از آنجایی که این حقیر را می شناسید اینجا نه بحث آموزش HTML اتفاق خواهد افتاد و نه حرف آنچنانی درباره ی نسبیت خاص گفته خواهد شد ولی اگر با این شرایط هم قبول زحمت فرمودید و گوش جان سپردید، فبه المراد.
نسبیت خاص به طور خلاصه با عام آن زمین تا آسمان فرقهای اساسی و موضوعی دارد ولی نمی دانم چرا این فیلمهای علمی آموزشی و تعقیب کنندگان ایشان همش هر دو تا را یکی می گیرند.
حالا توی یک برنامه ی علمی به راحتی از چیزهای فوق سریع در ابعاد ماکرو حرف می زنند که جل الخالق. بعد بدانیم و آگاه باشیم که این معادلات کاملا برای دستگاه های خطی و غیر شتابدار نوشته شده است. این موضوع را هر کسی با زل زدن به معادلات نسبیت خاص و شباهت عجیب و غریب ایشان با معادلات سرعت متوسط و جابجایی متوسط و اینها، می توان در یابد. بنابر این پارادوکس دو برادر که یکی می رود سفر و دیگری می نشیند تا برادرش که جوان مانده از سفر برگردد خزعبل محضی بیشتر نیست که کاربردش در سینمای هالیوود به شهود و وفور قابل دریافت است.
اما موضوع نسبیت عام در حدودی که بنده می دانم به طور خلاصه تغییر و تعبیر متفاوتی از - هندسه ی عالم - است. توی این مدل دیگر جرم مبع میدان جاذبه به آن تعبیر نیوتونی آن نیست. توی نسبیت عام می فرمایند که هر گوشه ی عالم به خاطر وجود یک جرم در آن خمیده است. خمیدگی فضا - زمان، باعث حرکت اینگونه ی اجرام نسبت به هم می شود. برنامه های علمی با زحمت فراوان سعی کردند این خمیدگی فضا زمان را با نشاندن یک کره روی یک سطح نشان دهند. بعد کره ی کوچکتری که به خاطر خم شدن این صفحه ی دو بعدی، در انحنای اطراف کره ی بزرگ می لغزد و عبور و غیره...
ترا به جان عزیزان علم، و شهدای این راه، به یاد داشته باشید که این صرفا یک مدل دو بعدی است که دارد نشان می دهد وقتی از انحنای فضا - زمان حرف می زنیم از چه حرف می زنیم. این اولین و پایه ای ترین تصویر شما نسبت به نسبیت عام انیشتین است.
اما مساله ی سیاهچاله ها. اصولا هر جرمی مثلا زمین چیزی دارد به نام - سرعت فرار- یعنی شما اگر از یک حدی سریعتر به بالا پرتاب شدید از جاذبه ی زمین فرار خواهید نمود. این حرف به خاطر این است که جرم شما در مقایسه با زمین ناچیز است و فرضهای دیگر. اما سیاهچاله ها یک مساله ی حدی هستند. یعنی ستاره های فرو رمبیده ای که سرعت فرار در آنها از سرعت نور بیشتر است. یا به تعبیر درست و منطقی تر سرعت فرار آنها مساوی سرعت نور است. برای همین حتی نور هم از سطح آنها به بیرون ساطع نمی شود. پس شما آن غروب ستاره ی در حال مردن را هیچ وقت نخواهید دید. به همین مناسبت دنیای دیگری آن جا یعنی در حدود شعاع شوارتز شیلد سیاهچاله، یک کره اطرافش در نظر بگیرید که درونش را سیاهچاله می نامیم، وجود دارد که شما بهش دسترسی ندارید. این سیاهچاله، اول روی کاغذ و توی مدلهای ریاضی فیزیکدان ها خلق شد. بعد دیدند هر جسمی، مثلا یک کهکشان یا توده ای از ستاره ها که دارند جذب سیاهچاله می شوند، با شتاب و سرعت زیادی به آن برخورد می کنند. این برخورد که حتما تا حالا می دانید، رسیدن هر چیزی که در حال - بلعیدن- توسط سیاهچاله است، در مرزی به نام شوارتز شیلد، باعث بازتابش پرتوهای گاما می شود. کیهان شناسان به کمک ستاره شناسان این پرتوها را رصد کرده اند و با خودشان فهمیده اند که این باید سیاهچاله باشد.
