360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

رنج موج - یک نوروز با آدلف و پدر جان

1-     من با پدرم خیلی فرق داریم. من هیچ وقت ازش فحش نشنیده‌ام. منظور فحش بد است. خودم ولی این بار در سن 34 سالگی یک همچنین کاری کردم. یعنی در جواب یکی از آدمهای مهربان تلویزیونی که دیگر دست از سر آدم بر نمی‌دارند، گفتم دیوث. این فحش به نظرم از راه تلویزیون رفته است و به مقصد رسیده است.   ادامه مطلب ...

شوپنهاور استاد تنهایی و عشق و مساله ی شر

آرتور شوپنهاور - بالاترین همه قوانین، عشق است و عشق شفقت است.

شوپنهاور انسان تنهایی بود. چند وقت پیش درباره اش متنی به صورت فایل ورد پیدا کردم که منبع آن برایم معلوم نیست ولی شاید به نظر شما جالب برسد : 

شوپنهاور فیلسوف آلمانی در شهر دانتزیک از پدری تاجر و ثروتمند و مادری نویسنده متولد گشت، در ۱۸۰۵ پدرش خودکشی کرد و مادرش به وایمار رفت. شوپنهاور با ازدواج مجدد مادرش مخالف بود و همین امر باعث شد فلسفهٔ او حاوی عقایدی نیمه حقیقی در مورد زنان باشد. رابطهٔ مادر و فرزند مدتی رسمی و بدور از نزاع بود اما مادرش که از گوته شنیده بود او مردی بزرگ خواهد شد با انداختن او از پله‌ها با رابطه مادر و فرزند پایان داد.شو پنهاور با گوته نویسنده آلمانی و هگل فلیسوف مشهور رابطه داشت و چندی بعد به وسیله یک هندو از عقاید بودائیان آگاهی یافت و پس از تجسس و تفکر زیاد به آئین بودایی اعتقاد کامل یافت. 

نیچه در مورد او می‌گوید:«مطلقا تنها بود و کمترین دوستی نداشت و فاصلهٔ میان یک و هیچ لایتناهی است.» مدتی نیز به تدریس پرداخت. لیکن چون کارش نگرفت آن را رها کرده و به تدوین و تحریر کتابی موسوم به «جهان همچون اراده و تصویر» پرداخت و چون کتابش نیز مورد توجه مردم واقع نشد به سختی از مردم رنجیده‌خاطر و نسبت به اجتماع بدبین گشت. شانزده سال پس از انتشار کتاب به شوپنهاور اطلاع دادند قسمت اعظم نسخ چاپی کتاب به جای کاغذ باطاله فروخته‌اند.گزیده ای از فلسفه شوپنهاور :

کتاب اصلی او با این عنوان فصل آغاز می شود: جهان بازنمود من است ! در واقع او اندیشه های کانت را در مقوله معرفت اشیاء می پذیرد.کانت برخی اشیا و پدیده ها را شی -فی نفسه معرفی می کرد(فنومنا) که ذهن شناسنده(سوژه) تنها قادر به ادراک بازنمودی از آن می باشد و هیچ گاه قادر به درک کامل آن نیست مثل خدا. و برخی دیگر را نوما می نامید که سوژه قادر به معرفت نسبت به آنهاست.بازنمود مفهومی شبیه به رویا دارد: تصویری از پدیده در ذهن که هرگر خود واقعی آن نیست.


در فصل بعدی او جوهر جهان را « اراده..will »می نامد.جوهری که تمام جهان را در بر گرفته و جهان صرفا پاسخ مادی و تجسم یافتگی آن است.حتی بدن را نیز تجسم اراده می نامد.مثلا دهان و مری و..تجسم پاسخ به میل گرسنگی ! او انسان را مانند منشوری می داند که بزرگترین تجسم اراده در صورت های گوناگون در او شکل یافته است. فلسفه شوپنهاور را مى توان تعاملات زیباشناسى دانست. در دیدگاه شوپنهاور جهان تشکیل شده از یک «اراده» و تنها تعاملات زیباشناسى مى تواند نقطه عطف این اراده باشد، به عبارت دیگر جهان چون یک اراده در «شدن» دائم به سر مى برد و فرد نیز چون پیچ و مهره اى در درون این اراده قرار دارد.

