتار نکردن و نگاه افتاده ای که هر بار می بینم بی تعارف جانم آتش می گیرد. 

ولی مثل ایام مدرسه که حتی تمرین حل کردن را هم بیضه مالی می دانستیم هیچ وقت این حرفها را  در حضور هیچ کسی مطرح نمی کنم. 

 از دوستانی که  شاید از این موضوع رنجیده اند معذرت می خوام ولی اصلا نباید راجع به چیزهایی تعارف کرد. 

سفر نامه تهران

سفر نامه تهران یک سفرنامه ی درون شهری است و برخلاف توصیه های ترافیکی صورت می گیرد. سفر نامه تهران آسان ترین راه برای فراموش کردن این نیست که تهران شهری است که نیاز به تغییرات دارد. سفر نامه تهران عملا مصیبتی است که هر روز شاید شاهدش باشید ولی از یک نگاه و روایت دیگر. سفر نامه تهران برای علاقه مندان هیچ توصیه ای ندارد. سفر نامه تهران فقط و فقط یک ضد سفرنامه است. سفر نامه تهران قرار نیست از یک نقطه به نقطه ای دیگر برود. سفر نامه تهران یک سفرنامه ی مردمی اجتماعی بوم شناسی و یا هیچ چیزی از این دست  نیست. سفر نامه تهران اهل نوستالژی نیست. سفر نامه تهران به نظر روایت شخصی و در عین حال جمعی ما درباره ی بودن در تهران است.   ادامه مطلب ...

ساختمان پلاسکو سفر نامه تهران

ساختمان پلاسکو

دوستی را دیدم که مدتها در یکی از فروشگاه‌های این ساختمان که نزدیک بازار واقع شده کار می‌کرد. از تن فروشیهای به خاطر یک تی شرت در حدود 10-15 سال قبل بگیر تا بعضی خاطرات مثل همین یکی که تعریف کرد:

کلاه شاپوی خیلی نفیسی روی سر یکی  از مانکنها داشتیم. سر ظهر درمغازه را قفل می‌کردیم و به  بهانه ناهار آهنگی شیش و هشتی هم چاشنی می‌کردیم و با چند تا پسر فروشنده حسابی دور بر می داشتیم و مجلس گرمی می‌کردیم. ظرفهای غذای فلزی که زیاد گرم شده بود این فرصت را می‌داد که کمی دست دست کنیم تا غذا قابل خوردن شود. روزی هم در حال رقص شاطری خودمان بودیم که دو تا دختر تراشیده آمدند و اصرار کردند که می‌خواهند خرید کنند. به هر صورت شرط کردیم که خریدار این وقت باید به میدان بیاید. اما موضوع با خنده تمام شد و کلاه را برای پدرعزیزشان به قیمت گزافی بهشان انداختیم.

ساختمان پلاسکو یکی از مراکزی بوده که از قدیم با قیمت مناسب و تنوع اجناس مورد نظر همه شمال و جنوب نشینان شهر بوده است. با این حال الان هنوز خیلی معلوم نیست  اینگونه باشد. این ساختمان مثل خیلی دیگر از بخشهای بازار در زمان پهلوی اول بنا شده است. شهرت این جور جاها توی تهران طوری است که خیلی از شهرستانیها توسط همشهریای نیمه وارد خودشان آدرس چنین جاهایی را دارند. البته برای پوشاک در تهران جاهای دیگری هم به فرخور نوع و سطح خرید افراد وجود دارد مثل راسته منوچهری برای کیف و کفش، باغ سپهسالار برای کیف و کفش، راسته مولوی برای بیشتر کیف، بهارستان هم کمی کیف و کفش، راسته خیابان رودکی برای پوشاک، چهارراه ولی عصر تا تقاطع جمهوری برای پوشاک مراکز قدیمی تر در این حوزه هستند. البته مراکز خرید جدید و تک فروشگاه‌ها نیز با انواع برندهای مهم دنیا نیز در این محدوده جای دارند که بیشتر مارک بازهای یعنی جوانهایی که تمام لباسها و حتی لباسهای زیر خود را بر اساس معروفیت مارکهای خارجی خرید می کنند از تنوع بیشتر این قضیه آگاهی کاملتری دارند. این روزها خیلی از فروشنده های کیف و کفش و همچنین پوشاک با ارائه محصول در قالب مارک اصلی و با قیمتهای بالا و صد البته ادعای اصل بودن توسط وارد کردن کد پیگیری کالا در سایت جنس مورد نظر، سعی در جذب مشتری به سمت کالای مرغوب دارند. خیلی از این فروشنده‌های آدمهای به نسبت زبان دار تر هستند که با گفته هایی مثل : یک ضرب المثل انگلیسی: من این قدر پول دار نیستم که جنس ارزان بخرم، می‌توانند ایده‌های لایف استایلی خود را به مشتری قالب نمایند.