موضوع علم شعبده بازی در خودش ندارد ولی زیباست. در عین حال منطقی است.
اما آموزش HTML که کار ما نیست فقط همین قدر یاد گرفته ایم که این مختصر به تفصیل یعنی HOW TO MEET LADIES
امیدوارم که همه ی ما بیاموزیم و درس بگیریم از این معارف درونی، در زمینه ی نرم افزار
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت | (باز نیابد) چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت | |
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم{شدیم} | پرده برانداختی کار به اتمام رفت | |
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت | سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت | |
مشعلهای برفروخت پرتو خورشید عشق | خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت | |
عارف مجموع را در پس دیوار صبر | طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت | |
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی | حاصل{آخر}عمر آن دمست باقی ایام رفت | |
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت | آخر عمر از جهان چون برود خام رفت | |
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان | راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت | |
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی | می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت |
فرست- برنامهی طنزی که اساس آن آوردن شادی به دل و خانههای مردم است، هر چقدر هم قهوهای و لوس باشد، باز هم میتواند قابل ستایش باشد. یعنی تا اینجایش که دست مریزاد به اینکه یکی توی این گل و شل و آشوب و من بخر تو بخر های ممکن، اساسش بر نفرت و چیز نشان دادن بنا شده است.
من رامبد جوان هستم خوشحال هستم.
برنامه هنوز غوره نشده مویز شده و از مهمان رسمیاش مثلا معاون وزیر بهداشت میخواهد بگوید خنده وانه یعنی چی خندوانه چه کارها کرده است؟ خنده وانه چیزی بیشتر از یک مفهوم است:)معاون وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی هم کلا یک شبه قسمت چپ وزارت بهداشت درمان آموزش پزشکی، مراکز بهداشت، پزشک خانواده، پزشک انساب و انواع و اقسام فعالیتهای پیشگیرانهی وزارت بهداشت را منکر میشود و خطاب به رامبد جوان میگوید: ما کارمون پیشگیریه، شما کار خیلی خیلی مهمتری میکنید.
این ما میتوانیم و ما توانستیم پوز شما را بزنیم، یاوههای رامبد جوان به تنهایی نیست. او تنها یکی از میلیونها هنرمند خوش اقبالی است که در دوره ی هم همهی هنر قدم گذاشته روی سن و دارد شلنگ و تخته میاندازد. باز هم تشکر و تشکر فراوان. به هر صورت ما همانطور به خندههای مانیایی خود ادامه خواهیم داد. امیدواریم این روحانیت معظمی که در برنامه شرکت میکنند مثل فیلم مارمولک بروند دنبال کارهای مهمتری مثل نقد فیلم، کلنگ زنی و غیره.
سکند- خیلی از شرکتها الان شده است یک ساحل امن و آسایشگاه مطمئن برای کسانی که جاهای دیگر آسیبهای اساسی دیدهاند. والا به خدا گرداندن چنین شرکتهایی صواب خالص و توسعهی پایدار در زمینهی تیولداری را به همراه داشته است. تشکر.
یک زمانی حرف بر این بود که مدیریت ما بر اساس سعی و خطا اتفاق میافتد ولی امروز با این همه زاییده از تحصیلها در زمینههای مختلف مدیریت و غیره چرا روش کار همان هیاتی چابک – agile heiati – است؟ خداوند عالم است.