خصلت عمده این اراده همان «خواهش» دائم است که نمى تواند سیراب شود. از هر خواهش کهنه اى، نوعى خواهش جدید به وجود مى آید و این وضعیت به ماشینى شبیه است که بى وقفه مشغول تغییرات و تبدیلات است. اما زیباشناسى خود چیست؟ هنر در اینجا همان تعاملات زیباشناسى است که جهان خواهش را متوقف مى کند: به عبارت دیگر تعاملات زیباشناس، باعث آن مى شود که جهان خواهش براى مدتى (هر قدر کوتاه) متوقف شود. دنیاى خواهش، همان جهان نگرى دنیاى نفس (Ego) است. در اینجا آنچه که حائز توجه است، تبدیل پیوسته نفس است که پیوسته خود و جهان را در مجموعه اى جدید تغییر مى دهد.


شوپنهاور صدای بدبینی را اولین بار وارد فلسفه،تا آنزمان،خوشبین آلمان نمود. اودرمیان فیلسوفان بزرگترین فیلسوف بدبین غرب است. شوپنهاور کوششهای عقل و خرد انسان برای رهایی را همه جا با دیوار و مزاحمتهای اراده کور وغیرقابل ارضای انسان ، دلیل بدبختی بشریت میداند. اوغریزه های خردگریزانه وکور را ،خواسته و اراده انسان نامید. شوپنهاور مینویسد تمام هستی چون یک جهنم است. بیماری ، بی عدالتی، سرگردانی، دیکتاتوری، تنهایی، فقر، درد، ناامیدی، بیگانگی، آواره گی، شکنجه، زندان و غیره موجب غیرممکن بودن سعادت و خوشبختی انسان میشوند. اوزنده گی انسان را مانند سایر تحولات طبیعی و اجتمایی پوچ و بی معنی و محکوم به درد و رنج ابدی میداند. شوپنهاور مینویسد جهان با اینهمه بی عدالتی هایش نمیتواند آفریده یک خدای رحمان و رحیم باشد، بلکه مخلوق شیطان است. مورخین این جمله او را اولین نشانه آته ایستی در فلسفه غرب ذکر میکنند. اوتولید مثل انسان در این جهان خشن و فناپذیر را خیانت به نسل های آینده میداند و در دشمنی بازنان مینویسد :“ حماقت مسیحی-آریایی و دیوصفتی تمدن غربی را میتوان در جنس زنان مشاهده کرد “، درحالیکه او حیوانات و جانوران را برادران انسان می نامید. روانشناسان علت تنفر اواز زنان را، بی محبتی مادر، ترک پدر از طریق مادر جوان او، و سرانجام خودکشی پدرش میدانند. آرتور شوپنهاور اولین متفکری است که نوشت، نه عقل بلکه اراده ،مسیر زندگی انسان را تعیین میکند.منظور او یک اراده عینی و منطقی نیست بلکه اراده ای کور وغیرآگاهانه میباشد. او میگوید تقاضاهای اراده باعث نارضایی میشود، چون زمانی انسان چیزی را میخواهد که راضی نباشد. به نظر او اراده را نمی توان خردمندانه توضیح داد و آن تحت تاثیر هیچ قانون طبیعی نیست. شوپنهاور دو امکان برای رهایی از فشار اراده را پیشنهاد میکند؛ سرگرمی و یا خلق هنر یا پناه به زهد و ریاضت، چون با نفی خواسته های اراده، انسان به اقیانوس آرام روانی میرسد. به نظر او هدف فلسفه باید سرکوب یا انکار اراده با کمک یک جهانبینی هنردوستانه یا عارفانه باشد. به عقیده شوپنهاور در راه هدفی خردمندانه کوشیدن یا در عشق به همنوع، میتوان فشار اراده را انکار کند. او با بیان این نظریه، اخلاقی بودن فلسفه خود را نشان داد. هدف فلسفه شوپنهاور، انکار و سرکوب اراده با کمک زیباشناسی هنر یا یک جهانبینی غیرمادی عرفانی است.به نظر او هنر موجب میشود که از جهنم واقعیات بتوان فرار کرد. او عالیترین نوع هنر را موسیقی میداند چون انسان میتواند در عالم خلسه فرو رود و مزاحمت اراده را دفع کند. با کمک خلسه و عرفان است که میتوان به وضعیت نیستی رسید و اراده را نفی کرد. او مینویسد، همدردی با دیگران باعث میشود که انسان بر فردگرایی و یا منفعت طلبی خود نیز غالب شود. گرچه شوپنهاور به انتقاد از ایده آلیسم فیخته- هگل- و شلینگ پرداخت، ولی او خود نیز یکی از ایده آلیستها بشمار میرود.