سفرنامه تهران :میدان امام حسین(ع)

بخشهایی از سفر نامه تهران را که یک زمانی صفحه ای در گوگل پلاس بود اینجا آورده ام. فعلا هیچ کجای سالمی از این صفحه ندارم ولی به وضوح باید یک روزی سر پا نگهش دارم: 


تهران به گفته ژاپنیهایی که حدود 20 سال پیش آنرا دیده بودند یک گاراژ بزرگ است. یک متروپولیس واقعی از لحاظ تعداد و تنوع یک مادیان زنده که روزی با تخمین درباره شنیده‌هایم 2 میلیون مسافر از آن عبور می‌کنند که ممکن  است ناهارشان را در فلافلی‌های شلوغ و کثیف بازار و یا راسته انقلاب بخورند یا سرویسهای بهتری را حول و حوش میدان ونک تجربه کنند. به هر صورت این مادیان تقریبا خیلی از نخبه‌های ایران را دارد به لای پای خود می‌کشد. 

به دعوت دوستی به خانه شان در جایی حوالی میدان جمهوری می‌روم. قرار است چند وقتی را این جا سپری کنم. شلوغی و دود و ترافیک خیلی عادی است. برای خیلی از مسافرها سوزش چشم و گاهی خارش آن و همچنین خشکی پوست و کسلی خیلی غیر قابل هضم ممکن است باشد. سرزمین 72 ملت تهران از نواحی شرق اگر وارد شده باشی از میدان امام حسین شروع می‌شود. انگار سر در اینجا زده باشند به کلکته خوش آمدید.

میدان امام حسین(ع) 

 


مثل خیلی از جاهای تهران هر کدام اسم قدیم و جدید دارند. بعضی اسمهای جدید به جایی چسبیده و رهایش نکرده است، بعضی ها هم اصلا نچسبیده. اما حسین نامی است که به میدان فوزیه نام همسر اول شاه ایران پهلوی اول- حسابی چسبیده است. 