ما را همه شب نمیبرد خواب | ای خفته روزگار دریاب | |
در بادیه تشنگان بمردند | وز حله به کوفه میرود آب | |
ای سخت گمان سست پیمان | این بود وفای عهد اصحاب | |
خارست به زیر پهلوانم | بی روی تو خوابگاه سنجاب | |
ای دیده عاشقان به رویت | چون روی مجاوران به محراب | |
من تن به قضای عشق دادم | پیرانه سر آمدم به کتاب | |
زهر از کف دست نازنینان | در حلق چنان رود که جلاب | |
دیوانه کوی خوبرویان | دردش نکند جفای بواب | |
سعدی نتوان به هیچ کشتن | الا به فراق روی احباب |
وان- یکبار برای همیشه همانطوری که باید زندگی لازم است. ما طوری تربیت شدهایم که همیشه ملاحظههای سنتی آدمها را همراه خودمان داشتهایم. ولی نوشتن یا اصلا، زندگی کردن نیاز به گفتمان پیچیدهتر و عمیقتری دارد. دچار فرسایش احساسی شدهام. اگر توی ده سالگی وسط حرفی که پدر میزد نمیپریدم. اگر وقتی داشت میگفت یک کارمند چقدر در میآورد؟ اگر از جمع سوال نکرده بود پسرم نوشابه نمیخورد؟ و من هم یکهو وسط حرف آدم بزرگها پیدایم نشده بود که نه پدر جان من نوشابه نمیخورم. همه چیز روالش عوض میشد. شاید عوض میشد. اصلا مهم نیست عوض میشد یا نه. حالا آدمی ریزه خوار شدهام که به طور مستقل میلی به هیچ نوع تفریح سطح بالایی ندارم. خوردن کاری برای فرا فکنی است. مثل فیلم دیدن. دیدن سریالهای دانلودی که دسته دسته از هاردهای این و آن میرسد. مثل چند سال پیش که همه چیز روی دی وی دی بود. الان با پیشرفت تکنولوژی و البته بدون اینترنت توی ایران میشود هر نوع فرهنگ قویتری را ملاحظه کرد. ما ترکیب این خرده ریزهای زیادی جاگیر هستیم برای همین حیف از زمانی که داریم از دست میدهیم و لذتهای واقعی دنیا را نمی چشیم. فوق فوقش یک جور خلا عاطفی، هویت خواهی متفاوت به شکل مدل عالم در حال انبساط حال ما را خوب میکند. مدل کیک کشمشی دنیا میگوید. دانههای رسیده و چروکیدهی کشمکی توی نسل ما دارند توی این خمیر بزرگ منبسط میشوند. هر کدام به طرفی میروند. همه از هم دور میشوند. هیچ دوتا کشمشی کنار هم قرار نمیگیرند. اینقدر منبسط میشوند تا کیک مورد نظر آماده شود.
تو- روزهایی سخت را پشت سر گذاشتهام. برای همین اهل فرافکنی و فراموش کردنم. قصهها، خیلیهایش زود دلم را می زند. سعی میکنم دور بریزم. از میزم کنده میشوم. هزار بهانه میکنم تا بزنم بیرون. هر روز و هر کجا از محل کار به خانه فرار میکنم. توی خانه اینقدر با اینترنت و یادداشت روزنامهنگارانه و فیلم و سریال مشغول میشوم تا فرار کامل. بعد دیر وقت میشود. زمانی که منطقی باید بخوابم تا فردا صبح با نیرویی شگفت انگیز به این فرار هیجان انگیز از خانه ادامه دهم. سایهی نبودن و نشدن همه جا دنبالم میکند. درس خواندن که روزی ستارهی بزرگ و عجیب و غریب آسمان زندگیمان بود یک غبطه شبیه بازیهای دورهی کودکی شده است. یک طوری هر بخشی از زندگی تمایل به تکرارشیرینی دارد. کودکی چیزی است که پدر و مادرهای در حال فرار از هم را به سمت هم می کشاند. برای همین هم بچگی بچههاشان را بیشتر از همه دوست دارند. دوست دارند تا آنجا که ممکن است به آنها غذا بدهند، تر و خشکشان کنند ولی هیچ وقت به خواستههای یک هیولای بزرگتر از سن ازدواجشان که به ظاهر خیلی داناتر از هر زمانی از زندگیشان است، جواب پس ندهند. همین اتفاق در سطح جامعه دارد میافتد. بزرگترها ترجیح میدهند باز هم با نوستالژی جوانهای الان یا همان بچههای سابق را سرگرم، سیر و تر و خشک کنند. رفتن سراغ سطح بالاتری از نیازهای ا جتماعی آدمها اصولا کشنده، خسته کننده و ناممکن است. بچهها را بهتر میشود کنترل کرد.