شوپنهاور مینویسد انسان قادر به شناخت و ماهیت اشیا و پدیده ها نیست چون او خود تحت تاثیر زمان، مکان، و قوانین علیت، قضاوت میکند. شوپنهاور قبل از مارکس به ازخودبیگانگی وترس انسان در رابطه با طبیعت و انسانهای دیگر اشاره کرده بود،ولی مارکس بعدها ثابت کرد که سیر سرمایه داری به ازخودبیگانگی وترسهای انسان منجر خواهد شد.بافرارسیدن ورشد سرمایه داری و صنعتی شدن جامعه، مارکس و انگلس کوشیدند تا با یک آگاهی جدید، جهانی را بسازند تا درآن ازبیگانگی انسان بطرق مختلف جلوگیری گردد.برخلاف مارکس و انگلس، شوپنهاور و شاگردانش چون ؛کیرکگارد و نیچه ،تسلیم جهانبینی فردگرایانه ذهنی و پوچی ناشی از آن شدند و کوشیدند با اغراق در ناامیدی ،باقیماندههای اصول معتبر را بدنام کنند و ارزشهایی فرا تجربیات نیکی و بدی را تبلیغ نمایند.از نظر تاریخی  شاید شوپنهاور نمی توانست پرچم دار  یک تئوری نجات و یا آزادی بخش باشد.  فلسفه شوپنهاور را میتوان مخلوطی از فلسفه کانت، افلاتون و فلسفه شرقی هند دانست. او مخالف فلسفه هگل بود. شوپنهاور برخلاف کانت و هگل از قلمی ادبی برخوردار بود.تاثیر شوپنهاور روی تئوری هنر واگنر و نظریات روانشناسانه نیچه غیرقابل انکار است. شوپنهاور را میتوان یکی از پیشگامان مکتب اگزیستنسیالیسم :یاسپر، هایدگر، کامو و سارتر نیز بشمار آورد. در میان فیلسوفان؛ نیچه و برگسن را مستقیما شوپنهاوری میدانند. نیچه اورا مربی خود میدانست. از طریق نیچه بود که غرب به اهمیت ؛رمانتیک یاس و ناامیدی شوپنهاور برای روانشناسی و فلسفه پی برد. فروید همچون شوپنهاور میگفت، عقل و خرد برده و عامل اراده کور و غریزه ها هستند. او تئوری اراده و ضمیر ناشناخته را نیز از شوپنهاور گرفت. توماس مان، برنده جایزه نوبل، زیر تاثیر شوپنهاور، در رمانهایش ،اروتیک مرگ در بستر بیماری را توصیف میکند. تولستوی او را بانبوغ ترین متفکر میدانست.  به نقل از مورخین چپ ، اگر شرایط تاریخی فلسفه شوپنهاور رادرنظر بگیریم، میتوان گفت که نظریات او بیان شکست ایدئولوژی بعد از انقلاب در اروپا است. از یک طرف میتوان گفت آنهایی که فلسفه قرن 19 را بپایان رساندند،نظریات مثبت و خوشبینی نداشتند.فلسفه افرادی مانند شوپنهاور، کیرکگارد و نیچه نشاندهنده بحران بورژوازی در نیمه دوم قرن 19نیز است. فلسفه آنها، پرسشهای انسانهایی است که نمیدانند در جامعه چه نقشی را باید بازی کنند و بدین دلیل احساس از خودبیگانگی میکنند. انسانهای معمولی قرن 19 بدلیل اعتقاد به پیشرفتهای اجتماعی و اعتقاد خوشبینانه به خرد؛یعنی آنزمان حلال همه مشکلات، با فلسفه و فرهنگ روشنفکران اریستوکراتی یا فئودالی مرفه سازش نداشت. شوپنهاور خلاف هگل پیشرفت اجتماعی را سبب  خوشبختی و سعادت نمی دانست. از جمله آثار مهم او : جهان بعنوان اراده و تصور- درباره آزادی اراده انسانی- اصول شناخت- جملات قصار- اشاره ای به نیستی و پوچی در هستی – هستند. کتاب ،جهان بعنوان تصور و اراده-اثر مهم و اصلی شوپنهاور ، یک سیستم اراده گرایی را مطرح میکند. کتاب، اصول شناخت-پایان نامه دکترای شوپنهاور در سال 1813 بود. در این کتاب او اشاره به ایده آلیست شدن و شاگرد کانت بودن خود میکند. جملات قصار، کتابی است در باره درسهای زندگی که موجب معروفیت و توجه خوانندگان بیشماری به فلسفه او شد.