محله‌ها و خیابانهای اطراف این میدان از قدیم محل تجمع مهاجرانی بوده که از شمال کشور آمده اند. البته این روزها بیشتر مهاجران این محله‌ها و خیابان ها را افعانیهایی که شده با یک پراید 10-12 نفری از مرز می آیند تشکیل می‌دهد.  جدا از زباله های ساختمانهای درحال ساخت که دارد روی خانه های 20 -30 ساله و یا بیشتر 4-5 طبقه ساخته می‌شود، وضعیت زباله های انسانی در کوچه های محله‌های اطراف  این میدان خیلی نگران کننده است. یکی از معروف ترین پاتوق های کپن فروشهای تهرانی یعنی جایی که سهمیه های قند و شکر و برنج را در سالهای جنگ به شکل قاچاق و بعدها رسمی تر خرید و فروش می‌کردند. جلوی فروشگاه کوروش زنجیره‌ای است که بعد از انقلاب به قدس تغییر نام داده است. اغلب فروشنده های مواد مخدر این روزها خیلی فعال تر از کوپن فروشی به فروش انواع مواد مخدر به قول خودشان طبیعی و همچنین شیمیایی مشغولند. شبهای حوالی 3 صبح می‌توانی بروی و خیلی زیاد آدمهای کارتن خواب را که توی همین کوچه و پس کوچه ها دارند هرویین تزریق می‌کنند و یا با یک فندک سیم دار دست سازشان دارند شیشه می‌کشند، را ببینی. اغلب موجودات منفعل و از پا افتاده ای هستند که خیلی ازشان امید حمله به کسی نمی‌رود ولی به هر صورت باید مواظب بود. شب در منزل دوستی همین حوالی سر کرده ام و می‌دانم صبح با صدای بی امان ماشینها در حال سبقت و بوق زدن و گازدادن بیشرین استرس را به هر مسافری وارد می‌کند. البته حوالی میدان می توان بخشی از بافت سنتی را یافت که زمان از دهه 60 برایشان جلوتر نیامده است. اینجا می‌توانی برای خرید انواع لوازم منزل دست دوم به راسته خیابان مازندران بروی و تخت و کمد و یخچال و گاز فردار و حتی یخچال ساید بای ساید دست دوم تهیه کنی. در راسته ای از این میدان که راه به سمت جنوب تهران دارد و از میدان شهدا عبور می‌کند بدون در نظر گرفتن تابلویی که آن بالا و خیلی بزرگ در حدود 6 متر ورود به کلکته را خوش آمد می‌گوید. می‌توانی شب جمعه راه بیفتی و اگر سر و وضع مناسبی داشته باشی، خیلی راحت جوان پا اندازی می‌تواند پشت سرت نجوا کند: خانم خانم همه رقم! بسیاری از پانسیونهای تک اتاقه برای انواع آدمهای مهاجر را می‌توانی اینجا پیدا کنی. ساختمانهای خیلی قدیمی که توی محله‌های قدیمی اطراف به نام مفت آباد و یا چهار راه صفاست می‌تواند یکی از بهترین گزینه‌های برای آدمهایی باشد که تمام جهازشان یک ساک  از شهرستان است. پسرها اغلب با لباسهای بسیار بد سلیقه و دخترها به نسبت عصبی و دارای چهره هایی با آرایش ارزان هستند. سن ازدواج کرده ها در این جا به دلیل بافت مهاجر و سنتی هنوز پایین است. توی خیابان ممکن است زوجی را پیدا کنید که بچه ای به بغل دارند و در مجموع سه نفر 40 سال هم ندارند.  این ناحیه هنوز هم بخشهایی مذهبی سنتی دارد که در روزهای عزای محرم هیاتهای خیابانی برپا می‌کنند. بسیاری از افراد ساکن این محله‌ها عرق خاصی به ناحیه زندگی خود دارند و با وجود امکان زندگی در بخشهای دیگر تهران هنوز مایل به تغییر مکان نیستند. به همین دلیل بافت  اصیل تر این جا در بعضی محله‌ها مثل کوچه بانک ملی، شهدا، راسته شهرستانی، خیابان اقبال، بازار کویتیها، نظام آباد، خیابان مازندران و خیابان صفا، زرین نعل و خیابان ایران بسیار مورد توجه و علاقه ساکنین این نواحی است. تعصب، سنت و استفاده از مکانیزمهای قدیمی فضای اکثریت آدمهای این نواحی را تشکیل می‌دهد. این ناحیه محل رشد و پاگیری بسیاری از هنرمندان و مسئولین کشوری بوده است.

به هر حال بافت منطقه شدیدا برای اکثیریتی غیر جذاب و گریز آور است.

امیدوارم با توقف مهاجرت افاغنه اتفاقهای بهتری برای این منطق بیفتد.


 


میدان تجریش خیلی قدیم