تری- بعضی وقتها ازهم سن و سالهام میپرسم هنوز زندهای؟ نه اینکه واقعا همچین توهینی بهشان بکنم. ولی عملا عدهی زیادی را مردههای کاملی میبینم که روح هنر درشان وجود ندارد و به همین سادگی و با اینکه شاید بارها به سنگ خوردهاند مطمئن میگویند هنر وجود ندارد. هنر قابل ترحم است. یک جور اعتیاد افیونی برای هم سن و سالهای ماست وقتی از یک باور دارند به باور و سر و شکل جدیدی کوچ میکنند.
فور- آدمیزاد دایره المعارف مزخرفات و تفریحات است. همهاش از آب و سرگرمی تشکیل شده است. آیندهای که خودش را با آن سرگرم میکند. این آینده اینقدر توی آن آب خیس خورده است که تمام هویتش را بی تفکیک توی خودش دارد. آیندهای که از روز اول شق و رد و ترد و شکننده به نظر میرسید، روزی از میانسالی، نرم و منعطف، میتواند مثل ماه کامل توی آسمان، که هر کسی ممکن است یکهو ببیند، جلوی چشم آدم بیاید. تبدار و افسونگر. چیزی قدیمی از وجود آدم که هیچ وقت در طول سالیان عوض نمیشود. تنها چیزی که دربارهی آیندهی این سوسکهای کوچولو و از بین نرفتنی واقعیت دارد، همان مزخرفات و تفریحاتی است که ممکن است همان شب مهتابی، بدون هیچ تعارف و اختیاری وسط آسمان بر شما حلول کند. لعنتی آسمان تهران که این قدر غبار گرفته، بی افق و دست نیافتنی است باید یکهو این یکی را نشانمان میداد؟ من شیفتهاش هستم. ترسی ازش ندارم. شاید شما برای اینکه با چنین آیندهای، حک شده بر قرص ماه، آمادگی لازم را نداشته باشید. برای همین و در جهت اساسی مزخرفات و تفریحات بروید سفر. خطرناکترین کار رفتن به سفر و تجربهی آسمان برهنه با نور ماه است. مواظب باشید.
فایو- آدمها هیچ وقت عوض نمیشوند. تنها چیزی که توی آدمها عوض میشود تغییرات هورمونی مربوط به سن و سال است که قطعا یک آدم تند مزاج و عصبانی و خشم آلود را به آدمی محافظه کار تبدیل میکند. بیست ساعت نخوابید همان آدم را که توی هجده سالگی ملاقات کردید. حتی توی آینهی نیمه شکسته بهش گفتید از ملاقاتتان خوشبختم آقای دیوانه، حتما دوباره خواهید دید. این ملاقات از جنسی واقعیتر و کمتر هورمون زده است.
برنامهی خندوانه هم مثل بقیه دارد به همین راه میرود ولی ایا این راهی اجباری برای تنها برنامهای است که برای خیلیها تنها چیز دیدنی از تلویزیون است؟ آیا همهی آن ایده پردازی و خلاقیتها یکشبه یا یک ماهه تمام میشود؟ آیا برنامههای دیگر هم به همین سرنوشت دچار شدهاند؟