او را در سال ۱۸۲۲ به عنوان استادیار به دانشگاه برلین دعوت کردند. او همان ساعات هگل را برای تدریس انتخاب کرد و این کار باعث شرکت نکردن دانشجویان در کلاس او شد؛ به همین دلیل استعفا داد و هجونامه‌ای بر ضد هگل نوشت. با شیوع بیماری وبا؛ برلین را به مقصد فرانکفورت ترک کرد و تا آخر عمر در همان‌جا ماند.

نویسنده : م.ملک


ب.ن:  مساله ی خلقت دنیا  و وجود بدی و بدبختی در آن به مساله ی شر در فلسفه معروف است که  اگر توفیق شد درباره اش صحبت خواهیم کرد.

فیدیبو: نمایشنامه خواب در فنجان خالی قهوه نغمه ثمینی

1- امروز هوس کردم یک سری کار از نغمه ثمینی بخوانم. خواب در فنجان خالی که این همه تعریفی به نظر می‌رسید. باز هم مشروطه، باز هم قجری، رسوایی و شهوت یک بعد از ظهر طولانی در تاریخ معاصر که نظر اساتید این رشته از تاریخ معاصر این است که باید همش ازش گفت. مثل گل خداداد عزیزی که تنها موفقیت فوتبالی ما بود و هی باید می‌دیدیمش.  

 مشروطه، امضای مشروطه توسط شاه، به توپ بستن مجلس و بی وفایی شاه و هی جلو و عقب کردن این تکه‌ از تاریخ معاصر. کاش پیچ داستانی کوچولویی از جنس مرد بالشی داشت. امیدوارم کار بهتر ازشون ببینم چون تعریف شنیدم. امروز می‌روم سراغ کارهای بیضایی، تا بعد.  


 

2- هوس کتاب خریدن الکترونیک کردم. رفتم از فیدیبو کتاب خریدم. یک desktop application هست که باید نصب کنید و کتاب را همان تو بخوانید. نسخه ی فعلی چیزی برای تنظیم فونت و خیلی از موارد آسان و راحت دیگر ندارد. کاش می شد این سایت کتابهای خودش را روی کیندل عرضه می کرد تا  کتاب الکترونیکی هیچ چشمی را کور نکند. البته استدلال برخی دوستان هم این است که بیچاره نویسنده اش چقدر زحمت کشیده و پشت لپ تاپ تایپ کرده است.  به هر صورت فعلا در کتابهای 100 صفحه ای می شود از این سایت استفاده کرد. 

ادبیات داستانی نشر الکترونیک و کاغذی: معرفی کتاب

ادبیات داستانی به نظرم یتیم ترین هنرهاست. زمانی و همین حالا هم بحث ناراحت کننده ای در پیش است که چرا انتشار کتاب کاغذی اینقدر کم و رقت انگیز است. تیراژ کتاب در سال 57  واقعا در حدود 10000 و 5000 بود. آیا جمعیت کمتر شده است؟ با سواد ها کم شده اند؟ یا شاید پاسخ نجف دریابندری خالی از طنز نباشد: کتاب خوان ها مردند. حیف از این انتشار با تیراژ پایین و  همه متکلم ای که قرار است   اگر روزی کمیتش به کیفیت تبدیل شود، نشانه هایی هم داشته باشد. 

اما وضعیت نا مناسب و بغض آور برای نویسنده ها، فقط پایین بودن تیراژ کاغذی کتاب نیست. سری به سایتهای ادبی بزنید. سایتهای شخصی و مجله های ادبی که بر روی اینترنت منتشر می شوند با اینکه اغلب رایگان هستند و کیفیت به نسبت خوبی را همراه تلاش فراوان صاحبان آنها دارند، اما باز هم جماعت را جذب نکرده اند. به عنوان نمونه رتبه ی یکی از سایتهای معروف ادبی را توی آلکسا نگاه می کنم. عجیب است. شاید در حد یکی از وبلاگهای شخصی مثل همین روزمره هایی که ما می نویسیم و حتی پایین تر باشد. یکی از این سایتها با کلمه ی کلیدی - نیم فاصله در ورد- بیشتر از ادبیات و داستان و داستان کوتاه و موارد مرتبط با محتوای سایت، نزد کاربران پیدا می شود. اینطوری تلاش حداقل دو ساله ی این نوع از سایتها که لازم نیست عناوین آنها را منتشر کنم و بر روی زخم این عزیزان نمک بپاشم، از سوی علاقه مندان نادیده گرفته می شود. سایت های ادبی بسیاری از  چهره ها چه به صورت وبلاگ و چه به صورت سایتی مستقل نیز از این وضعیت برخوردار است. خواننده ی حرفه ای در خیلی از موارد به دلیل نداشتن منبع مناسبی برای در اختیار داشتن سلیقه های متنوع و بسیاری حرفهای منصفانه، هنوز نمی تواند عناوین کتاب را با سلیقه هایی مستقل از زد و بندهای نشر و غیره، به دست بیاورد. معرفی کتاب در اغلب این سایتها طوری نیست که خواننده بتواند خارج از دایره ی خاصی از کتاب - پارتی گرها، واقعا  ادبیات با آن معنی که در کشورهای دیگر، دریافت می شود را بفهمند. از وضعیت رشته های دانشگاهی، استادهای ادبیات و  وظیفه ای که به گردن دارند به همین سادگی گذشته ایم چون اساسا پستوی خنک کتابخانه بهتر از گفتمان حول و حوش  آثار داستانی مهم و موثر در ارتقاء زندگی خواننده هاست. در چنین رویکردی است که رمق کافی برای ایجاد جریان معرفی کتاب به شکل غیر دولتی و آن چیزی که در تلویزیون به صورت فرمایشی در حال اتفاق است، را ندارد. در چنین بیابانی باید چه کار کرد و از مشکی چند قطره ای آب نوشید تا وضعیت معرفی کتاب که اولین رسالت سایتهای ادبی به عنوان بخشی از ماموریت ترویج ادبیات ناب و نجات بخش است بر عهده ی کیست؟  بارها درباره ی خرید کتاب از سوی ارشاد صحبت شده است. جایزه های ادبی در جریان است. ولی  عملا 100 نفر از جان گذشته در این زمینه فقط توانسته اند دلواپسی های شخصی خود را مطرح نمایند ولی بازهم از سوی مخاطب عام، مخاطب درحال توسعه و علاقه مند به حرفه ای شدن، مورد استقبال قرار نگرفته است. ای کاش رسالت به این مهمی با تلاش بیشتری از سوی تمام آدمهای درگیر در ادبیات به  مهمترین ماموریت ها و پرهیز از حاشیه های فرساینده تعلق می گرفت. ای کاش سایتهای ادبی - در خیلی از موارد- از در هم ریختگی به دور بودند و بخشهای مهمی مانند ادبیات عامه پسند، پاورقی و غیره را نیز به منظور آشنا کردن مخاطب و در دست گرفتن نبض واقعی ترویج  ادبیات داستانی در بین مردم به عنوان یک هنر واقعی و حیاتی، لحاظ می نمودند. 

کتابهای قدم اول- فلسفه - بودریار - کامو- سارتر - پیام یزدانجو

یک سری کتاب با عنوان کتابهای فلسفه - قدم اول که توسط نشر و پژوهش شیرازه منتشر شده است که به نظر کمی تصویری- شبیه کمیک استریپ- است و علاقه مندان بی حالی که گاهی کتاب ورق می زنند را ترقیب به خواندن می کند. نمونه ی این کتاب همین کتاب - بودریار - است که با تصویرسازی و کلاژهای متنی مناسب، مرور خوبی  بر افکار و اندیشه های بودریار است. شاید دوست داشته باشید و در نمایشگاه کتاب یک سری از این کتابهای کوچک را تهیه کنید. 

این کتابها و این کتاب خاص ترجمه ای است از Baudrillard  برای Beginners  که به نظر بقیه ی کتابهای این مجموعه نیز چنین است. اما نظر شخصی بنده این است که باید و حتما لازم است شما برای مرور این مجموعه در ابتدا دوره ی مناسبی از فلسفه را به صورت پایه گذرانده باشید و با خواندن این سری کتابها برای مطالب جدی تر گرم و آماده شوید. 

لینک معرفی کتابهای این سری - قدم اول - نشر و پژوهش شیرازه 


http://shirazehketab.net/ghadam-avval/


ولی یادم باشد فلسفه خواندن فقط گشایشی برای ادبیات است و بس